درباره احتمال بازگشت مجاهدین به وضعیت صفر

جناب آقای میلاد آریایی

با سلام و آرزوی موفقیت برای شما. ایمیل شما دریافت شد. با تشکر مقاله جنابعالی در سایت درج شد. در این راستا و در خصوص نقطه نظرات شما ضمن تاکید بر همسویی با بیشتر دیدگاه ها و نظرگاه های شما، در خصوص پاره ای از دیدگاه هایتان توضیحاتی را ضروری می دانم. اینکه آدم به آینده با هر نگرش و تفکری خوش بین باشد، فی الحال و فی النفسه امر خوب و البته غیرممکنی هم نیست. با این توضیح که بدانیم ابزار، امکان، فرصت و ظرفیت این خوش بینی وجود دارد یا صرفا در حد یک آرزوی قلبی است. لذا تاکید دارم درباره بخشی از دیدگاه های شما که بیشتر حکم همان آرزو و خواست قلبی شما را دارد، نکاتی یادآور شوم.

بر خلاف تصور شما من فکر می کنم منتفی کردن یکسره و بدون قید و شرط اقدامات تروریستی و نظامی سازمان اساسا فرض خوش بینانه ای است. همانگونه که شما قول ابریشم چی را درباره مذاکره برای مذاکره مستند قرار داده اید، معنی اش این است که مجاهدین هم الزاما موضوع ترک اقدامات تروریستی شان را برای انتفاع از آن یعنی خارج شدن از لیست تروریستی و پیشبرد اهداف استراتژیک شان بهانه قرار داده اند و اگر قرار باشد از این ترفند طرفی نبندند، دلیلی برای التزام به آن نخواهند داشت. این تنها نقطه نظر حقیر نیست. خوب است گفتگوی اخیر بیژن نیابتی با مجید خوشدل را که اخیرا حول وضعیت اعضای قرارگاه اشرف صورت گرفته به دقت بخوانید. نیابتی در این گفتگو در پاسخ به منتفی دانستن یکسره اقدامات تروریستی و مشخصا از نوع انتحاری اش می گوید:

“امّا با وجود شناختی که من از مجاهدین دارم، آنها دیواری نیستند که به سادگی بشود از آنها بالا رفت. در اینجا من می‌‌خواهم توسط شما پیامی به دولت‌های اروپایی و آمریکایی بدهم: به عنوان نظریه‌پردازی که سازمان مجاهدین خلق و «شورای ملی مقاومت» کمترین مسئولیتی در قبال او نداشته، و کوچکترین رابطه‌ی تشکیلاتی بین این دو وجود ندارد، معتقدم پتانسیلی که در مجاهدین وجود دارد، پتانسیلی فوق‌العاده قدرتمند و دهشتناک است؛ که اگر از کنترل خارج شود… ”

و در ادامه در پاسخ به احتمال اقدامات تروریستی و نظامی سازمان ضمن مشروط کردن آن به دست درازی به حریم رجوی و رهبری می گوید:

“تا موقعی که به رهبری مجاهدین دست درازی نشود، من امکان این عمل را مطلقاً نمی‌بینم… ”

اگر همین پاسخ را از آخر به اول بخوانیم معنی اش این می شود که متوقف کردن اقدامات نظامی و تروریستی سازمان مشروط است و این عادت همیشگی مجاهدین است و به خصوص از زمانی که سعی در گرفتن ژست های دمکراتیک و ضدتروریستی گرفته اند که به قولی وارونه تهدید کنند. بنابراین منتفی دانستن یکسره اقدامات تروریستی و به بایگانی سپردن خشونت طلبی که در مجاهدین به یک بیماری لاعلاج تبدیل شده، از اساس منتفی است. اینکه تصور کنیم این اقدامات نظامی به دلایلی که شما بر شمرده اید، در ایران صورت نخواهد گرفت، الزاما به معنی ترک خصلت های تروریستی مجاهدین نیست. به این دلیل که در حال حاضر پروژه اصلی مجاهدین که خارج شدن از لیست های تروریستی است در غرب دنبال می شود. حتی بر خلاف نظر شما که به نوعی بازگشت سازمان به فاز نظامی را مشروط به محدود کردن مجاهدین در غرب گرده اید، بر این اعتقادم ظرفیت مجاهدین برای ادامه شرایط موجود که بیشتر به فرسایش و تلاشی سازمان کمک خواهد کرد، باز نمی تواند عامل بازدارنده ای برای بازگشت به اصل مجاهدین نباشد. شرایط سنی، روحی و وضعیت راس سازمان به گونه ای است که ادامه شرایط فرسایشی موجود می تواند به بروز یک فاجعه درون سازمانی از نوع اقدامات انتحاری و خودکشی های اعتراضی کمک بکند.

مجاهدین به خوبی می دانند بیشترین زمان ممکن را برای محقق کردن هدف سرنگونی شان در ایران از دست داده اند، بنابراین نمی توان از آنها انتظار خردورزی و عقلانیت در تصمیم گیری داشت و دیگر اینکه اساسا از سرگیری رویه نظامی و تروریستی سازمان چه در داخل ایران و چه در غرب تفاوتی نمی کند. آنچه اهمیت دارد نفس اینگونه اقدامات است که به نظر می رسد، منتفی کردن آن امر ساده انگارانه ای است. این درست است که غربی ها مجاهدین را در معرض یک آزمون بزرگ گذاشته و از این طریق می خواهند ظرفیت و پتانسیل آنها را از شرایط پادرهوای شان ارزیابی کنند، اما نباید از نظر دور داشت که مجاهدین هم بنا به خصلت های ذاتی شان و همچنین موقعیتی که به لحاظ یاد شده در آن واقع هستند، امکان فرصت سوزی و تحمل وضعیت فرسایش موجود را ندارند. بنابراین هر آن احتمال این می رود که بر اساس اصل غافلگیری دست به اقدامات ایضایی برای تغییر شرایط فرسایش به یک بحران بزنند. با این تصور که وضعیت بحران را به وضعیت انفعال و پاسیو شدن اینگونه ترجیح می دهند. و به همین نسبت ترجیح می دهند برای نجات از وضعیت موجود دوباره به وضعیت صفر یعنی همان سازمان تروریستی باز گردند. درست به همین دلایل هم استحاله سازمان در یک جریان سیاسی را منتفی می دانم. بر عکس آن چیزی که شما باور دارید.

بارها تاکید شده اگر مجاهدین بخواهند در مبانی و متدلوژی خود تجدید نظر کنند، به کوزه ای خواهند ماند که باید در تمامی ابعاد و حجم و محتوای کنونی اش شکسته شود. یعنی به یک هیچ مطلق برسد. با چنین فرضی اساسا موجودیتی به نام مجاهدین در هر قالب و محتوایی وجود خارجی نخواهد داشت. این گمانه ها که ممکن است سازمان روزی روزگاری به یک جریان سیاسی و دمکراتیک تبدیل شود، تنها می تواند شامل آن بخش های تحتانی و سطح سازمانی بشود که سال ها است، ساز جداشدن از سازمان کوک کرده اند، اما به دلایلی از جمله بلاتکلیفی و ناامیدی و شاید دلایل دیگر تنها در انتظار یک معجزه هستند. والا تصور اینکه مثلا روزی امثال حیاتی و داوری و… به تعادل فکری، روحی و روانی و… برسند، فرض غریبی است. اما با این حال من مایلم نقطه نظرات کاربردی و عملی شما را درباره این احتمال و زمینه های مادی اش بدانم. اینکه فی المثل چه فاکتورها و پارامترهایی باید و می تواند باعث تجدید حیات امثال آقایان مورد اشاره بشود. موفق باشید.

بهار ایرانی

 

خروج از نسخه موبایل