کارکردهای متفاوت پروسه خوانی در فرقه های سیاسی ـ قسمت ششم

21.06.2008
منبع: Mojahedin.ws
مؤلف: گروه تحقیق و پژوهش
6- کارکرد دریافت و کشف قابلت های فردی برای محول کردن مسئولت های فرقه ای
هر نهاد اجتماعی و مدنی برای عضوگیری در مناسبات خود نیازمند اعمال روش هایی است که از طریق آنها بتواند قابلیت های فردی افراد را به نسبت موقعیت های حرفه ای و شغلی محوله شناسایی و طبقه بندی کند. نهادهای مورد نظر با این روش ها به تقسیم کار و انطباق آن با میزان توانایی های بالقوه و بالفعل افراد مبادرت می کنند. سنخیت روحی، روانی و قابلیت های انطباق پذیری فرد با مسئولیت و انتظارات در زمره فاکتورهای لحاظ شده برای گزینه است. در سازمان های اداری و… برای حصول به این مهم عمدتا با توسل به طرح پرسش نامه هایی در خصوص پیشنه افراد به درک متقابل میان مسئولیت و گزینه دسترسی پیدا می کنند. این سوالات معطوف به جنبه هایی است که میزان تعامل، پیوستگی و رابطه مسئولیت و توان فردی را با حوزه اختیارات و مسئولیت او تبیین و تعریف می کند. استفاده از این روش عضوگیری در تمام سازمان ها و نهادهای اجتماعی تقریبا اجتناب ناپذیر است.
فرقه ها نیز به نوعی صرفنظر از ناهنجار بودن شان، به هر حال محصول مناسباتی هستند که شرط عمده هر گونه توفیق شان منوط به ارزیابی و سنجش قابلت های بالقوه و بالفعل اعضای شان است. آنها نیز برای واگذاری ماموریت های مشخص به نوعی توان و قابلیت های اعضای شان را مورد ارزیابی قرار می دهند. اما نوع و انگیزه این سنجش ها با نمونه های متداول در مناسبات سازمانی و معمول و سمت و سوی آنها به نتایج کاملا متفاوت منتهی می شود. تفاوت عمده این تشکل ها از جایی شروع می شود که در مدل اول اعمال این شیوه ها به ارتقاء سطح کمی و کیفی خدمات و سرویس دهی جامعه منتهی می شود و در دومی به دلیل ماهیت متعارض و تخریبی اش به مخدوش شدن سلامت روانی، روحی و امنیت اجتماعی و حاکمیت آنارشیسم و هرج و مرج و قربانی گرفتن شهروندان راه می برد. این روش در فرقه ها به پیچیده ترین اشکال ممکن ضمن آنالیز روانی، روحی و شخصتی فرد و مستحیل کردن در مناسبات و قراردادهای فرقه ای تلاش می کند به میزان درک و شناخت از قابلیت های فردی وظایف و مسئولیت های متناسب را برای گزینه طراحی و در راستای تقویت این قابلیت ها فرد را به موقعیت دلخواه خود نزدیک کند.
به همان میزان که در گروه های فرقه ای سیستم اعتقادی به ابزاری برای نیل رهبران فرقه به تمایلات، هوس ها، و اهداف پنهان و اَشکار رهبران ختم می شود، شناخت همه جانبه فرقه ها از اعضاء خود نیز به نوعی در راستای ضرورت محقق شدن این اهداف کارکرد چند سویه دارند. به همان نسبت که ایدئولوژی و گرایشات اعتقادی می تواند به ملعبه و ابزار دست رهبران فرقه ها تبدیل شود، قابلیت های فردی و روحی و روانی و… افراد نیز دقیقا در راستای چنین اهدافی شناسه و مورد بهره برداری قرار می گیرند. همه این تلاش ها در اولین گام می خواهند تا فرد مورد نظر و داوطلب و یا شکار شده را در موقعیت مجاب سازی و تسلیم پذیری قرار دهند. این شیوه هم در گروه های فرقه ای و هم در میان گروه های مشخصا سیاسی که به منظور بر هم زدن نظم اجتماع سازماندهی می شوند تعمیم پذیر و مورد بهره برداری قرار می گیرند. اما فرقه ها عموما در مواجهه با کسانی که از توان و استعداد آداپتاسیون کافی برخوردار نباشند، برخورد و شیوه ای دفعی دارند. به این معنی که میزان هزینه گذاری روی این افراد را به نسبت دستاوردهایی که احتمالا به دست خواهند آورد، ناچیز ارزیابی می کنند. به همین دلیل عمده فرقه ها در مواجهه با این افراد برخورد دفعی دارند. سینگر این دسته از گزینه های فرقه ای و یا شکار شدگان را به بازیگران بد تعبیر و درباره شان می نویسد:
اغلب فرقه ها بازیگر بد را در نقطه عضوگیری پاک سازی می کنند: غیر مطیع، فرمان ناپذیر، وظیفه نشناس، و کسی که قابل کنترل نبوده و به سختی قابل نفوذ باشد رد می شود. چنین افرادی وقت زیادی گرفته و لذا تغییر آنها مقرون به صرفه نیست و آنها فضایی را که رهبر می خواهد بوجود بیاورد، یعنی جو و محیطی که با قرار گرفتن در آن همه چیز بر وفق مراد پیش برود، را خراب می کنند. (1)
با این حال به دلیل ضرورت عضوگیری از هر قشر و گروهی که لازمه حیات و بقای فرقه ها است، آنها ناگزیر برای رفع این نقیصه در افراد به انواع روش های انطباق پذیری متوسل می شوند. در فرقه های سیاسی و به طور مشخص فرقه مجاهدین این نقیصه های احتمالی با توسل به پروسه خوانی یا بازخوانی تاریخچه فرد، گزینه را به موقعیت ناگزیری برای انطباق خود با شرایط می رسانند. اعمال این روش فرقه ای در مناسبات سازمان مجاهدین کارکردهای ویژه خود را دارد. تمرکز عمده سازمان در این بخش از پروسه خوانی معطوف به بازنمایی ضعف های شخصی اعضاء است تا در زمان مقتضی و به ضرورت بروز هر گونه تقابل و کنتاک فرضی با عضو بتواند از این ضعف ها در جهت مجاب کردن و تسلیم نمودن فرد سوء استفاده کند. این نوع پروسه خوانی یکی از رایج ترین نوع در مناسبات مجاهدین است. درست بر عکس نهادهای مدنی که کسب اطلاعات فردی را در جهت ارتقآء سطح کمی و کیفی کار و گزینه مورد استفاده قرار می دهند، در اینجا هدف فقط تخریب و سوء استفاده از فرد است. در این خصوص شمار زیادی از اعضای جداشده به وضوح این جنبه از کارکرد پروسه خوانی را مورد تاکید قرار داده و در این خصوص می نویسد:
افراد به دلیل افشای نقاط ضعف خود تن به هر كار می دادند. این نگرانی دائمی هر فرد از سوء پیشینه خود و شرم زدگی ناشی از آن، اعضاء را دچار عدم تعادل روحی و اعتماد به نفس كرده و خصیصه آزادی و اختیار را از آنها سلب نموده بود. (2)
اهمیت کارکرد پروسه خوانی در اینجا از این جهت است که فرد را در مواجهه با ناتوانایی های احتمالی با تمسک به پیشینه اش در موقعیت ناگزیری و یا تلاش برای انطباق پذیری با شرایط قرار می دهند. کارکرد دیگر بازخوانی گذشته فرد رفع موانع فردی و همسو کردن فرد با حرکت جمعی اعضا فرقه است. بدیهی است هر فرد متاثر از شرایط زیستی، تربیتی و فکری و… برآیندی در مقایسه با دیگران متفاوت و بعضا متعارض دارد. وجهی از کارکرد پروسه خوانی یک کاسه کردن این تمایلات و گرایشات در افراد است. کارکرد پروسه خوانی در اینجا معطوف به همسو کردن این تمایلات و در نهایت مجاب شدن در برابر یک ایده و فکر است. در بخشی از اظهارات جداشدگان در این خصوص می خوانیم:
در سازمان مجاهدین برای تغییر و دگرگون سازی شخصیت و هویت افراد شیوه های مختلفی به كار می رود. معمولاً هر انسانی وقتی از جامعه آزاد به داخل روابط می آید، دارای معیارها، نظرات و سلیقه های خاص خود است و اندوخته های فراوان دارد. اما تنوع افكار و برداشت ها و قضاوت های مختلف با ماهیت رهبری فردی و انحصارطلبی سازمان در تعارض بود. در سازمات مجاهدین همه باید یك دست و یكسان فكر كنند تا اعتراضات و مخالفت ها و انتقادات به حداقل برسد و همگی قابلیت اطاعت پذیری پیدا كنند. بدین جهت هر فرد می بایست یك پروسه طولانی تغییر هویت را طی می كرد. (3)
نکته حائز اهمیت اینکه این وجه از پروسه خوانی بیشتر در فرقه های سیاسی کارکرد دارد. از آنجا که مناسبات این فرقه ها عمدتا معطوف به مولفه های ایدئولوژیک است، شیوه تنظیم رابطه رهبران فرقه های سیاسی با این افراد نیز متاثر از همین مولفه ها و کشف تعارضات فردی و ایدئولوژیکی است. اینکه با اتهام وارد کردن خصلت های طبقاتی به فرد او را در موقعیت ناگزیری برای انجام ماموریت های فرقه ای قرار می دهند. تا جایی که فرد را مجاب می کنند نزدیک ترین بستگان خود را در صف دشمن متصور و هر گونه تحرک خشونت آمیز بر روی او را در پیش خود تئوریزه و توجیه کند. سینگر کارکرد این مفهوم در میان فرقه های سیاسی چپ را این گونه مورد بررسی قرار می دهد:
در برخی فرقه های سیاسی، اعضاء مکررا لازم بود به سوابق زندگی خود به عنوان امتحان کلاس های تاریخچه زندگی رجوع کنند. زندگی هر فرد به صورت شفاهی مورد مکاشفه و تحقیر قرار می گرفت. به اعضا گفته می شد که تفکرات آنان تماما ساخته طبقه فاسدی است که عقبه آنان را تشکیل می دهد. حتی تفکرات عضو های متعلق به طبقه کارگر نیز به عنوان انعکاس تعالیم و آموزش هایی که توسط طبقه حاکم بورژوا کنترل می شود مورد حمله و تهاجم قرار می گرفت. برخی گروه های دست چپی اعضای خود را با استناد به کلمات صدر مائو که هر نوع تفکری انعکاس یک طبقه اجتماعی است نکوهش می کردند. در برخی گروه های دست راستی، اعضا می بایست تاریخچه شخصی خود را خالص نمایند؛ به این ترتیب که هیچ رابطه ای با بستگان، دوستان، یا وابستگانی که متعلق به جریان سیاسی مناسبی نیستند یا فرضا رنگین پوست بوده یا خارجی هستند برقرار ننمایند. (4)
سوء استفاده از انعکاسات و وابستگی های به اصطلاح طبقاتی یکی از شیوه های رایج در میان مناسبات است. مجاهدین به صرف داشتن کمترین اطلاعاتی در خصوص جایگاه و وضعیت طبقاتی افراد با کمترین احساس تعارض بین فرد و مناسبات اقدام به کوبیدن فرد به بهانه این پیشینه می کنند. بدون اینکه به موضوع تعارض و انتقاد فرد کاری داشته باشند، یکراست آن را محصول و معلول وابستگی او به طبقه متفاوتی که اصطلاحا نام بورژوازی و یا گرایشات بورژوازی روی آن می گذارند، تلقی می کنند. این وضعیت فرد را به تدریج نسبت به درک تعارضات و ابهاماتش در مناسبات پاسیو و مشکل اصلی را متوجه خود می کند. فرد درست در چنین موقعیتی به جای چالش گری تلاش می کند خود را یکسره در مواجهه با مطالبات و ماموریت هایی که به او محول می شود، آکتیو و فعال نشان بدهد. یک عضو جداشده قدیمی سازمان که نسبت نزدیکی با رئیس جمهور پیشین ایران یعنی ابوالحسن بنی صدر داشته، اذعان می دارد همواره به دو دلیل یکی وابستگی خونی و فامیلی به بنی صدر و دیگری وابسته بودن به یک خانواده بورژوا مورد سرزنش قرار می گرفته و همین نقطه ضعف او وسیله ای بوده تا وی را نسبت ابهامات و تردیدهایش مورد مواخده قرار داده تا در نهایت خودش پاسیو و منفعل شود. وی در بخشی از خاطراتش در این خصوص می نویسد:
طاهره به من دستور داد تا گرایشات بورژوازی خود را بنویسم و هر گاه مرا صدا می زد از اسم و اسم فامیلم استفاده می کرد تا وابستگی های بورژوایی من در رابطه با آن رئیس جمهور سابق یعنی بنی صدر را به من گوشزد کند. سایرین نیز بلافاصله از او تقلید می کرده و همه مرا با اسم فامیل صدا می زدند. این برای من نوعی شکنجه بود. من در تمام عمرم از این بابت در مجاهدین رنج می بردم و ناگزیر می شدم به خاطر نام خانوادگی ام از خودم متنفر باشم. علاوه بر این بایستی با خودم برخورد می کردم و تمایلات بورژوایی خود از جمله مهربانی، تفاهم، توجه و همیاری را شناسایی می کردم. اینها به عنوان حقه بورژوازی تلقی می شد تا افراد را فریب بدهم و آنها را به دام بیندازم. من باید سخت تلاش می کردم تا نسبت به دیگران علاقه و احساسی نشان نداده و حتی کاری می کردم که سایرین مرا دوست نداشته و یا از من متنفر باشند. (5)
مجاهدین به جای اتخاذ هر گونه برخورد دفعی که در میان فرقه های دیگر متداول است، تلاش می کنند با مکانیزم های موثر و پیچیده تر فرد را در موقعیت تسلیم پذیری قرار داده و ضمن بدهکار کردن او به تشکیلات تحت هر شرایطی زمینه های تسلیم پذیری را در او تقویت کنند.
منابع
1- کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته مارگارت تالر سینگر. بخش فشار جمع و مدل سازی
2- کتاب مرداب یا ارتجاع مغلوب و…نوشته هادی شمس حائری. انتشارات خارج کشور.
3- همان.
4- کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته مارگارت تالر سینگر. بخش بازبینی تاریخچه شخصی
5- کتاب خاطرات یک شورشی ایرانی. نوشته مسعود بنی صدر. انتشارات خارج کشور. ص 260.

خروج از نسخه موبایل