قرارگاه اشرف، خانه ی عنکبوت

سیامک حاتمی پس از پانزده سال توانست با عزمی راسخ از دنیای تاریک و سیاه مجاهدین در قرارگاه اشرف رهایی یابد. او سه سال است که در دنیای آزاد زندگی می کند. سیامک در گفتگویی که با وی داشتم به شکلی صریح و جسورانه به طرح دیدگاههای انتقادی و گزنده خویش از وضعیت و شرایط حاکم بر قرارگاه اشرف و مناسبات درونی مجاهدین می پردازد. شاید بتوان نگرش انتقادی او را هجویه ای بر آنچه که در لایه های زیرین تشکیلات مخوف مجاهدین می گذرد، تلقی کرد.

در این گفتگو بوضوح مشخص است پرداختن به خفقان و تنگنایی که در قرارگاه اشرف بر نیروها و افراد مستقر در آن اعمال می گردد از دلمشغولی های حاتمی ست. در بررسی و تاملی عمیق بر مشاهدات و خاطرات او از پانزده سال زندگی در قرارگاه اشرف و دنیای آزار دهنده ی دارودسته ی رجوی، با تقابل دائمی و دردناک نیروها و کادرهای تشکیلاتی در دنیای به شدت آشفته و جنون آمیز مجاهدین مواجهیم. موارد و فاکت های بیشماری که سیامک حاتمی در این گفتگو ارائه می دهد از این جهت نمونه های روشنی ست.

دنیایی که سیامک برای ما از قرارگاه اشرف به تصویر می کشد بی اغراق کشمکش و درگیری انسان هایی ست که تحت شدیدترین وضعیت غیر انسانی بسر می برند. گوئی تقابل و مواجه شدن یک انسان روان پریش با گذشته ی تلخ و تاریکش مطرح است.

خاطرات و مشاهدات سیامک بوضوح نمایشگر دنیای دلگیر و نابخردانه دارودسته رجوی ست. حکایت تلخ و درخوری که در آن از امید و مهربانی و آزادی انسان ردی و اثری دیده نمی شود و کادرهای تشکیلاتی و افراد مستقر در قرارگاه اشرف همچون ابزار و متاعی بی ارزش قلمداد می گردند که جز در جهت ذوب گردیدن و فدا شدن در رهبری عقیدتی، حق و حقوقی، ارزشی و شان و کرامت انسانی برای آنان متصور نیست. در حقیقت در گفتگو با سیامک ما نیز بتدریج وارد جهان ذهنی و عینی آشفته و مالیخولیائی مجاهدین می شویم تا شاهد روابط و فضای تلخ، اندوهبار و ناهنجار فرقه ی تروریستی مجاهدین گردیم. براستی در این گفتگو آنچه که سیامک می بیند و یا ما از نگاه او می بینیم چیزی جز ذهن پریشان رهبری عقیدتی مجاهدین نیست. در واکاوی پسزمینه های خاطرات سیامک حاتمی پی می بریم، ماهیت حقیقت برای رهبران و سردمداران فرقه مجاهدین همواره برای آنها بی ثبات و لغزان است. و کادرهای رده بالای مجاهدین از هر گونه قطعیت و ثبات طفره می روند. این عدم قطعیت و بحران هویت شامل بسیاری از مسئولین و فرماندهان قرارگاه اشرف نیز می گردد. بالواقع هیچ تقسیم بندی رایج و متعارف و مرزبندی قاطعی در میان آنها معنا و مفهومی ندارد. آنها به سادگی می توانند از موقعیت یک انسان نرمال و متعادل ذهنی و روانی به موقعیت یک نروریست خطرناک و تبهکار که جز به کشتار نمی اندیشند، مبدل گردند.

به عبارتی دقیق تر می توان دنیای مجاهدین را به خانه ی عنکبوت تشبیه نمود. چرا که رهبران و سردمداران فرقه ی ستیزه جوی مجاهدین همچون عنکبوت تار می تنند و طعمه خود را شکار می کنند اما در عین حال خود در میان تارهائی که تنبده اند گرفتارند و از آن رهایی ندارند.

آرش رضایی – مسئول انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

***

گفتگوی صمیمانه با آقای سیامک حاتمی – قسمت اول

عضو با سابقه فرقه مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی

آرش رضایی: آقای حاتمی لطفا در باره ی نحوه ی پیوستنتان به فرقه ی مجاهدین توضیح دهید؟

سیامک حاتمی: اینجانب سیامک حاتمی آلوتره در تاریخ 5/7/1371 به همراه شخصی به نام اصغر که عامل آشنایی من با مجاهدین بود از طریق مرز ایلام صالح آباد خارج شدم و بعد از خروج از کشور خودم را به نیروهای مرزی عراق تسلیم کردم و به آنها گفتم برای پیوستن به سازمان مجاهدین به عراق وارد شدم. نیروهای مرزی عراق مرا به استخبارات عراق منتقل کردند. حدود سه ماه در بازداشتگاه استخبارات تحت بازجوئی بودم بعد از سه ماه دربدری در زندانهای عراق (بازداشتگاههای استخبارات) نیروهای عراقی ما را به مسئولین مجاهدین در بغداد تحویل دادند و بالاخره برادران مجاهد حاضر به پذیرش ام شدند. از همان ابتدا بازجوئی از من شروع شد. بعضا با چهره های بیروح و سردشان موجی از استرس را به من منتقل می کردند. بعد از مصاحبه و پر کردن فرم مخصوص و نیز فیلمبرداری به قرارگاه کوت منتقل شدم. در قرارگاه کوت فرماندهان ریل آموزش خود را با ما شروع کردند که شامل: نوارهای رهبری، بحثهای انضباطی و نظامی، آموزشهای تشکیلاتی و پروسه نویسی به منظور چک امنیتی بود. مدتی تحت آموزش بودیم همچنین به ما آموزش نظام جمع، سلاح، مین، پروسه شکل گیری سازمان، آموزش نشستها و چگونگی برخورد با نشست ها و خلاصه آموزش نظم و دیسیبلین به اصطلاح انقلابی، داده شد. در طی دوره آموزشی اصرار داشتند و القاء می کردند تا از زنها فاصله بگیریم در رابطه با این موضوع توضیح زیادی نمی دادند. ما نیز اطاعت می کردیم. بعد از اتمام آموزش دسته ما را تقسیم و به یگانهای عملیاتی نامنظم فرستادند در آنجا هم مدتی تحت آموزش قرار گرفتیم. تا تاریخ 1384 با مجاهدین بودم و در آن ایام درخواست جدایی از سازمان را به فرماندهانم در قرارگاه اشرف دادم سپس به کمپ امریکا موسوم به تیف منتقل شدم حدود سه ماه در کمپ امریکاییها بسر بردم تا اینکه بعد از طرح درخواست خروج از تیف و اعلام بازگشت به کشور ایران و گفتگو با مقامات کمیته ی بین المللی صلیب سرخ جهانی، نیروهای صلیب سرخ در مورخه9/2/1385 مرا از طریق مرز هوایی به ایران بازگرداندند.

ادامه دارد…

مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات ارومیه

تنظیم از آرش رضایی

خروج از نسخه موبایل