حقیقت همچون نیکی مبلغ خود می باشد
حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.
اومبرتو اِکو
" نام گل سرخ "
این بیانیه توسط من تهیه و به خط همسرم منصوره بیات که او نیز زمانی در سازمان مجاهدین سمت "معاونت مرکزیت" داشت، منتشر شد، ما با امکانات محدودی که داشتیم آن را کپی نموده به آدرس های گوناگون شخصیت ها، احزاب و مطبوعات فرستادیم.
در این بیانیه که آگاهانه و دردمندانه، صرفاً با "به نام حقیقت" آغاز شده بود من ضمن رد کلیه اتهامات مسعود رجوی،او و یا نمایندگانی از جانب او را به یک مناظره و رویارویی علنی دعوت کردم.
یادآوری این نکته ضروری است که پاورقی ها جهت روشن شدن ابهامات و یا اطلاعات تکمیلی است که هنگام چاپ اضافه شده است.
بیانیه سعید شاهسوندی در رد اتهامات و اکاذیب منتشره علیه وی
دعوت از مسعود رجوی برای شرکت در دادگاه علنی و محاکمه علنی
• هم میهنان عزیز مقیم خارج از کشور
• مردم شریف و آزاد ایران
• نیروها، هواداران و اعضای گروه ها و سازمان های سیاسی
• هواداران و اعضای سازمان مجاهدین
نزدیک به سه سال پیش و بعد از مدت ها گفتگو و نامه نگاری متقابل میان من و مسعود رجوی و پس از طرح سؤالات و " چرا " های بسیار در مورد سیاست، ایدئولوژی و استراتژی سازمان و نیز استالینیزم اعمال شده از جانب وی (ماجرای به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک) در آخرین نامه ای که پس از قبول قطعنامه 598 از طرف ایران، برای شخص مسعود رجوی نوشته و توسط حسین مهدوی نماینده آن موقع وی در پاریس برایش فرستادم، از جمله نوشتم:
"وضعیت امروز محصول سیاست ها و اشتباهات دیروز است." پس از آن اضافه کرده بودم که در آن شرائط و به دلیل عملکردهای گذشته اش امکان انتخاب های متعدد در پیش روی ندارد.
در همان نامه کوتاه نوشتم که علیرغم وجود سؤالات و چراهای استراتژیک بسیار دعوت مستقیم او را برای رفتن به بغداد و مذاکره حول مسائل مطروحه و همین طور عنداللزوم کمک به سازمان می پذیرم.
و اضافه کردم:" اگر کشته شدم که هیچ، اما اگر زنده ماندم حق پیگیری چراها را برای خود محفوظ می دارم ".
رجوی بعد از دریافت آن نامه از طریق محمد سید المحمدثین و حسین مهدوی پیغام داد که:" بیا قدمت مبارک". بعد از ان نامه که در واقع اعلام آمادگی برای کمک به سازمان باحفظ کلیه مواضع انتقادی و مرزبندی هایم اعم از سیاسی، تشکیلاتی و ایدئولوژیک بود و پس از دعوت مکرر و مجدد مسعود رجوی دو شب قبل از عملیات موسوم به "فروغ" به بغداد رفتم.
شرح جزئیات آن روز و شب و روزها و شب های بعد از آن در حوصله این نوشته نیست و احتیاج به تشریحات مفصل دارد، همین قدر بگویم که در گفتگو با محسن تدینی و تعدادی دیگر بر امکان ناپذیر بودن طرح تأکید کردم.
صبح روز حرکت برای عملیات هم به تعدادی از افراد از جمله به مهران صادق (هاشم) که مدتی در رادیوی سازمان با هم کار می کردیم، گفتم که اگر کشته شدم نگوئید فلانی سرباز مسعود و مریم بود. صادق پرسید چه بگوئیم؟ گفتم بگویید یک "میلیتان آزادی " بود، همین و بس.
پس از آن به انتخاب خود و علیرغم اصرار محسن تدینی و دیگران رانندگی کامیون حامل مهمات را به عهده گرفتم، این کامیون در روز دوم درگیری در دشت حسن آباد (میان تنگه حسن آباد و تنگه چهارزبر) مورد اصابت بمباران هوائی قرار گرفت و منفجر شد و من پیش از انفجار کامل توانستم از آن خارج شوم.
بعد از آن و بعد از جمع آمدن باقیمانده نیروهای سرگردان و شدیداً روحیه باخته که هر دم نیز بر تلفاتشان افزوده می شد، در همان دشت بودم تا این که از ناحیه کمر و لگن مورد اصابت قرار گرفته و به شدت مجروح شدم (توسط کاتیوشا و یا احتمالاً توسط هلیکوپتر)
از شرح آنچه که شاهد آن بودم فعلاً در می گذرم و تنها به این نکته بسنده می کنم که حداقل طی سه نوبت، کسانی که من را به خوبی می شناختند، می خواستند من را رها کرده و خود مهلکه را ترک کنند.
بدین ترتیب بعد از زخمی شدن و خونریزی شدید و شکسته شدن سرتاسری لگن با تحمل درد و رنج بسیار و تحمل گرسنگی و تشنگی که به خوردن لجن، نفت و حتی ادرار انجامید و زمانی که جمع ناجمع در تاریکی شب من را رها کرده و در حالی که هیچ وسیله دفاعی نداشتم به توصیه فرمانده آن گروه که همشهری، دوست، همرده و همکار سابق تشکیلاتی ام بود (1) روانه دهکده ای در حوالی اسلام آباد شدم.
او که سالم بود با دیگر افراد من را رها کردند و این در حالی بود که من با بدنی مجروح به شرحی که گذشت سه شبانه روز در ارتفاعات پا به پای آنها حرکت کرده بودم.
در روستای مذکور پس از آن هیچ یک از اهالی درِ خانه شان را به رویم نگشود به مخروبه ای در اطراف ده پناه بردم و صبح زود نیز محل توسط نیروهای ارتشی در محاصره قرار گرفت.
در این محل بود که برای بار دوم و این بار از ناحیه ساق دو پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و بیهوش شدم (در اثر شوک ناشی از اصابت گلوله ها به پا و یا در اثر خونریزی شدید).
بعداً فهمیدم که سربازی که همشهری من بوده و در جریان آزادی من از زندان در هنگام انقلاب و نیز در جریان انتخابات مجلس و سایر فعالیت های سیاسی نام من را شنیده بوده، در جستجوی بدنی به مدارک شناسایی من دست یافته و مانع پایان یافتن عمر من شده است.
هم چنین بعداً فهمیدم که این ماجرا در میدان مرکزی شهر اسلام آباد در حالی که من بیهوش و بی رمق افتاده بودم تکرار شده است و آشنایی از آشنایان دوران زندان باعث نجات من شده بود.
از آن واقعه و وقایع بسیار دیگر اکنون نزدیک به سه سال می گذرد، سه سالی که من، رجوی و سازمان، ایران و منطقه هر کدام تغییر و تحولاتی را متحمل شده ایم، طی این مدت مسعود رجوی در راستای ماکیاولیسم و پراگماتیسم خویش به منظور چیدن میوه قدرت به هر کاری تن داد و آخرین آن شرکت مستقیم در کشتار مردم کرستان عراق و سرکوب نهضت مردم آن سامان است.
او در رابطه با من در همان ماه های اول که گمان می کرد کشته شده ام به خانواده و به خصوص همسرم پیغام تسلیت داد، اما همین که از زنده بودن من از طریق تلفنی که به همسرم زدم، با خبر شد با حیله و نیرنگ و با استفاده از ضعف نفس بعضی از افراد (2)به نوار مکالمه تلفنی من و همسرم (و نه هیچ کس دیگر) که ضمناً طبیعی ترین حق هر زندانی می باشد دست یافت.
و آن را در قرارگاه های سازمان پخش کرد و بلافاصله از رادیوی دروغ پرداز خویش اعلام کرد که این نوار را از داخل کشور به دست آورده ایم، (کاری که همیشه و با همه افراد دیگر انجام داده) و اطلاعیه ای منتشر نمود با مضمون هشدار به هسته های مقاومت در شیراز و در آن گفت که من با تلفن زدن به پایگاه های مقاومت! در صدد لو دادن هسته های مقاومت می باشم!
این اطلاعیه سراپا کذب در شرائطی منتشر شد که نه هنوز مصاحبه ای از من منتشر شده بود و نه حتی مصاحبه ای انجام گرفته بود.
زمانی دیگر به لومپنیسم سیاسی متوسل شد و به دروغ و تحریف و سر هم بندی کردن این مسئله و آن مسئله و تهی کردن هر کدام از ظرف زمان و مکان به مداخله در خصوصی ترین زوایای زندگی من پرداخت.
این روش در روزها و ماه های بعد نیز ادامه یافت، سه سالی که من در زندان بودم سازمان و شخص رجوی از هیچ گونه تهمت، افترا و لجن پراکنی علیه من خودداری نکرد:
– زمانی گفت که من هسته های مقاومت در شیراز را لو می دهم، در حالی که سال ها بود که دیگر هسته ای وجود نداشت.
– زمانی گفت که " ماه هاست که در قتل و شکنجه زندانیان قهرمان مجاهد دست دارم."
– زمانی گفت به بازجویی و شکنجه زندانیان می پردازم.
– زمانی گفت که به زدن تیر خلاص به زندانیان مشغول هستم.
– زمانی گفت که آخرین نامه علی زرکش به همسرش را من نوشته، یا من خط داده ام.
– زمانی با خائن نامیدن گالیندوپل و توطئه نامیدن اقدامات وی جهت تحقیق، من را در خیانت همدست و همکار او دانست، حال آن که آمدن این فرد علی القاعده می بایستی مورد استقبال قرار می گرفت و در عمل هم مزایایی برای زندانیان در بر داشت.
البته تمام هیاهو و لجن پراکنی های سازمان علیه من برای این بود که اصل قضیه اختلاف، در گرد و غبار هیاهو و افترا محو و یا کمرنگ شود. آن هم در شرائطی که من در زندان بودم و زندان محدودیت های خاص خود را دارد.
با این همه افترا و لجن پراکنی های رجوی و سازمان بیش از هر چیز دیگر آزار دهنده بود. اما من با خود عهد کرده بودم که بر اصول و پرنسیپ های انسانی و مردمی و نه از آن گونه که رجوی و سازمان مدعی آنند، استوار باشم و خوشبختانه توانستم به عهد خود وفادار بمانم، (در این زمینه گفتنی های بسیار دارم)
رجوی گر چه لحظه و روزی از لجن پراکنی و فرافکنی خودداری نکرد، اما من در اوج اختلاف نیز از هرزه گی های خاص او و سازمان و از فحاشی خودداری کردم. در آغاز تجاوز صدام حسین به کویت و اشغال آن کشور نیز به نوشتن نامه و اشاره به بعضی مسائل اکتفا کردم و پیگیری آن را در صورت زنده ماندن به بعد از بیرون آمدن از زندان موکول کردم.
اکنون سه سال از آخرین نامه من به رجوی می گذرد، اعلام می کنم که من از زندان بیرون آمده و اکنون نیز در خارج از کشور هستم. من به خارج کشور آمده ام تا پاسخگوی کلیه اتهامات و لجن پراکنی هایی که یک طرفه به من وارد شده باشم.
به عبارت دیگر آمده ام تا در یک دادگاه علنی و یا در دادگاه به اصطلاح خلقی که رجوی بر حسب عادت معمول، غیاباً تشکیل می دهد، مستقیماً شرکت کنم و البته رجوی و سیاست هایش را نیز به محاکمه و نقادی افکار عمومی بکشانم. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
اعلام می کنم که:
1. حاضرم در چنین دادگاهی با حضور نمایندگان رسانه های خبری بین المللی شرکت کنم. دادگاهی که یک طرف آن باید شخص رجوی و یا حداقل نمایندگان یا نماینده وی از هیات اجرائی سازمان باشند.
2. چنین دادگاهی که من با اشتیاق تمام برای تشکیل آن روز و لحظه شماری می کنم، می تواند در هر گوشه از جهان تشکیل شود.
3. این دعوت مناطقی از عراق که خارج از کنترل رژیم صدام حسین باشد (مناطق آزاد شده) را هم شامل می شود.
در مورد عراق تحت کنترل صدام حسین با توجه به جنایتکاری او از جمله، در قضیه خبرنگار ایرانی فرزاد بازُفت و نیز همدستی آشکار و عریان مسعود رجوی با وی، تنها با نظارت بین المللی و با تضمین سازمان های بین المللی نظیر صلیب سرخ و حقوق بشر امکان پذیر است. واضح است که عراق صدام حسین پایگاه های باصطلاح ارتش آزادیبخش را نیز شامل می شود.
4. بنابراین با اعلام آمادگی رجوی من حتی حاضرم در قرارگاه های ارتش خصوصی او نیز حاضر شوم و به اتهامات و لجن پراکنی های وی طی مدت سه سال که در زندان بودم و نیز هر گونه سؤال و اشکال مطروحه دیگر و بسیاری مسائل سر به مُهر سازمان پاسخ دهم.
البته در صورت محکوم شدن حاضر به قبول عواقب و عقوبت های آن نیز می باشم، همان طور که رجوی باید آماده پذیرش عقوبت محکوم شدن خویش و سیاست هایش باشد.
5. بدیهی است در چنین دادگاهی که در صورت تشکیل شدن در بغداد شخص مسعود رجوی هیچ گونه مانع شرعی و عرفی برای حضور در آن ندارد، می تواند عیان کننده بسیاری مسائل و حوادث ناگفته و مستور در سازمان تحت رهبری او باشد.
یعنی آقای مسعود رجوی نیز باید به بیشمار سؤالات پاسخ داده نشده جواب دهد، تا هواداران دور و نزدیک، تا اعضاء و بسیاری از کادرهای سازمان، تا انسان های شریف و بالاخره مردم ایران بدانند که طی سال های گذشته در سازمان چه گذشته ؛ نیروهای مؤمن و فداکار آن توسط چه کسی و چگونه و با کدام توجیه و در یک کلام چرا به ورطه کنونی افتاده اند؟ ورطه ای که آنها را در ردیف سربازان گارد ریاست جمهوری صدام حسین در آورده و در سرکوب مردم کردستان عراق گوی سبقت از آنها ربودند، (به گواه صدها شاهد عینی از این مردم) (3)
6. در چنین دادگاه علنی که تکرار می کنم برای تشکیل آن روز شماری می کنم مسعود رجوی نیز باید به سؤالات زیر به عنوان مشتی از خروار جواب روشن بدهد:
الف – سیاست زندانی کردن، بازجوئی، شکنجه و اعدام افراد درون سازمان
آن هم در هنگامی که آقای رجوی خود را تنها مدافع راستین حقوق بشر می داند.
1 – مسئول قتل مجتبی میرمیران (شاعر، عضو تحریریه نشریه و رادیو، با نام تشکیلاتی م – بارون) در بغداد در ساختمان رادیو و نشریه که مطابق اسناد مکتوب سازمانی مدتی نیز رده مسئول نهاد داشت، کیست؟ و او چرا خود را به دار آویخت.
به افراد استخبارات عراق (سازمان امنیت عراق) در این باره چه گفته شد؟(4)
2 – مسئول قتل خواهری به نام ژاله (مرضیه، پ) که در حومه شمالی پاریس با خوابیدن روی ریل قطار خودکشی کرد چه کسی است؟ کدام فشارها باعث این خودکشی شد؟ چرا تا کنون خبری در این زمینه منتشر نشده؟
3 – مسئول صدور حکم اعدام علی زرکش در سال 64 یعنی چند ماه بعد از خیمه شب بازی باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک که به گفته خودتان به پیشنهاد و توصیه علی زرکش انجام گرفت، کیست؟
چرا حکم اعدام صادر شد؟ مبانی حقوقی صدور حکم و شرایط باصطلاح دادگاه وی چگونه بود؟ وکیل یا وکلای مدافع او چه کسانی بودند؟ دادستان و قاضی ها چه کسانی بودند؟ جرم او چه بود؟
چرا تا کنون صورت جلسه چنین محاکمه ای که در یک طرف تنها علی زرکش بود، بدون وکیل مدافع و در طرف دیگر تمامی افراد حاضر در جلسه (از جمله مسعود رجوی و مریم عضدانلو) منتشر نشده؟
4- مسئول قتل های متعدد درون سازمانی از سال 60 به بعد چه در کردستان شمالی و چه در جاهای دیگر کیست؟
5 – گناه فردی که از ترکیه برای اعدام درون تشکیلات به بغداد برده شد، چه بود؟ چرا تا کنون حتی اعضاء و کادرهای سازمان نیز از این موضوع بی خبرند؟ افراد دیگری که اعدام شدند چه کسانی بودند؟
6 – چرا تا کنون اسم و مشخصات و لیست کامل افراد اعدام شده توسط سازمان منتشر نشده؟
به راستی چند درصد از افراد سازمان از صدور و اجرای چنین احکامی باخبرند؟ چطور است که حتی بغل دستی فرد مزبور نیز نمی فهمد که بر سر همکار تشکیلاتی اش چه آمده؟
7 – علت صدور حکم اعدام برای حسن محمدی (از اعضای قدیمی سازمان که در عملیات قبل از فروغ کشته شد) چه بود؟
8 _ معیار صدور حکم اعدام چه بود؟ در این صورت و اگر بخواهید به دعاوی خود وفادار باشید، سرنوشت افرادی نظیر ن -الف (از اعضای هیات اجرائی) و نیز الف – الف (از مرکزیت سابق و از مسئولین کنونی) و بالاخره محمد طریقت منفرد با نام تشکیلاتی یاسر مالی (از اعضای هیات اجرئی و مسئول بخش مالی سازمان) و…. سایر افراد مطابق اظهارات خودشان چه می تواند باشد؟
آیا تنها معیار وفاداری و سرسپاری به مسعود رجوی و چشم پوشی از اعمال وی برای برائت و بالاتر از آن اشغال رده های مسئول کافی است؟ و اگر یک یا چند نفر از این لیست بالا بلند سر به اعتراض برداشت یک دفعه پرونده وی از بایگانی مسعود رجوی بیرون کشیده نمی شود؟
9- اسامی افرادی که در شکنجه منجر به قتل تعدادی از افراد جمهوری اسلامی در تهران دست داشتند جه بود؟ (5) وآنها به دستور کدام مسئول سازمانی اقدام به شکنجه و بعد هم تزریق آمپول سیانور کردند؟
گیریم دشمنان ما بودند، که بودند، مگر خود ما شکنجه را محکوم نمی کردیم و مگر برای جلوگیری از آن تلاش نمی کردیم.
آیا شکنجه را با شکنجه می توان متوقف کرد؟
10- طرح موسوم به Zچند تا و در کجاها به مرحله اجرا در آمده است؟
هم اکنون چه تعداد از افراد سازمان در زندان های رجوی بسر می برند؟ اسم، مشخصات، سوابق، جرائم و دلیل زندانی شدن آنها چیست؟ اسم و مشخصات مسئول و مسئولین زندان کنونی سازمان در بغداد صدام حسین چیست؟
در همین رابطه محسن رضایی (عضو هیات اجرایی) به کدام شغل شریف! مشغول است؟ آیا به راستی ادامه دهنده راه احمد، رضا، مهدی و صدیقه است؟ یا… چه تعداد از افراد زندانی مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند و توسط چه کسانی و چرا؟
11- آواره کردن صدها تن از اعضا و هواداران سازمان در گوشه و کنار دنیا و رها کردن زنان بدون سرپرست گاه با یک یا چند بچه، بدون کمترین کمک مالی در کشورهای مختلف و گرفتن پاسپورت های پناهندگی آنها در راستای کدام سیاست انسانی! و حقوق بشری! که شما آقای مسعود رجوی سنگ آن را به سینه می زنند، می باشد؟
در دادگاهی که من برای تشکیل آن روز شماری می کنم، طبعاً چنین لیستی ارائه خواهد شد و شما باید پاسخگو باشید.
12 – سازمانی که در اپوزیسیون مرتکب چنین جنایاتی می شود آن هم در حق افراد درون سازمان خود، در فردای حاکمیت مفروض با مردم و مخالفین چه خواهد کرد؟
ب: رابطه با عراق و رژیم صدام حسین
1 – بودجه باصطلاح ارتش آزادیبخش شما از کجا تهیه می شود؟ بهای توپ ها و تانک های اهدایی صدام حسین چگونه پرداخت می شود؟ آیا شرکت در سرکوب مردم کردستان عراق بازپرداخت بخشی از این بدهی نبوده؟ کارتن کارتن دینارهای نو عراقی که توسط مأمورین استخبارات عراق مستقیماً از مصرف الرافدین (بانک مرکزی عراق) به شما تحویل داده می شد، به دنبال کدام توافق و قرارداد پنهانی بود؟
2 _ مسافرتهای محمود طریقت منفرد (یاسر مالی) به زوریخ و مراجعه وی به بانکهای سوئیس برای دریافت پول از حسابهای بانکی دولت عراق و واریز کردن آن پول به حساب خودش در سوئیس و سپس واریز مجدد این پول به حسابهای دیگر که تماماً جهت گم کردن رد و مسیر پول های دریافتی از صدام حسین بود، چرا هیچگاه برملا نشد؟
ضمن آنکه شما در سخنرانی های رسمی و علنی بارها و بارها خطاب به هواداران بیچاره و از همه جا بی خبر می گفتید که بودجه سازمان از فلان منبع در داخل کشور یا توسط هواداران خارج کشور تهیه شده و در همان حال با کمال پررویی دیگران را به وابستگی متهم می کردید.
آیا برای یکبار هم که شده به هواداران بی اطلاع گفتید که همه تلاش شبانه روزی آنها برای بدست آوردن پول تحت عنوان " مالی – اجتماعی " حتی کفاف مخارج تشکیلات انجمن های هوادار در خارج از کشور را نمی دهد؟
3 – دامنه همکاری های متقابل شما با رژیم صدام تا کجاست؟ و آیا ادعای مبارزه با جمهوری اسلامی مجوزی است برای هر گونه همکاری علیه مردم بی دفاع و شهروندان ایرانی که صدام آنها را بمباران می کرد، است؟
4 – سکوت شما در مقابل جنایات آشکار صدام حسین، نظیر فاجعه بمباران شیمیائی شهر حلبچه که در طی آن بیش از پنج هزار زن و مرد و پیر و جوان کرد کشته شدند، چه معنایی جز تأیید این اقدام دارد و آیا گفتن این که در امور داخلی عراق مداخله نمی کنیم می تواند سرپوشی بر وجدان بخواب رفته شما باشد؟
5 – بعد از گذشت ماهها از اشغال کویت توسط عراق و بعد از کشتار و ویرانی عظیمی که به دنبال و به عنوان محصول این تجاوز صورت گرفت و در حالی که در گوشه و کنار جهان هر کسی موضع خویش را در رابطه با این تجاوز مشخص کرد، موضع سازمان که ادعای استقرار جامعه ای دموکراتیک! و بعد از آن جامعه بی طبقه توحیدی را دارد در قبال دیکتاتوری جنایتکار و ضد مردمی صدام حسین، که پس از شکست مفتضحانه در برابر غرب، به کشتار مردم عراق در جنوب و شمال و حتی بغداد می پردازد، چه بود؟ آیا نان مزدوری خوردن تا این حد آدم را بی حمیت می کند؟
با جمهوری اسلامی دشمنی دارید، داشته باشید چرا در کشتار و سرکوب مردم کردستان فعالانه و مستقیم شرکت می کنید؟ آیا شعری که زمانی خوانده بودید:
یکدست جام باده و یکدست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
نباید این طور تفسیر کرد که یکدست در زلف صدام و دستی دیگر در جام باده خون مردم بیگناه کردستان عراق؟
و آیا وقتی که هنگام اخراج از فرانسه به سوی بغداد و به زعم خودتان "پرواز تاریخساز به جوار خاک میهن "، گفته شد که می خواهید بروید " تا آتش در کوهستانها برافرازید" این آتش، آتشی که بر خانه و کاشانه این مردم به پاخاسته و بی گناه زدید و مانع سقوط صدام حسین توسط آنان شدید، نبود؟
6 – در فاصله زمانی ای که من از زندان آزاد شدم تا آمدن به خارج از کشور به دلیل مسئله فردی که داشتم، شخصاً و مستقلاً با تعداد زیادی از آوارگان کرد عراقی که عمدتاً از طیفهای مختلف اجتماعی و عمدتاً بدون تعلق سیاسی و حزبی و گروهی اند صحبت و گفتگو کردم (در ارومیه و پیرانشهر)، همه گواهان از شرکت مستقیم و فعال افراد سازمان در سرکوب نهضت مردم کردستان عراق و کشتار مردم بی گناه حکایت می کردند.
عکس و نوار گفتگو با این افراد موجود است و در صورت تضمین مکفی خود این افراد می توانند در دادگاه مذکور شرکت کنند، الحق که خوب از خجالت سالها میهمان نوازی صدام حسین برآمدید.
ج: سیاست تهمت و افترا و جوسازی علیه همه اعم از فرد و گروه و سازمان و حزب از (اپوزیسیون) که با شما مخالفت داشته باشند.
در این رابطه:
بخش اطلاعات سازمان علاوه بر روش تخلیه تلفنی از داخل ایران به جاسوسی، کنترل و تعقیب و مراقبت از کدام یک از شخصیت ها، افراد، گروه ها و سازمان های اپوزیسیون مستقر در خارج از کشور پرداخته؟
لیست کاملی از آنها در دادگاه مذکور ارائه خواهد شد، کنترل و سرقت نامه های پستی افراد و گروه های اپوزیسیون در خارج از کشور (از جمله فرانسه) توسط و با تأیید و دستور چه فرد یا افرادی صورت گرفته؟
د: پنهان کاری در سیاست خارجی و برقراری روابط نامشروع
در راستای رسیدن به قدرت به هر وسیله و روش ممکن
1 – مکاتبات مخفی و طبقه بندی شده (4 ستاره) شما با سران حکومت آمریکا از جمله با گُری هارت و سناتور کندی که چند مورد آن در سطوح دفتر سیاسی و مرکزیت سابق مطرح شده،چه بود؟ و چرا به اطلاع سایر کادرها، هواداران و مهمتر از آن مردم ایران، نرسیده است؟
ممکن است بخشی از قول و قرارهای گذاشته شده، با وساطت محسن رضائی (مسئول وقت سازمان در آمریکا) را برای اطلاع عموم برملا کنید، تا همگان از درجه ضد امپریالیستی رهبر مقاومت! مطلع شوند؟
2 – چرا تاکنون حتی در درون سازمان هم گفته نشد که مقامات اسرائیلی از طریق دانشگاه عبری تل آویو و از طریق دفتر رادیو سازمان (آن موقع که من آنجا بودم) خواستار برقراری تماس و ارتباط با شما شده اند؟
3 – چرا تا کنون روشن نساخته که در جریان تماس های به اصطلاح دیپلماتیک مسئولین سازمان چندین ملاقات با سناتورها و نمایندگان صهیونیست یا طرفدار اسرائیل داشته اید؟
4 – چرا نمی گوئید که در جریان عقد و عروسی تان با خانم مریم عضدانلو، اعلیحضرت جلاله الملک الحسین الهاشمی چه هدیه خصوصی و گرانبهایی برای شما و عروس خانم فرستاد؟ آیا این ننگ نیست؟
شاید هم جناب ملک حسین تحت تأثیر شعر و شعارهای شما متحول شده و خواسته بوده به صورت مالی -اجتماعی به رهبر مقاومت کمک کند!
و ای کاش این همه را انجام می دادید و آن قدر در بلندگوهای تبلیغاتی خود جهت تحمیق و عوامفریبی و فریب هواداران و حتی اعضا دم از استقلال نمی زدید و دیگران را تخطئه و مورد حمله قرار نمی دادید.
ه: پنهانکاری ضد دموکراتیک در درون تشکیلات
1 – ممکن است مختصری از سوابق بسیاری از افراد پیوسته به سازمان (بعد از سال 60) را که گاه افسران گارد شاهنشاهی، افسران کلاه سبز شرکت کننده در جنگ ظفار و حتی بنا به نوشته خودشان عضو ساواک (6)و یکی دو مورد نیز قاچاقچی مواد مخدر (7) بوده و به همین جهت نیز به زندان افتاده اند، توضیح دهید و بگویید به چه دلیل این گونه افراد را به عنوان اشخاص وجیه و صاحب سابقه به خورد هواداران بیچاره و بی خبر سازمان می دادید؟
این که افرادی سلطنت طلب، طرفدار بختیار یا… باشند.البته مسئله ای است مربوط به خود آن افراد، اما این که شما از یک طرف در بلندگوهای تبلیغاتی به همه و از جمله سلطنت طلبان و سایر گروهها صبح تا شام حمله کنید، اما عناصری از آنها را که عمدتاً به خاطر منافع مادی روز به شما روی آورده اند و خودتان هم خوب می دانید، مبارز و مجاهد معرفی کنید، مسئله دیگری است.
طبیعی است که در دادگاه پیشنهادی لیست بلندی از سوابق این گونه افراد و نیز آنچه شما به دروغ از آنها ساخته اید مطرح خواهد شد.
تأکید مجدد بر این مسئله ضروری است که مسئول مستقیم این گونه عوامفریبی نه آنها که به هر حال عمدتاً در تلاش معاش بوده و هستند، بلکه سازمان و در رأس آن شخص شما هستند.
2- آیا ممکن است بفرمائید سوابق بسیاری از " خواهران " و " برادران " سازمانی که هم اکنون در رده های مسئول مشغول به کار هستند چه بوده و می باشد؟ آیا ممکن است برای هواداران بگویید که امثال بهزاد نظیری، نرگس شایسته، مژگان همایونفر، و تعدادی دیگر که شما آقای رجوی و ما و من (در بخش تبلیغات) آنها را رنگ کرده و به عنوان اسطوره های مقاومت در زندان معرفی کردیم، افراد نادم زندان که به مرخصی هم می رفته اند، بوده اند؟
چگونه است که فی المثل در مقابل مصاحبه رادیو و تلویزیونی خواهر خود، منیره رجوی، علیه سازمان و علیه شخص شما و نیز به مرخصی رفتن ایشان سکوت اختیار می کنید.(8)
اما در مقابل موارد مشابه مربوط به افراد و گروه های دیگر شادمانه هو و جنجال راه می اندازید و در راستای منافع حقیر گروهی به سوء استفاده تبلیغاتی می پردازید؟ آیا فقط بستگان و نزدیکان شما مجاز به هر کاری هستند و دیگران نه؟
چرا مشخص نکردید که علت قطع پای خانم مژگان همایونفر ناشی از یک تصادف کاملاً معمولی با کامیون در خیابان های تهران بوده و به همین دلیل نیز مدتی بعد از زندان آزاد شده و بطور علنی و آشکار از کشور خارج شده اند و شما از این موضوع علی القاعده در همان بدو ورود ایشان به خارج از کشور و مصاحبه هایی که رادیوی سازمان با ایشان انجام داد مطلع بوده اید.
و:مفهوم دموکراسی درون تشکیلات و معیار ارزش در درون سازمان چیست؟
مشخص شما در قبال مقوله ای به نام " دموکراسی " چیست؟ ارتقاء و تنزل در درون سازمان بر اساس کدام معیار تعریف و شناخته شده دموکراتیک انجام می گیرد؟
– چگونه است که افراد یک شَبه از بالاترین رده سازمانی، به پائین ترین رده سقوط می کنند و چه بسا چند روز و چند هفته بعد مجدداً ارتقاء می یابند؟
– آیا در سازمان امکان اعتراض و انتقاد به شما و سیاست هایتان وجود دارد؟
– بر سر افرادی که نه اعتراض، بلکه انتقاد کرده اند چه آمده و هم اکنون در کجا هستند؟
– مگر بر فرض محال در فردای به حاکمیت رسیدن الگوی روابط اجتماعی شما در سطح ملی، روابط توحیدی!! درون تشکیلات نیست، در آن صورت نباید گفت که: وای اگر از پس امروز بود فردایی؟
ز: بن بست استراتژیک و اصرار بر انحراف
1 – مسئول شکست های فاحش و پی در پی سازمان از خرداد 60 تا کنون کیست؟ مسئول ماجرای " 5 مهر 60 " که به کشته دادن صدها نفر از افراد سازمان انجامید و سپس بیشرمانه عنوان " تست اجتماعی " (9) بر آن گذاشته شد چه کسی است؟
"تست اجتماعی "؟! با گوشت و پوست و خون افراد رده پائین سازمان؟ یا ولع دیوانه وار برای کسب قدرت، آن هم توسط کسی که در خارج و در کنار شومینه هیزمی و پیانوی اخوی محترم نشسته. اخوی که شهروند فرانسه است، یعنی تابعیت "فرانسه" را دارد و شخصاً فرد بی آزاری است اما در راستای جاه طلبی شخص شما به نمایندگی شوراهای ملی مقاومت " ایران " هم در آمده است.(10)
2 – سرنوشت سقوط کوتاه مدت کذایی به کجا انجامید؟ سقوط های میان مدت و بلند مدت بعدی چه شد؟ معطل و سرگرم کردن روز به روز چند هزار نیرو و قرار دادن بسیاری از نیروها در وضعیتی که نه راه پس دارند و نه راه پیش، هرز دادن انرژی و استعداد آنها از یک طرف و گاه بیگاه به کشتن دادنشان از طرف دیگر، به امید هیچ و پوچ به چه منظوری است؟
آیا گذشت ده سال[باتوجه به تاریخ تحریر بیانیه] از مبارزه مسلحانه سازمان با تمام دعاوی راست و دروغ مربوط به آن که گاهی ستاد فرماندهی آن در حومه پاریس بود و اکنون از بغداد سر در آورده، برای اثبات بطلان کلی و نهایی این خط مشی و این که از امامزاده مسعود رجوی معجزه ای ساطع نمی شود، کافی نیست؟
و تا کی باید همچون گوشه نشینان " آلتونا " در توهمات و ذهنیات خود ساخته اسیر بود و بر اشتباهات اصرار ورزید؟ و به چه بهایی؟
************
همین جا اعلام می کنم که در دادگاه مفروض می توان هر گونه سؤال از این جانب را مطرح کرد، سؤالاتی که می تواند شامل موارد زیر باشد:
– نحوه دستگیری و چگونگی گذراندن دوران زندان
– چگونگی و چرائی آزاد شدن من
– چگونگی و نحوه آمدن من به خارج از کشور
همچنین مجموعه نظراتی که پس از گذشت بیست سال فعالیت در سازمان مجاهدین، که شامل سالها جنگ و نبرد با رژیم شاه و به زندان افتادن و در بعد از انقلاب رفتن با سازمان تا آخر خط آن و از جمله شرکت در عملیات فروغ که به نظر من آخرین عملیات نظامی سازمان است.(عناوینی نظیر مروارید و غیر آن پوشش بر جنایات اخیر سازمان است)
اما به عنوان خاتمه این بیانیه و برای این که هیچ چیز برای هم میهنانم در داخل و خارج کشور در پرده ابهام نماند مقدمتاً اعلام می کنم که:
1 – من معتقدم که خط مبارزه مسلحانه بطور اعم و خطی که سازمان در پیش گرفت بطور اخص، هیچگاه جواب نداشته و نخواهد داشت، چه به دلیل ناتوانی های استراتژیک این خط و چه به دلیل انحرافات و اعوجاجات بنیادین، و چه به دلیل وضعیت اجتماعی ایران و….
مطمئن هستم که بسیاری از افراد، حتی افراد درون تشکیلات سازمان نیز به این نتیجه رسیده اند ولی چنان فضائی در درون تشکیلات و حتی در خارج کشور حاکم شده که کسی شهامت بیان آن را ندارد.
من مدتهاست که هر گونه مبارزه مسلحانه را مردود می شمارم و آن را جز وسیله ای برای تلف کردن نیرو از هر طرف که باشد، نمی دانم. ضمن آن که مجموعه شرایط بین المللی را نیز در همین راستا یعنی مفاهمه اجتماعی " Discoursنوشته های مرتبط: