چنانچه استحضار دارید منبع اولیه ما برای اثبات فرقه بودن مجاهدین کتاب "فرقه ها در میان ما" نوشته مارگارت تالر سینگر بوده است. و بالطبع برای دنبال کردن مباحث مربوط به رهبری فرقه و سازمان مجاهدین نیز با اتکاء به همان آموخته ها دنبال خواهد شد. با این تفاوت که حتی المقدور سعی می کنیم، از تکرار فاکت ها و… خودداری کنیم. صرفنظر از مباحثی که پیشتر در این خصوص دنبال شده تلاش ما این است که با طرح موضوعات مختلف و مرتبط با رجوی که به نوعی تداعی کننده شاخص سایر رهبران فرقه ها است بتوانیم این مقوله را به صورت یک مجموعه که در برگیرنده بخش های ناگفته و البته اشاره وار به موضوعات پیشین را به صورت یک مجموعه تکمیل و ثبت کنیم. لازم به ذکر است برای طرح هر موضوع حتی المکان از ذکر فاکت ها تکراری از کتاب مورد اشاره خودداری خواهیم کرد، اما در استفاده از منابع موازی برای مستند کردن مباحث امساک نخواهیم کرد.
در طی سال های گذشته تلاش های مستمری برای اثبات ماهیت فرقه ای سازمان مجاهدین و از سوی دیگر رهبری فرقه ای حاکم بر آن اعمال و انجام شده است. این تلاش ها بر این سمت و سو متمرکز است تا اثبات کند، رهبری رجوی بر سازمان مجاهدین نه تنها شاهد مثال روشنی بر نوعیت رهبری فرقه ای که حتی در اشل و اندازه های فراتر وجوه کامل تر و شمول پذیرتری از این گونه رهبری را در ابعاد مختلف مورد بهره برداری قرار داده است. واقعیت این است که سال ها پیش شماری از اعضای بلندپایه سازمان که روند جدایی خود از سازمان را آغاز کرده بودند به کرات تصریح داشته اند که مسیر آینده سازمان با این شیوه ها و توسل به این حربه ها جز از تبدیل کردن مجاهدین به یک فرقه مذهبی خطرناک و تبدیل رجوی به یک لیدر فرقه ای راه نخواهد برد. این افراد به فرجام هایی دیگری از جمله انحطاط و استحاله سازمان در مناسبات لیبرالی و سرمایه داری و… نیز اشاره داشته اند. اما آنچه اتفاق افتاده و حاصل شده کیفا بر مستحیل شدن سازمان در مناسبات فرقه ای صحه گذاشته است.
شاید پیش بینی چنین آینده ای برای مجاهدین در سه دهه پیش از سوی ایشان کار چندان ساده ای نبوده است، اما به نظر می رسد اگر سهولت و نبوغی در این فرایند سازی متصور باشیم، الزاما مربوط به درک و شناخت فرازمانی نگارندگان کتاب "روند جدایی" از مسیر بی بازگشت رجوی و سازمان به جایی است که جز مستحیل شدن در یک فرقه تمام عیار نمی توان متصور شد. شاید لازم باشد بخشی از اظهارات مربوط به سه دهه پیش این اعضاء را مرور کنیم تا دریابیم، فرایندیابی پدیده رجوی و مجاهدین در شکل و شمایل اکنون شان محصول چه پروسه ای است.
"مواریث افتخار آفرین و خون بار هرگز مانع از غلطیدن به سراشیب انحراف و سقوط نبوده و نیست و نخواهد بود. تاریخ نمونه های فراوانی از این استحاله ها به خود دیده است چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی. استحاله از خوب به بد و بالعکس، استحاله از انقلابی به ضد انقلابی، از بریدن از خلق و پیوستن به ضدخلق، از دینداری به بی دینی و…" (1)
شاید وجه کلیدی این فرایندیابی به درک علت و معلولی و مقصد نوعیت مناسباتی می برد که تلاش دارد، بیش از هر چیز سازمان را قائم به یک فرد کند. و برای تعمیق این هدف از هیچ ابزار و وسیله ای دریغ ندارد. به همین دلیل بر روی وضعیت رهبری و خصلت های فردی رجوی به عنوان یکی از محوری ترین انحرافات سازمان تاکید و تصریح می کنند:
"تمامی این انحرافات گر چه ریشه و مضمونی ایدئولوژیک دارد، مع ذالک به این معنی نیست که می بایست لزوما در نوشته های سازمانی به جستجوی آنها رفت. بلکه این انحرافات به سادگی می تواند ریشه در ضعف های خصلتی رهبران و بخشی از عقاید آنان داشته باشد که تا کنون به دلایل مختلف نه تنها در سطح مردم بلکه در سطح اعضای پائین نیز عنوان نشده است." (2)
ایشان در ادامه ضمن پیش بینی نتایج انحرافات بر تبدیل سازمان به یک فرقه تاکید مصرانه تری دارند. و پس از احتمال شکست رویکرد لیبرالی و نرسیدن به قدرت سیاسی درباره تبدیل به یک فرقه می نویسند:
"در صورت شکست جریان لیبرالی و نرسیدن به قدرت سیاسی و خصوصا چنانچه مورد تهاجم و خشونت واقع شده، کلیه درها بر روی آنها بسته شود؛ خواه ناخواه به خاطر جدایی و انزوای بیشتر از توده ها تبدیل به فرقه ای می شود که نظایر آنرا تاریخ فراوان به خود دیده است." (3)
آنچه اکنون از مجاهدین به جای مانده در واقع محصول و فرایند سوء استفاده رجوی از تمامی امکانات و قابلیت های ایدئولوژیکی، سیاسی و… برای تبدیل تمام عیار سازمان به یک فرقه سیاسی است. بررسی جایگاه او در این فرایندسازی به درک میزان سوء استفاده او از تمامی اهرم های موجود بستگی دارد که به تناوب به تبیین و کارکرد هر یک از آنها در این فرایند سازی خواهیم پرداخت.
منابع
1و2و3 – از کتاب روند جدایی صفحات 161 و 164.