آقای شکر بیگی از خاطرات Tipfچه بود؟
وقتی که من به اردوگاه تبف که تحت کنترل آمریکایی ها بود رفتم در انجا با تعدادی از خود فروخته گان و مزدوران سازمان مواجه شدم که بین نفرات جداشده اختلاف می انداختند و تعدادی از همین خود فروخته گان سازمان چند وقت یک بار به ملاقات مسئولین سازمان میرفتند و توجیه میشدند که چگونه برنامه های پست و رزیلانه خود را در بین افراد ناراضی و جداشده به اجرا بیاورند و از سویی دیگر مسئولین سازمان مقامات نظامی آمریکایی را به قرارگاه اشرف دعوت میکردند و از بدی نفرات جداشده برای آنها صحبت میکردند تا آنها بتوانند به ما فشار بیاورند تا شاید دوباره به شکنجه گاه اشرف و مناسبات و تشکیلات سازمان برگردیم و آنقدر از نفرات جداشده میترسیدند که حاضر بودند دست به هر اقدام جنایتکارانه ای بزنند و با توجه به اینکه مسئولین سازمان قبلا افراد ناراضی و جداشده را به زندانهای عراق می فرستادند و یا در خود قرارگاه اشرف آنها را زندانی و شکنجه میکردند حالا توجیه مزدوران خود و هم چنین بستن قراردادها و زد وبندهای کثیف با نیروهای آمریکایی برای ما محدودیت های زیادی از جمله: کمبود مواد غذایی آب و لباس حمام و از همه مهمتر نبود برق و تلفن جهت تماس با خانواده هایمان سعی در هم شکستن روحیه ما داشتند و تمامی این اعمال کثیف و غیر انسانی که مسئولین سازمان با ترفندها و شگردهای مختف بر روی ما اجرا می کردند که شاید بتوانند تا تعدادی از افراد ناراضی و جداشده را مجددا به شکنجه گاه اشرف برگردانند.
آقای شکر بیگی الان شما در اروپا به سر می برید چه برنامه برای زندگی خود دارید؟
من چندین سال زندان رژیم بودم و زندانی مجاهدین و همین طور زندان آمریکایی را هم تجربه کردم و با وجود این همه مشکلاتی که داشتم توانستم خودم را به یک کشور آزاد برسانم و خیلی خوشحالم که بیشتر از این عمر خودم را به پایی این فرقه که رهبری و مسئولین آنرا افرادی تشکیل میداند که مشکلات متعدد روحی و روانی داشتند تباه نکردم و خوشحالم که آن همه خفقان و آن همه درد و رنج به پایان رسید و توانستم به زندگی عادی خودم برگردم و می خواهم از این به بعد در هر کجا که باشم همانند دیگر هم وطنانم یک زندگی آرام و آزاد بدون وابستگی به هیچ گروه یا احزابی را شروع بنایم.
آقای شکربیگی چه پیامی برای دوستان و یا آنهای که در اردوگاه اشرف گرفتار فرقه هستند دارید؟
پیامم به دوستان و آشنایان گرفتار در اشرف این است که همه شما جنایت و خیانت مسئولین سازمان را به چشم خود دیده اید و همه ما شاهد و ناظر بودیم که چگونه رهبری و مسئولین رده بالا آنها ما را تنها گذاشتند و آلان دارند در امن ترین جاها دنیا در کاخهای خود به خوش گذارانی و عیاشی مشغولند. شما هم مثل ما شجاعت داشته باشید و بیشتر از این عمر خود را به پای افکار و اندیشه های غلط این فرقه و مسئولین بیمار آن تباه نکنید و به دنبال زندگی آرام و آزاد خود برورید. و امیدوارم که دیگر هیچ ایرانی آزاد و شرافتمندی فربب تبلیغات این فرقه و رهبران خود انتصابی آن را نخورد و مثل ما عمر خود را تباه نسازد.
آقای شکر بیگی شما چه پیامی برای خانواده ها و جوانان شهر خودتان دارید؟
پیام من یرای خانواده ها و جوانان شهر ما این است که بر خلاف آنچه که ما تصور می کردیم مجاهدین یک سازمان غیر دمکراتیک و کاملا شکست خورده و سکت است که در آن انسان و جان انسانها هیچ مفهوم و ارزشی ندارد و کوچکترین قوانین حقوق بشری در آنجا رعایت نمی گردد. آنها زنان و دختران ایرانی را دور از اجتماع در قرارگاههای مشخص حبس و زندانی کرده اند و همانند برده ها از آنها کار اجباری می کشند. در این تشکیلات مخوف کردها جزو شهروندان ایرانی بحساب نمی آیند و در جامعه طبقاتی سازمان ما کردها و دیگر قوم های بلوچ و عرب جزو طبقه پائین جامعه محسوب میشدیم و در یگانها مستقل دور از اجتماع زندگی میکردیم. پیام من این است که انسانیت و شرافت در مکتب سازمان مجاهدین هیچ معنا و مفهومی ندارد و امیدوارم که از سرگذشت تلخ ما تجربه بگیرید و هرگز گرفتار خواسته های نامشروع این چنین گروهها و یا سازمان های نگردید.