ارتش ورشکسته – قسمت سیزدهم

تعدادی دیگر از پادوها و جیره خواران رجوی نیز در گوشه ای نشسته و زانوی غم بغل گرفته و بر سر و کله خودشان میزدند و مثل آدمهای مادر مرده در حال گریه کردن بودندکه در میان این افراد شکنجه گران باسابقه فرقه تروریستی مجاهدین خلق نیز دیده میشدند.

مثل علیرضا (اسماعیل عبدالی) مسئول اعدام های انقلابی و تیرباران کردن سوژه های مورد نظر فرقه، حسن عزتی معروف به نریمان شکنجه گر و زندان بان فرقه، محمد سادات دربندی معروف به برادر عادل: شکنجه گر و مسئول زندان و قبرستان فرقه(به مسئولیت این فرد دقت کنید که از درون این مسئولیت وی به خیلی چیزها میتوان پی برد. نامبرده مسئول زندان،شکنجه گر و همچنین مسئول قبرستان فرقه بود).

اما همه این آه و ناله ها دیگر فایده ای نداشت بلکه واقعیت محتوم تاریخ در حال جامه عمل به تن کردن بود و آن واقعیت این است که مستبدین هر چه قدر که ظلم کنند و هر چه قدر آدم بکشند و انسانهای بیگناه را به زندان و شکنجه گاهها و قتلگاهها بفرستند اما این روزگار و دوران تاخت و تازشان دوامی نداشته و دیری نخواهد پایید که زمان نابودیشان فرا رسیده و به ورطه نابودی و هلاکت خواهند افتاد.

آری اکنون ما سرکوب شده گان این فرقه آدمکش، جنایتکار و بیرحم شاهد به لرزه افتادن ستونهای اردوگاه کار اجباری اشرف بودیم. بوی مرگ این اردوگاه وحشت و تشکیلات شیطانی رجوی از گوشه و کنار خاک ننگین اردوگاه به مشام میرسید.

خاک کثیفی که در درون آن صدها انسان بیگناه به جوخه اعدام سپرده شده ویا تیرباران گردیده بودند و یا صدها انسان بی دفاع ماهها و سالها را در درون زندانهای بی حساب و کتاب آن گذرانده بودند بی آنکه جرم آنها و مدت محکومیتشان مشخص باشد.

تنها جرم این انسانها این بود که برای دفاع از آزادی و حقوق مردم ایران قدم در راه مبارزه گذاشته بودند اما متأسفانه به دام فردی نا اهل و ناپاک، ضحاک پیشه و دژخیم منش یعنی مسعود رجوی افتاده بودند.

اما حال ورق برگشته و استارت نابودی اردوگاه زده شده بود و آن خلع سلاح فرقه بود آن هم توسط کسانی که فرقه سالها به آنان پناه برده، عملیات جاسوسی برایشان انجام داده و از عنایتشان بهره گرفته بود.

در واقع میتوان گفت که خلع سلاح فرقه تروریستی مجاهدین نقطه پایانی بر استراتژی مبارزه مسلحانه رجوی بود. استراتژی که رجوی چیزی بالای دو دهه بر آن پافشاری کرده بود.

برای به نتیجه رساندن این استراتژی آقا مسعود خوش خیال چه کارها که نکرده و چه ننگهائی را بر پیشانی نزده بود. هزارن کشته، صدها زخمی و مجروح، صدها خانواده بی سرپرست شده، خرابی و نابودی اماکن و تأسیسات کشور که میلیون ها دلار خسارت مادی را بر دوش مردم ایران تحمیل کرده، نابودی و از هم پاشانیدن صدها خانواده، آواره گی و در به در شدن هزاران ایرانی و……… تنها نتایج و دستاوردهای این استراتژی غلط و احمقانه رجوی بود.

استراتژی که مسعود رجوی خائن برای اثبات درستی آن به دامان دشمنان میهن و مردم ایران پناه برد. دشمنانی که در حال کشتار مردم ایران بوده و بمب و خمپاره و موشک بر سر مردم ایران میریختند. اما آقای رجوی به دامان همین افراد پناه برد و با آنان در کشتار مردم و بمباران کردن شهرها و اماکن ایران همکاری نمود و برایشان جاسوسی کرده و از آنان مبالغ نجومی پول دریافت میکرد.

این ننگی بزرگ است که برای همیشه در کارنامه پلید رجوی ثبت شده و هیچگاه مردم شریف ایران آنرا فراموش نخواهند کرد.

رجوی که برای رسیدن به اهداف قدرت طلبانه خویش اقدام به تأسیس ارتش به اصطلاح آزادی بخش در خاک عراق کرده و هزاران نفر را در زیر لوای این تشکیلات در عراق در واقع به اسارت گرفته بود حال شاهد نابودی و شکست این تشکیلات بود.

فردی که همیشه داد میزد و هوار میکشید که سلاح همه چیز و ناموس مجاهدین خلق است حال ذلیلانه در حال تحویل دادن این سلاحها که اکثراٌ اهدائی پدر ایدئولوژیکش یعنی صدام حسین جنایتکار بودند به ارباب کبیرش یعنی دولت اشغالگر و متجاوز آمریکا بود.

ارتش به اصطلاح آزادی بخش عملاٌ تن به شکستی مذلت بار داد و خط بطلانی بر استراتژی مبارزه مسلحانه رجوی کشیده شد.

نیروهای سرکوب شده فرقه که حال شرایط را رؤیائی میدند شروع به طغیان بر علیه تشکیلات استبدادی رجوی کردند. موج عظیم اعتراضات درونی در حال شکل گیری بود.

ادامه دارد……

محسن عباسلو، کانون آوا

10.06.2008

خروج از نسخه موبایل