دبیرخانۀ شورای ملی مجاهدین طی اطلاعیه ای اعلام نمود دولت عراق از ورود پزشکان به اشرف جلوگیری می کند. این مسئله البته قبل از هرچیز ما را به فکر فرو می برد که چرا باید جنبشی با چنین سابقۀ طولانی و دهها هزار زندانی و اعدامی و با آن همه شهید از دوران بنیانگزاری اش توسط حنیف نژاد، به چنین روزی بیفتد.
آنهم زمانی که دهها فرصت بر سر راهش وجود داشت تا بعد از همۀ اشتباهاتی که مرتکب شده بود، اعضای خود را به کشورهایی که مدنظرشان است بفرستد تا خود برای ادامۀ سرنوشتشان تصمیم بگیرند؟
«روز جمعه 14 فروردین (3آوریل2009)، نیروهاى عراقى به دستور موفق الربیعى از ورود 3 پزشک عراقى که براى عمل تومور داخلى خانم فاطمه علیزاده (مبتلا به سرطان) و انجام 4 عمل جراحى دیگر به اشرف رفته بودند، جلوگیرى کردند. پزشکان عراقى شامل یک خانم متخصص بیهوشى و دو جراح متخصص بودند که براى آمدن همزمان آنها به اشرف، از مدتى پیش هماهنگى شده بود. نماینده دولت عراق و فرمانده نیروى عراقى نیز در حضور فرمانده نیروى آمریکایى در اشرف، اعلام موافقت کرده بودند و مشخصات کامل هر سه طبیب نیز به نیروهاى عراقى داده شده بود. علاوه بر این، یکى دیگر از ساکنان اشرف (خانم قدسیه گنجه اى) با عارضه ناگهانى مشکوک به آپاندیسیت حادّ مواجه شده و نیازمند رسیدگى عاجل پزشکى بود.»
راستش دقیقاً نمی دانم موضوع از چه قرار است و این شورا تا چه حد واقعیتها را نوشته است، چون با شناختی که از آنها دارم متأسفانه هرگز حرف واقعی را نمی زنند و همیشه گفتارهایشان آلوده به دروغهایی بزرگ و آشکار است. اما اگر حقیقتاً چنین باشد و دولت عراق از ورود پزشکان جلوگیری می کند از نظر من کاری غیر قانونی و غیر انسانی است و من هم نمی توانم اینکار را تأیید کنم. دیدن چند ویدیو از برخوردهایی که خواهران و برادران ما در اشرف با سربازان داشتند برای من نیز خیلی نگران کننده و تأسفبار بود. تأسف به این خاطر که خانم و آقای رجوی خود را به نقطه ای امن رسانیده و مدتهاست مشغول خوشگذرانی و حفظ خود و مال اندوزی هستند اما یاران خود را در میان بمباران و در دل حوادث تنها گذاشته و همچنان دست از سر آنان بر نداشته و از آنان استفاده های سیاسی می کنند تا خود را بر سر قدرتی پوشالی نگهداشته و همچنان به زندگی خفت بار خود ادامه دهند.
متأسفانه خانم رجوی که سالهاست یاران خود را در شرایط سخت نظامی ترک نموده و به پاریس فرار کرده است، هر از چند گاهی اعضای خود در اشرف را به طور غیر مستقیم به خودسوزی و اعتصاب غذا و درگیر شدن با سربازان عراقی دعوت می کند و اصلاً هم به روی خود نمی آورد که شرایط مثل ده سال قبل نیست و حضور این افراد در عراق خطرناک است و دولت عراق و مردم عراق خواهان داشتن روابط خصمانه با ایران نیستند و کسی به ایشان اجازه نمی دهد در داخل خاک عراق علیه دولت ایران مبارزای داشته باشند و رهبر مخفی شدۀ فرقه هم سالها قبل اذعان نموده بود که خاک عراق جای فعالیت سیاسی نیست… اطلاعیه در ادامه می نویسد:
«در شرایطى که ساکنان شهر اشرف امکان تردد و دسترسى به بیمارستانهاى عراقى را ندارند، خدمات مورد نیاز پزشکى یا به صورت خودکفا و یا با دعوت از پزشکان عراقى به اشرف صورت مىگیرد. در چنین وضعیتى، ممانعت از ورود پزشکان یک اقدام جنایتکارانه ضدانسانى است. این اقدام که به دستور موفق الربیعى براى خوش خدمتى و جلب رضایت استبداد سیاه حاکم بر ایران صورت گرفت، نقض ابتدایى ترین حقوق انسانى حتى در شرایط جنگى، در تعارض با حقوق بشر و همه معیارهاى انسانى و قوانین بشردوستانه بین المللى است.
این اقدام لئیمانه، بار دیگر نیات شوم فاشیسم دینى حاکم بر ایران را براى ایجاد یک فاجعه انسانى در اشرف بارز مىکند.
مقاومت ایران، رئیس جمهور و دولت آمریکا و دبیرکل و شوراى امنیت ملل متحد و سازمانهاى بین المللى به ویژه صلیب سرخ بین المللى را به دخالت فورى براى جلوگیرى از این فاجعه در اشرف فرا مى خواند».
هرچند که ما بارها شرح داده ایم که چرا این خانم و آقای رهبر فرقه اصرار دارند اشرفیان در عراق باقی بمانند و پایشان به اروپا نرسد، اما در این رابطه که دولت عراق اجازۀ تردد پزشکان به اشرف نمی دهد نیز باید قبل از هرچیز از همین خانم پرسید در این صورت چرا باز هم اصرار دارید حتا چنین بیمارانی در اشرف بمانند و در آنجا جان بسپارند؟ به چه علت شما تا بیمار می شدید به فرانسه منتقل شده و در آنجا مداوا می شدید اما بقیه باید در عراق باشند؟
سوآلات خیلی زیادی اینجا مطرح می شود ولی به نظر نمی رسد خانم رجوی از موضع دلسوزی برای اعضایش این اطلاعیه را از طریق شورای تحت فرماندهی اش نوشته باشد، چون در اینصورت باید از خیلی وقت پیش چنین روزهایی را پیشبینی کرده و راه حل مناسب اتخاذ می نمودند، نه اینکه بعد از اشغال عراق بگویند ما در دوران گذار بسر می بریم و باید در اشرف بمانیم تا دوران گذار تمام شود و آنوقت بهترین فرصتها را از دست بدهند و به جای انتقال یارانشان در همان روزهای بعد از اشغال عراق، که همۀ موارد قانونی و سیاسی برای انتقال آنها آماده بود، فقط خود و همسرشان و تعدادی از سران فرقه را فراری بدهند.
علاوه بر این، اگر خانم رجوی امروز به یاد بیماران اشرف افتاده اند چرا قبل از سقوط صدام به فکر بیماران نبودند و رسماً می فرمودند خواهر و برادر بیمار نداریم و حتا بیماران را اجازۀ استراحت نمی دادند و می گفتند حتا دم مرگ هم باشید باید به نشست بیایید و توی آسایشگاه اجازه ندارید استراحت کنید؟
اگر ایشان به فکر بیماران افتاده اند چرا وقتی بخشی از اعضایشان جدا شده و به مدت چند سال در کمپ آمریکاییها گرفتار شده بودند (و اجاره نداشتند برای مشکلات خاص و تخصصی خود یک پزشک را ببینند و بیماری خود را مداوا نمایند) ایشان هیچ دخالتی نمی کرد و استقبال می نمود تمامی جدا شده ها در شرایط سخت بمیرند و اما پایشان به خارج از کمپ نرسد؟ چرا آن زمان به یاد حقوق بشر نبودند و چرا آن زمان اربابان خود را از این عمل غیر انسانی منع نمی کردند و این اقدامشان (که اجازۀ ملاقات با پزشک متخصص به ما نمی دادند و با دست و پای بسته مثل جنایتکاران به مطبهای غیر تخصصی خود می بردند) را جنایتکارانه نمی خواندند؟ راستی خانم رجوی از کی به یاد قوانین بشر دوستانه افتاده اند؟ فرقۀ ایشان که هرگز اجازه نمی داد صلیب سرخ به اشرف بیاید و ما را ببیند، از کی به یادشان افتاد از صلیب سرخ کمک بجویند تا به یاری ساکنان اشرف بشتابد؟
و اما شما آقایان و خانمهای غیر مجاهد عضو شورای ملی رجوی، آیا همچنان خود را به حماقت زده اید و یا این مطالب را نیز به شما دیکته می کنند و شما دم فرو می بندید تا جیره و مواجب شما را خانم رجوی قطع نکند؟ چرا از این خانم نمی پرسید به چه علت می ترسد یاران خود را به نزد خودش بیاورد؟ چرا نمی پرسید آنهمه پایداری روی جنگ مسلحانه چه شد و چرا الان هم دست از اسارت یارانت بر نمی داری تا به کشوری امن بیایند و تحقیر نشوند؟ چرا نمی پرسید اگر در عراق حتا اجازه نمی دهند اعضای شما یک دکتر عراقی را ببینند، نگهداری آنها چه کمکی به تغییر رژیم ایران می کند؟ چرا از ایشان نمی پرسید چه شد آن ارتش آزادیبخش؟ چرا نمی پرسید وقتی در انفجار قرارگاه حبیب در بصره چشم چند تن از برادران شما هم زخمی شد، به چه علت فقط یک نفر از اعضای شورای رهبری خود را به خارج منتقل کردید تا چشمش خوب شود و بقیه نابینا شدند؟ چرا وقتی یاران سابق شما در کمپ آمریکاییها در شرایطی سخت و دشوار در معرض کور شدن و سکتۀ قلبی و فلج شدن بودند صدایتان در نیامد؟
اما می دانم که هرگز این سوآلات را نخواهید پرسید و به شما اجازه هم نمی دهند، چونکه جیره های شما دست ایشان است و شما خود را به خاطر چند یورو به ایشان فروخته اید. یادتان باشد که مردم ایران اینرا فراموش نخواهند کرد.
حامد صرافپور