مجاهدین و میل به فنا، استراتژی یا تاکتیک؟ایدئولوژی!
پس از تحویل دهی حفاظت پادگان اشرف به نیروهای عراقی، این اولین بار است که عضو برجسته "سازمان فدائیان"با تحلیل مناسب و تا اندازه ای دقیق از شرایط عینی وبررسی تضادهای گریبانگیر مجاهدین در صحنه بین المللی و عراق، با ارائه راه حل سوم-پیشنهادی، آنان را دعوت به برچیدن پادگان اشرف میکند!
برای اعضاء و مسئولین جدا شده از مجاهدین و همینطور برای ثبت در تاریخ، جای بسی خوشوقتی است که آقای فرخ نگهدار،با پشت سر گذاشتن و اندوختن کاروانی از تجارب- بسا بیشتر از مجاهدین و رهبری آنان در سیاست ایران(تاکید نگارنده برای قیاس نیست)، بنظر می رسد روشنتر از هر زمان دیگری، شجاعتی قابل تقدیر را به نمایش انتخاب گذاشته و به نیروهای اوپوزیسیون فراخوانی حول شکستن دگم سیاسی مجاهدین و دعوت آنان برای کمک به برون رفت مجاهدین از یک عقوبت تلخ تاریخی داده است.
جدا از کم و کاستی هایی که در این راه کار وجود دارد، حمایت از راه حل سوم آقای نگهدار در طیف نیروهای اپوزیسیون بعنوان یک فرمول نسبتا واقعی الزام آورمی نماید.چرا که هیچ یک از نیروهای مردمی خواهان اجرای سناریویی که مجاهدین نوشته اند،نیستند!
آقای نگهدار با بررسی اجمالی از شرایط گذشته و حال و روز فعلی مجاهدین، راه کار های موجود را به این شکل بیان کرده اند:
" 1- مجاهدین به عنوان بخشی از موضوعات و مفاد مورد توافق میان ایران و امریکا و دولت عراق، زیر فشار قرار می گیرند تا جزئا، قسما، و یا کلا به دولت ایران تحویل شوند (دولت جمهوری اسلامی ایران در تلاش برای تحقق این "راه حل" است).
2- مجاهدین در اردوگاه اشرف – تحت نظارت بین المللی – باقی بمانند و به فعالیت های کنونی خود ادامه دهند.
(این "راه حل" مورد مطالبه سازمان مجاهدین، نیوکان ها در امریکا، دولت اسرائیل و همه نیروهایی است که گزینه نظامی را در رابطه با ایران در دستور دارند).
3- ساکنان اردوگاه اشرف به واسطه نهادهای بین المللی حقوق بشری و پناهندگی فرصت بیابند در کشورهای امن پناه داده شوند (این راه حل مورد حمایت همه نیروهای آزادیخواه در ایران، سازمان های حقوق بشری، نیروهای مترقی در عراق و بخش عمده ای از دولت های جهان است.) "
و در انتها نیز آنان را به تغییر تاکتیک و پذیرش راه حل انسانی دعوت کرده و نسبت به عواقب و خطرات احتمالی مطلع می نماید:
"هیچ آینده چهارمی برای آنان متصور نیست. با ماندن مجاهدین در عراق، هرچه زمان بگذرد، تنها خطر تحویل اجباری به ایران و یا خطر ترور و اسارت آنان بدست نیروهای معاند در عراق تشدید خواهد شد. "
" امیدوارم مجاهدین خلق نیز، حول این فکر متحد و یک پارچه شوند که به صلاح آنهاست که در اسرع وقت تحت نظارت کمیساریای عالی پناهندگان وابسته به سازمان ملل قرار گیرند و تمام آنان از حق پناهندگی کامل در اروپا، یا هر جای امن دیگری، برخوردار شوند. آنان، با ماندن در عراق، قطعا خطرات جانی مهلکی را از چند سو متحمل خواهند شد. حتی خطر وقوع یک فاجعه انسانی اصلا منتفی نیست."
انتظار می رفت که مجاهدین نسبت به "راه حل سوم"-آقای نگهدار،با روشی عاقلانه و منطقی تعمق کرده و از آن بهره ببرند.اما برای اجتناب از هر گونه رویارویی فکری مستقیم،با به صحنه فرستادن "بارکش غول بیابان-کریم قصیم"، نشان دادند که سکسکه فروخورده را باید از حلقوم سیاسی نمای- فحاشی دیگر، بیرون بریزند! الحق و الانصاف!!!
نوشته آقای کریم قصیم، جدای از یک سلسله فحاشی که نثار آقای نگهدار نموده هیچ چیز جدید و قابل بررسی ندارد.
خلق استعاره ها و آثار جدیدی از مدل فحاشی که در نوشته آقای قصیم پیداست،جز روانپریشی،ناکامی و درماندگی بیش از حد مجاهدین نسبت به یک بینش جدید و انتخاب تاریخی و شجاعانه آن (راه حل سوم-نگهدار)، بیانگر عدم تغییر قاطع در گفتار و کردار آنان بوده و بیش از پیش محتوی سکت وافکار رهبری فرقه تروریستی آنان را نشان می دهد!
درون مایه ای که بیش از پیش، آنان را از سمت و سوی بازگشت به مسیر درست دور کرده و تاریخ انزوا و حذف موفقیت آمیز آنان را از صحنه سیاسی در دسترس قرار خواهد داد.
اما چرا!؟
همانطور که آقای نگهدار در مقاله "مجاهدین خود پادگان اشرف را برچینند!"بوضوح اشاره کرده ؛
" پنتاگون، در زمان وزارت دونالد رامزفلد، بر خلاف وزارت خارجه امریکا، اعلام و اصرار می کرد، که نباید به سازمان مجاهدین فقط به مثابه "منابع اطلاعاتی" نگریست. زیرا چنانچه با توجه به سیاست حاکم بر ایران، چالشهای مسالمت آمیز ثمر ندهد، وجود چنین "ارتشی" بسیار مغتنم خواهد بود. وی مخالف برچیدن پادگان اشرف و تحویل پادگان به نیروهای عراقی و یا رسیدگی به اتهامهای گروه های مختلف عراقی علیه مجاهدین بود.
اما اکنون هم شرایط و هم سیاست پنتاگون به طور محسوس تغییر کرده است. فکر رامزفلدی نه تنها تسلط خود بر دستگاه حاکمه امریکا را از دست داده و در موضع ضعف و تدافع قرار دارد، برای این تغییر و تحول آماده می شود. دلیل نگرانی شدید مجاهدین از این تغییر و تحول سابقه ایست که آنها با گروه های ناراضی از صدام داشته اند. "
شرایط سیاست جهانی و بالاخص انتخاب سیاسی-استراتژیک- تاثیر گذاران آمریکایی حول جنگ و سرنگونی جمهوری اسلامی ایران تغییر کرده است.سمت و سو از "نه جنگ"به سمت رابطه حسنه با جمهوری اسلامی ایران و مذاکره مستقیم پیش می رود.
نمی توان گفت رهبران مجاهدین که در اوورسوراووآز نشست کرده اند،نسبت به این مسئله ناآگاه هستند.رهبران مجاهدین در اوورسوراووآز کاملا آگاه بوده وعمدا بدنبال خلق ایدئولوژیک قربانگاه دیگری هستند.چرا که شاید با شهید سازی و مظلوم نمایی حقوق بشری، افکار عمومی را منحرف کرده یا بتوانند روی افکار عمومی تاثیر گذاشته و مارک بهتری برای مصرف در برابر جمهوری اسلامی ایران داشته باشند.
پافشاری ساکنان اوور سوراووآز بر تداوم استقرار نیروهای درهم شکسته،مسن و پیر مجاهدین در پادگان اشرف نه سیاسی بوده و نه نظامی!و نه چیزی جز ثبت یک استراتژی شکست خورده و بدون آینده است.
و آن، بود و نبود یک "تفکر فرقه ای است"!
این تفکر، ایدئولوژی رجوی نام دارد!
ایدئولوژی که استراتژی و تاکتیک خلق میکند.
به نام اسلام از نوع موسوم به انقلابی(رجویسم)، اسلحه و بمب به کمر بسته و مردم عادی کوچه و خیابان را می کشد.
روزی با شعار ضد امپریالیستی به رقابت کودکانه با آیت الله خمینی بر خاسته و استقلال نوین را تئوریزه میکند،روزی در معیت صدام حسین، با انجام عملیات های سفارشی دست به ترور به اصطلاح انقلابی می زند و روزی در برابر نیروهای امپریالیستی و اشغالگر زانو زده و برقص جلب حمایت از نئوکان ها و لابی صهیونیستی بر می خیزد.
روزی با انقلابات خودساخته ایدئولوژیک زنان همدیگر را جابجا میکنند و روزی دیگر بهمین نام هر زن و مرد ازدواج کرده ای را به طلاق و جدایی وادار کرده و خانواده های شکل گرفته در درون خود را تحت عنوان "خانواده یعنی لانه فساد"، منهدم میکنند.
روزی افتخار ثابت قدم ترین شکنجه شده ها را در زندان رژیم شاه یدک میکشند و روزی کارآمد ترین وقسی ترین شکنجه گران را برای ناراضیان داخلی خود خلق میکنند.
روزی به زندان می روند و روزگاری دیگر در همان پادگان اشرف، مخوف ترین زندان ها را برای به بند کشیدن ناراضیان خود ایجاد میکنند.
کسی دیگر فریب لبخند های خانم و آقای رجوی و ظواهر آراسته و کت و دامن خانواده رجوی را نمی خورد.
توتالیتریسم ایدئولوژی رجوی کسی جز خود را بر نمی تابد!هیچ ناراضی و جداشده درونی و دگر اندیش را برسمیت نمی شناسد.هر کسی جز به فکر و ایده آنان عمل کنند، مزدور و خائن بوده و سزایی جز ترد یا مرگ ندارند.
ایدئولوژی رجوی، جمع گریز و اوپوزیسیون گریز است.و در نهایت با اختصار، ایدئولوژی رجوی، کژدمی است در میان آتش!
بررسی جایگاه چنین تفکری در استراتژی،تاکتیک و تصمیم گیری های تاریخی و سرنوشت ساز،چیزی است که کمبود آن در تحلیل و بررسی مقاله های آقای فرخ نگهدار مشهود است.این ایدئولوژی رجوی است که استراتژی ماندن و خودسوزی برای ماندگاری در پادگان اشرف را خلق میکند.
از همین رو واقعی ترین تهدید مجاهدین، نه انتقال حفاظت به نیروهای عراقی است، نه رژیم جمهوری اسلامی و نه نیروهای مردمی زخم خورده از مجاهدین در عراق!فریب تبلیغات و شانتاژ فکری آنان را نباید خورد.
تهدید اصلی نیروهای پیر، فرتوت،غیر کارآمد و درهم شکسته مجاهدین در پادگان اشرف،رژیم جمهوری اسلامی ایران نیست! ایدئولوژی و عملکرد ایدئولوژیک کژدمی است بنام رجوی!