* بنا به توضیح شما این دوران از آموزش مصادف بود با آمدن رجوی از پاریس به عراق آیا بعد از آمدنش به بغداد تغییراتی در کارتان ایجاد شد یا نه؟
– بعد از آمدن رجوی تقریبا همه سازمان حدود 3 ماه بیکار بودند و فقط به کارهای صنفی و تدارکاتی می پرداختیم. مسئولین اعلام کردند که سازمان در حال جمع بندی و تغییر تاکتیک در مبارزه شهری است چرا که رجوی در موقع آمدن از فرانسه در پیام تودیع خود گفته بود " می روم که بر افروزم آتش بر کوهستان ها " در صورتی که بعدا دیدیم این حرف او، مانند سرنگون کردن طی این سالیان برای نیروهایش بوده، باز هم پوچ از آب در آمد.
بعد از 3 ماه رجوی به این نتیجه رسید که بایستی در جنگ با ایران با آتش صد برابر مقابله کرد و به نوعی جنگ چریک شهری را محدود کرد و به عملیات منطقه ای پرداخت و دیگر در همکاری اطلاعاتی و نظامی با ارتش عراق دست باز پیدا کرد تا به خیال خودش با کمک عراق او در ایران به قدرت برسد.
او برای این کار بخشی را در پایگاه هائی در نوار مرزی مستقر کرد تا خط تپه زنی را شروع کنند.
رجوی در جمع بندی چریک شهری خود اعلام کرده بود که آمار تلفات سازمان نسبت به رژیم ده به دو می باشد و به همین خاطر جنگ شهری برای ما به صرفه نیست ولی دلیل بر تعطیلی این خط نیست و اگر لازم باشد در بعضی از جبهه ها حضور خواهیم یافت و به همین بهانه سر از خیانت جبهه و جنگ در آورد و خط تپه زنی یعنی حمله به اولین تپه ای که نیروهای جمهوری اسلامی باشند را از خاک عراق شروع کرد.
* آیا به نظر شما این همان آغاز خیانت آشکار سازمان و نیروهایش در زمان جنگ نبود؟
– خیر من نظر شما را قبول ندارم، چون سازمان از قبل نیز مسیر خیانت و همکاری با صدام را از آغاز جنگ در کردستان شروع کرده بود و تمامی عملیاتهای چریکی و ترور در داخل را با هماهنگی و همکاری حزب بعث و مخابرات آن انجام میداد ولی اینکه می گوئید خیانت آشکار تا حدودی درست است چون رجوی در این بحث بالاجبار روزی می بایست برای توجیه همه نفرات همکاری خود را با ارتش صدام اعلام کند.
قبل از اینکه سئوال جدیدتری بکنید خواستم در رابطه با آمدن رجوی به عراق و زیارت معروف او صحبتی داشته باشم.
جوی که سازمان قبل از آمدن رجوی به عراق در پایگاههای خود ایجاد کرد این بود که تلاش داشت تا وانمود کند که دیگر ماندن برادر (رجوی) در فرانسه به نفع سازمان و حتی شخص رجوی نیست و برای اینکه آمدن خودش را نزد بچه ها مشروع جلوه دهد، اعلام کرد که رژیم ایران در تبانی با دولت فرانسه در صدد تحویل دهی او به ایران است و همچنین برای بستن دهان گروهای چپ مخالف خود نیز انگ همکاری و جاسوسی آنان با سازمان امنیت فرانسه و ایران را می زد. و با تبلیغات زیاد خواست آمدن خودش را مشر.وع کند و اینکه جای دیگری نمی تواند برود و برای خیانت کار خودش را مشروع کرده و به صحنه دیگری از خیانت به ملت پا گذاشت.که همان سرسپردگی کامل به صدام معدوم بود
در داخل تشکیلات (از شگرد های همیشگی رجوی) هم با آوردن ملیجک دربار خودش مهدی ابریشمچی سعی داشت که وانمود کند که جان رجوی در اورسورواز (محل اقامت رجوی) در خطر است و بالاخره آقا با هواپیمای اختصاصی کرایه شده توسط؟!! و بقول مهدی ابریشمچی با دور زدن پلیس اینترپل از راه دیگر!!!؟؟؟ وارد بغداد شد او ابتدا با لوث وجود کثیف خود به زیارت کربلا رفته و مزورانه شعار" هل من ناصر ینصرنی " را سر داد و منافقانه به نزد ارباب و معاویه زمان، صدام رفته تا اعلا م سر سپردگی کند و آنان که او را برای جاسوسی و اطلاعات جنگ می خواستند از او همانند یک ریاست جمهور مورد استقبال قرار دادند در صورتی که گروهای معارض زیادی از ایران در عراق بودند که حتی نامشان در جراید عراق برده نمی شد.
* آقای شبانی اگر خسته نشده باشید برگردیم به ادامه بحث بعد از شروع بحث جدید تپه زنی شما در کدام یگان و در کجا بودید؟
– من در آن مقطع اصلا در یگان نبودم و بعد از مشخص شدن خط جدید سازمان من و تعدادی از نفرات تیمهای ترور را به پاکستان منتقل کردند تا از آنجا به داخل کشور اعزام شویم.
* مگر سازمان خط جدیدی را شروع نکرد پس چرا شما را به داخل می فرستاد؟
– همانطوری که قبلا گفتم رجوی اعلام کرده بود جائی که لازم باشد باز هم در داخل عملیات ترور خواهیم داشت و شاید هم رجوی می خواست با چند عملیات در داخل خبر آمدن خودش را در داخل تحت شعاع عملیات ترور قرار دهد.
* در پاکستان چه کار می کردید فرمانده شما کی بود؟
– پایگاهی در شهر کراچی پاکستان وجود داشت که همه تیمهای عملیاتی به آنجا اعزام می شدند که فرمانده کل پاکستان ابراهیم ذاکری بود ولی فرمانده تیم ما اسماعیل مرتضائی (جواد خراسان) و یاسر جهان نژاد (امیر لرستان) بودند.
ما سری اول اعزام شدیم و حدود 5 ماه در پاکستان منتظر اعزام به داخل ماندیم.
*چرا و در این مدت چکار می کردید؟
– دلیلش را دقیقا نمی دانم و شاید هم بخاطر نیامدن کانال و یا تکمیل نبودن اطلاعات سوژه و….. ولی در این مدت هم بیشتر منتظر اعزام بودیم و کار خاصی نداشتیم که بیشتر مطالعه و درست کردن جاسازیها و…..بودیم در این مقطع بعضا در نشست های نفرات جدید الورود از ایران که توسط ابراهیم ذاکری گذاشته میشد شرکت می کردم.
ابراهیم ذاکری در نشستی به تعدادی از این نفرات جدید الورود که بخصوص زندانی نیز بود ند گفته بود که شما حتما خیانت هائی کردید که رژیم شما را نکشت و آزاد کرد شما همگی از تفاله های رژیم هستید چرا اینقدر دیر آمدید.
*ابراهیم ذاکری با این حرف چه چیزی را دنبال می کرد؟
– آنان سعی داشتند در مرحله اول هرگونه طلبکاری آنها را از سازمان بگیرد تا دیگر کسی نان زندانی بودن را نخورد.
دوم اینکه شخصیت و فردیت آنها را خرد کند که از شگردهای سازمان در تسلیم کردن فرد در تشکیلات است. (شاخ شکنی)
سوم اینکه چنانچه فردی احتمالا ریگی در کفش داشته باشد عکس العمل نشان داده و خودش را لو بدهد در صورتی که اصلا این اتفاق نیافتاد و سازمان با این کار بلوف می زد چون واقعا نیاز به نیرو داشت.
در رابطه با زندانی آزاد شده که ذاکری آنها را تفاله می خواند سئوالی به ذهن می خورد که اگر اینها تفاله های رژیم هستند پس چرا در زمان شاه همرزمان رجوی همچون حنیف نژاد و بدیع زادگان شهید شدند و رجوی آزاد گشت آیا او تفاله رژیم شاه نبود و تازه او برای رفع و رجوع این مسئله برادر خودش را واسطه آزادی خودش می دانست (داستان شاهد روباه) پس نتیجه می گیریم که ظاهرا تفاله خودش بود که به دیگران نسبت می داد و این گونه سعی داشت ابتدا افراد را خورد کرده و بعدا بتواند هر جور که می خواهد از آنها استفاده کند.
* طبق آموزشهای دانشکده (که خودم نیز آن را گذ راندم) نفرات تیم هرگز نبایستی از سلاح و تمرین دور باشند شما که 5 ماه در پاکستان بدون سلاح منتظر بودید چه کار می کردید؟
– در این مدت جدا از کارهای اعلام شده با سلاح تمرین می کردیم ولی نه در شهر کراچی بلکه همه ما را برای تمرین به شهر کویته میبردند (این پایگاه فقط برای تیمهای عملیاتی و یا برای اعزام نفرات به داخل – اسم سازمانی آن پی اس بود – و برای اعزام نیرو از داخل به سازمان استفاده می شد.)
در شهر کویته مسئولیت کاریم پشتیبانی تیمهای ترور و اعزام آنان تا داخل کشور بود که در مرز همه ما می توانستیم تمرین و حتی تیراندازی بکنیم.
* چطور در منطقه مرزی دو کشور افغانستان و پاکستان حق تیراندازی داشتید؟
– منطقه ای در مرز دو کشور پاکستان و افغانستان بنام " گرد جنگل " وجود داشت که تماما بیابان لم یزرع بوده و محل عبور قاچاقچیان بود که هیچ حکومت و قانونی در آنجا نبود ما همه تیراندازیها و تمرینات را در آنجا انجام می دادیم و دم غروب به سمت خاک ایران حرکت می کردیم.
بچه هائی که قبلا از آن مسیر رفت و آمد کرده بودند و نفراتی که اینکار را انجام می داند همگی از اعضای سازمان و اهل آن مناطق بودند و منطقه را خوب میشناختند.
* از چه سلاح هایی برای تمرین استفاده می شد؟
– تیمهای عملیاتی از سلاحهای کلاش که نوک لوله آن را جهت راحتی برای تردد و ایجاد صدا و وحشت برای داخل کشور بریده می شد استفاده می کردند و هم چنین از سلاح کلت برتا
ولی تیمهای پشتیبانی از کلاش و تیربار R P K و آر پی جی.7 و نارنجک برای تمرین استفاده میکردند.(ادامه دارد)
↑
انجمن نجات – دفتر استان مازندران – خرداد 1387