"و این نشانه یک روح پریشان است که نمیتوانسته اساس تفکرش را بر بنیادی محکم بنا نهد چنین پریشانی و پا گذاشتن روی هوا محسوس است" آلبر کامو
خانم مریم عضدانلو، امروز مورخه ی 18/12/ 1387، سایت ایران افشاگر متعلق به فرقه مجاهدین پیام شما را به مناسبات 8 مارس روز جهانی زن درج کرده است. بخشی از آن بدین شرح است:
"رئیس جمهور برگزیده مقاومت روز جهانی زن را به همه فعالان و کوشندگان جنبش برابریطلبانه زنان و به ویژه به زنان دلیر ایران تهنیت گفت. رئیس جمهور برگزیده مقاومت همچنین با درود به زنان پیشتاز وطلایه دار آزادی درشهراشرف تأکید کرد: رهایی و آزادی جوامع انسانی در گرو تحقق برابری زنان است. در دوران ما این مبارزه دورانساززنان دربرابر بنیادگرایان زن ستیز راه آزادی و برابری را می گشاید واین زنان مقاوم و پیشتاز ایران هستند که با نقش تعیین کننده خود درمقاومت میهنی فاشیسم مذهبی را به زیرخواهند کشید و صفحه سیاه بنیادگرایی وزن ستیزی را از تاریخ این قرن ورق خواهند زد. "
خانم مریم عضدانلو، شما در پیام خویش به بهانه ی روز جهانی زن، از تحقق برابری زن و آزادی او سخن گفتید که مایه شگفتی و حیرت همه ی کادرهای جدا شده ی مجاهدین که هم اکنون در دنیای آزاد زندگی می کنند، شده است. زیرا تناقض و پارادوکسی آزار دهنده در متن و محتوای سخنان تان با عملکرد فرقه ی تحت رهبری شما در رابطه با جایگاه زن در تشکیلات مجاهدین نهفته است. بیش از دو دهه سرکوب تمایلات و غرایز طبیعی زنان مستقر در قرارگاه اشرف با توجیهات غیر معقول و حیرت آور انجام گردید که هیچ گونه سنخیتی با معیارهای" جامعه باز و دموکراتیک" و "منشور جهانی حقوق بشر" از جمله آزادی چگونه زیستن نداشته و ندارد. زیرا رابطه منطقی نیروی تعقل با نیازهای حسی و غریزی تنها در جامعه ای آزاد و عاری از هرگونه فشار و تحمیل ایدئولوژیک که نفوذ و سیطره ی عناصر قدرت طلب اراده و اختیار را از انسان ها نگرفته باشد، ممکن و میسر خواهد شد. زنانی که در فضای آزاد پرورش نیافته و در شرایطی بازدارنده و سرکوبنده همچون قرارگاه اشرف به بهانه ی مبارزه برای رهائی، بیرحمانه گرفتار شده اند ناگزیر به انسانی تک بعدی و توسعه نیافته مبدل می شوند. باید باور کنید و باور کنیم که فشارهای بازدارنده بر زنان قرارگاه اشرف ربطی به اندیشه های آزادی خواهانه و دموکراتیک ندارد و صرفا زائیده ذهنیت بیمار و تمایلات فاشیستی شوهرتان می باشد.
خانم مریم عضدانلو، اندیشمندان جوامع توسعه یافته معتقدند بنیان شخصیت آدمی بر دو ساحت تن و جان استوار است "روح تفکر" و"چون و چرا" بر اعتبار شخصیت انسان می افزاید. بنا به شهادت همه کادرهای با سابقه ی زن جدا شده از فرقه شوهرتان از جمله خانم مرضیه قرصی و بتول سلطانی از اعضای شورای رهبری، واقعیت ذاتی و ماهوی زنان مستقر در قرارگاه اشرف در قبال شیئیت، سودمندی و به خصوص بهره برداری سیاسی و تبلیغی از یاد رفته و مناسبات فاشیستی مجاهدین، آنان را با کمال تاسف به بردگی مدرن سوق داده است.
بی شک شما خانم عضدانلو، گریزی از ندای وجدانت نداری، پس با تامل در نشست طلاق و پیامدهای ضد انسانی و غیر دموکراتیک آن که شامل نقض گسترده حقوق افرادتان در قرارگاه اشرف بود، کمی به خود آئید. به انهدام بنیان خانواده ها، پریشانی روحی و ذهنی مردان و زنان، به کودکان بیشماری که با توجیهات بیمارگونه شوهرتان از محبت مادرانه محروم ماندند و در کشورهای غربی آواره شدند، به تاثیرات ویرانگر روحی و روانی نشست طلاق در سالهای بعد از آن در زنان تحت سیطره ی تشکیلات مجاهدین بیاندیشید که چگونه تحت فشار شوهر فاشیست و بی احساس شما و دیگر سران بد اندیش فرقه، آنان دچار انواع و اقسام بیماری های روحی و روانی شدند. براستی بچه منظره دلخراش و رنجزائی است سرنوشت زنان در قلعه اشرف‼
خانم مریم عضدانلو، به اندیشه ای بپرداز که بر اساس اخلاق مدرن پایبند به آزادی انسان و احترام به حقوق فردی انسانهاست و از الگوئی تبعیت کن که نمونه کلاسیک یک عقده ای به مانند شوهرت نباشد.در این دنیا به آدمی دوبار فرصت نمی دهند با به خاطر آوردن وضعیت اسفناک زنان حاضر در قرارگاه اشرف که نتیجه افکار مالیخولیائی شوهرتان بوده است از او دوری و تبری جوئید، باور کنید هیچ زنی نیست که نخواهد خانه و زندگی و فرزند نداشته باشد مگر اینکه معیارهای فکری و اخلاقی درستی نداشته باشد و اما زنان مستقر در قرارگاه اشرف ناآگاهانه به دام برنامه های جنایتکارانه و قرون وسطایی شوهرتان افتادند و بدینسان از حق برخورداری از اقتضائات و الزامات زندگی در جهان مدرن بازماندند. بی شک شما نیز در تحمیل ستم مضاعف بر آنان همدست و شریک شوهرتان بوده اید.
آیا فاجعه غم انگیز کشتن نیروی "عشق به فرزند" در وجود زنان قلعه اشرف طی یک پروسه سیستماتیک شست و شوی مغزی،حیرت آور و چندش آور نیست؟ آیا می دانید یک زن چرا کودک خود را دوست دارد؟ کودک ادامه وجود آدمی است.در آینه سیمای اوست که خویشتن خود را می بیند و به تعبیر "نیچه" زن با عشق به فرزند و تربیت کودک تولدی دوباره می یابد و به باور" موریس دوباره" فرزند "من دیگر" یک زن است و نه جلوه ای از غریزه جنسی و یا مظهری از خود خواهی آدمی، چنانکه در تحلیل های فرویدی و القائات فرقه ای به زنان قلعه اشرف دیکته می شود.
این یک واقعیت است که مسعود و دیگر سران فاشیست فرقه با کور نمودن زاویه دید رئالیستی و واقعگرایانه زنان حاضر در قرارگاه اشرف ملاک و معیارهای تفکر منطقی، متد درست اندیشیدن و کانونهای گرم احساس و ادراکشان را سلب و با توجیهات غیر انسانی و غیر علمی هویت زنانه شان را مخدوش و در نهایت آنان را از امکان برخورداری از خوشبختی در زندگی محروم کردند و شما نیز با مشارکت در قربانی کردن زنان مذکور، خود نیز قربانی افکار پلید شوهرتان شدید. زیرا عشق و احساس در وجود شما نیز از بین رفت. براستی گناه آنان چه بود؟
خانم مریم عضدانلو، آیا نیندیشیدن به محتوای مقالات، نوشته ها و سخنان زنان جدا شده از فرقه ی مجاهدین، که بعد از پی بردن به ماهیت تروریستی آن برای جبران عملکرد گذشته و ادای دین به ملت بزرگ ایران اقدام به افشاگری، نقد و بررسی خط مشی ضد میهنی و ضد مردمی تشکیلات وابسته به شوهرتان و مناسبات زن ستیز حاکم بر قرارگاه اشرف، نمودند، واکنشی غیر عقلانی و نادرست نیست؟ به دفن عشق و احساسات ناب مادرانه و زنانه در نشست طلاق بیندیشید؟
آیا می دانید توجیه و تحلیل های بی مایه شوهرتان در نشست طلاق با مبانی و اصول علم روانشناسی در تناقض آشکار است و از منظر علم روانشناسی سرکوب تمایلات و نیازهای درونی و حیاتی زنان در قرارگاه اشرف، موثرترین و تعیین کننده ترین نقش را در ایجاد عقده و افسرده گی در افراد بازی می کند.وتاثیر مستقیم بر روی احساس آنان می گذارد. پس چگونه فرقه شما داعیه علمی بودن مبارزه و انطباق برداشت های ایدئولوژیک خود را با مبانی و اصول علمی سر می دهد؟ این معامله ای بود که شوهر فاشیست شما با افراد مستقر در قرارگاه اشرف به خصوص زنان مستقر در قرارگاه اشرف و تشکیلات مخوف مجاهدین کرد.
برابری زنان که شما در پیامتان به آن اشاره کردید، یعنی حق زندگی کردن برای همه ی زنان، امکان زیستنی آزادانه و بر اساس اراده و انتخاب و علائق خویش، انتخابی بی دغدغه، بی اضطراب و بدون احساس فشار روحی و ذهنی، یعنی حق بر خورداری از کانون پر احساس و گرم خانواده و رهایی از باید و نبایدهای تحمیلی از سوی دیگران، بی آنکه زنان تحت فشار سیستماتیک رهبر عقیدتی و مریم رهایی "خود واقعی شان" را پنهان کنند و "فردیت" و "تمایلات طبیعی" خویش را از روی ترس و اجبار انکار نمایند. اما آیا در قرارگاه اشرف براستی زنان از حقوق برابر برخوردارند؟ آیا آنها حق انتخاب چگونه زیستن را دارند؟
خانم مریم عضدانلو، لاکان متفکر و اندیشمند فرانسوی می گوید: "زندگی با خواسته هایتان شما را خشنود نمی کند زیرا شما در صورتی انسان فرهیخته ای هستید که زندگی خود را با موفقیت های بدست آمده ارزیابی نکنید بلکه لحظات کوتاهی از راستی، عطوفت، مهربانی، عقلانیت، و کردار نیک فردی را ارزیابی کنید زیرا در نهایت تنها راهی که می توانیم اهمیت زندگیمان را ارزیابی کنیم ارزش گذاشتن به زندگی دیگران است."
یکی از پرسش های بزرگ زندگی من این بوده و است که چرا و چگونه آدمی گاه بسیار بی احساس، بی عاطفه، بیرحم و خود خواه می شود تا جائیکه می تواند از روی اجساد دیگران نیز به راحتی بگذرد. چگونه انسانها با تعصب و پیشداوری، فزون خواهی، قدرت طلبی و بیرحمانه باعث از بین رفتن و نابودی دیگران می شوند تا جائیکه خودسوزی هوادارانشان را نیز تحمل می کنند‼
خانم مریم عضدانلو، می خواهم به واقعیت بسیار تلخ و گزنده ای اشاره کنم آیا خودسوزی دو زن جوان تحت سیطره ی فرقه مجاهدین که از حقوق برابر با شما برخوردارند و شما در مصاحبه با هفته نامه"اکورژیونال" از آن با "اقدامی خارق العاده" نام بردید، توجیه پذیر است؟!!
آیا خودکشی تعدادی از زنان مستقر در قرارگاه اشرف به علت وادار کردن آنها به اقامت اجباری در مناسبات مجاهدین در اشرف، توجیه اخلاقی و منطقی دارد؟ و به معنای دفاع از حقوق زنان و یا مبارزه برای حق برابری آنان می باشد؟!!
خانم مریم عضدانلو، با الهام از اندیشه ی دموکراتیک و مدرن و نقادی علمی و همه جانبه خط مشی تروریستی و تبهکارانه فرقه ی تحت رهبری شما و واکاوی صادقانه و صریح و بدون پیشداوری و تعصیات ذهنی و عقیدتی و سیاسی آنچه که در لایه های زیرین مقر خانم ها در قرارگاه اشرف می گذرد و نیز دوری و پرهیز عملی و ذهنی از فاشیسم رجوی، می توان نقشی در تحولات دموکراتیک زنان در عصر حاضر ایفاء نمود.
مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف و شیوه ی بهره گیری از زنان در درون لایه های پیچ در پیچ تشکیلات مخوف محاهدین، متاسفانه امید به برخورداری از حق برابری و انتخاب آزادانه ی کادرهای زن فرقه ی مجاهدین را از بین برده است. حکایت تلخ و گزنده ای که بسیاری از جدا شدگان زن دارودسته ی رجوی به آن اذعان دارند.
آرش رضایی