رهبری سازمان مجاهدین با تمامیت خواهی و خودکامگی تمام، 28 سال بهر دری زد و به هر کاری تن داد تا بخیال خود بر ایران و ایرانی حاکم شود؛ و بتنهایی! چه خیال خامی. در این راه، تمامی مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی را بنوعی محکوم، بی کفایت و نا کارآمد خواند. همه را به دست بوسی رهبر عقیدتی خود فرا می خواند، جنون قدرت.
رهبری سازمان مجاهدین با تمامیت خواهی و خودکامگی تمام، 28 سال بهر دری زد و به هر کاری تن داد تا بخیال خود بر ایران و ایرانی حاکم شود؛ و بتنهایی! چه خیال خامی. در این راه، تمامی مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی را بنوعی محکوم، بی کفایت و نا کارآمد خواند. همه را به دست بوسی رهبر عقیدتی خود فرا می خواند، جنون قدرت. مانند کودکان خودخواه که تمام اسباب بازیها و شیرینیها را برای خود می خواهند عمل کرد. شاید هم در زمان حکومت صدام و تا قبل از سرنگونی این دشمن ایران و ایرانی، خود را موفق می پنداشت، چون هم اسباب بازیها را داشت و هم شیرینیها را می خورد!
بعد از سرنگونی صدام، که با داشتن کمی بینش سیاسی و تحلیل درست از مناسبات جهانی و منطقه ای براحتی قابل پیش بینی بود(صاحب این قلم، حداقل 2 سال قبل از اشغال عراق، اجتناب ناپذیری آن را فریاد می زد)، اما معادلات مجاهدین(البته فرض را بر این می گذاریم که این رهبری، چیزی بنام معادلات بین المللی در جهان سیاست را می شناسد— با برآورد عمل کرد 28 سال گذشته این رهبر و رهبری، شخصا معتقدم که کوچکترین آگاهی در این ضمینه ندارد و ندارند)، همه غلط از آب در آمد. آمریکا بمب بر سرشان ریخت و 40 نفر آنان را کشت که ثابت کند، کوچکترین بچه بازی سیاسی را تحمل نخواهد کرد. شیعیان و کردان عراقی هم با نفرتی که از صدام و جنایات او داشتند به اینان نگاه می کردند!
بدون داشتن کوچکترین حق اظهار نظر، تنها راه، تسلیم بی قید و شرط در مقابل آمریکا بود. تسلیم شدند. راه نجاتی بود(؟)، شاید برای مدتی کوتاه، به ابزاری(البته کوچکترین شانس و انتخاب دیگری نبود، آرشیو وزارت خارجه امریکا و سیا تاریخچه این سازمان را ثبت شده دارند(!) مانند تمامی گروههای بااصطلاح مبارز در سراسر جهان، عملکرد اینان را از خود اینان بهتر می شناسند)، در دست امریکا تبدیل شدند.
در طول ۶