بسیاری از کسانی که فریب مجاهدین را خوردند، در فضای آرمان خواهانه و شرایطی که کمونیستها برای بسط قدرتشان در تنور مبارزهی ضدامپریالیستی میدمیدند، این گروه را بواسطهی شعارهایی که میداد، کعبهی آمال و آرزوهایشان میدیدند.
اصلیترین شعار این گروه مبارزه با امپریالیسم آمریکا و قطع ید او از کشورمان بود که آن را عامل بدبختی و عقب ماندگی مردممان میدانستند. اصلیترین جرم رژیم شاه را ارتباط با آمریکا معرفی میکردند که او و رژیمش را مستحق براندازی مسلحانه میکرد.
به همین سبب بود که مجاهدین اصولاً مبارزهی مسلحانهشان در ایران را با عملیاتهای تروریستی علیه مستشاران نظامی آمریکا و دفاتر اقتصادی – سیاسی وابسته به ایالات متحده آغاز کردند.
ترانهی "سر کوچه کمینه"، جلوهای از فرهنگ حاکم بر ایدئولوژی و رفتار مجاهدین در آن دوران است:
سر کوچه کمینه، مجاهد پرکینه
آمریکایی بیرون شو، خونـِت روی زمینه
…
جالب اینجاست که مجاهدین در زمان شاه مهمترین عملیاتهای خود را بر روی مستشاران و عوامل نظامی آمریکا در ایران انجام دادند و اقدامی علیه عوامل رژیم شاه انجام ندادند، این نشان میدهد که آنها شدیداً به این اعتقاد داشتند که آمریکا دشمن اصلی است.
بعدها این شناخت به یک قانون در روابط مجاهدین تبدیل شد که تضاد با امپریالیسم آشتی ناپذیر است و هیچ راهی جز نبرد و اسارت در مسیر آن متصور نیست و هر انقلابی موظف است تا پای جان با آمریکا مبارزه کند.
بعد از انقلاب، شعری ضدآمریکایی بر اساس همین تفکر با عنوان "نبرد با آمریکا" سروده شد و به عنوان یکی از اصلیترین سرودهای مجاهدین درآمد:
در اوج رزم جاودان، با سد اصلی زمان
ننگ است لباس ذلت، پیروز باد ملت
از دل خروش برکش، نابود باد آمریکا
بعد از مدتی مجاهدین مبارزهی خود با جمهوری اسلامی را به اتهام سازشکاری با امپریالیسم آمریکا آغاز کردند و نقشهی کامل محو امپریالیسم آمریکا را از راه نابودی و سرنگونی حکومت ایران ترسیم کردند! و در مسیر رویارو شدن مستقیم با آمریکاییها 16000 نفر را در ایران به خاک و خون کشیدند.
وضعیت امروز مجاهدین دقیقاً نقطهی خلاف آن دورانی است که همواره مجاهدین – لااقل در شعار و ادعا – از آن با نام تاریخ پرافتخار یاد میکنند و فرهنگ حاکم بر آن را مترقیترین ایدئولوژی انقلابی در تمامی اعصار و قرون میخوانند! امروز آمریکا را منجی خود میدانند و خواستار آن هستند که فقط آمریکاییها از آنها مواظبت کنند!
اختلاف مواضع امروز و گذشتهی مجاهدین، یا برخواسته از تغییر اصولی در دیدگاهها است که در آن صورت دیگر نمیبایست به آن گذشته افتخار کنند و باید به نقد آن بپردازند؛ یا بر اساس یک تاکتیک و نیاز است که البته برای اجرای موفق آن هم که شده بایستی آن گذشته را نفی کرده و رسماً نادرستی مواضع گذشته در برابر آمریکاییها را اعلام کنند.
به نظر میرسد مجاهدین تا هنگامی که رسماً گذشتهی خود را مردود اعلام نکنند نمیتوانند در اجرای این تاکتیک موفق باشند، چرا که آمریکاییها که حتی زخمی شدن یک سگشان را نیز فراموش نمیکنند چگونه قتل سرهنگ برجستهی نیروی زمینی ایالات متحده به دست چریکهای مجاهدین را به دست فراموشی بسپارند؟!
وزارت خارجه آمریکا یک پروندهی قطور از مجاهدین مدون کرده؛ همان پروندهای که تا کنون آنها را در لیست گروههای تروریستی آمریکا ابقاء کرده است.
البته پنتاگون با شعار دشمن ِ دشمن من دوست من است در این چند سال به سراغ مجاهدین آمد که از قضا چقدر هم خوب شد، چرا که پی به عمق دروغگویی رهبران این گروه برد و دریافت که حتی در جنگی محتمل هم نمیتواند روی آنها حساب کند.
خوب نه از آن رو که مجاهدین با پنتاگون گره نخوردند – که ای کاش بیش از امروز به هم میتنیدند – خوب بدان جهت که غیرقابل اعتماد بودن مجاهدین به دلیل فساد و عمق پلشتی این گروه حتی برای جمهوریخواهانی که به هر قیمت حاضر به ضربه زدن به ایران بودند نیز روشن شد و امروز پایشان را از باتلاق اشرف بیرون کشیدهاند.
تک تک فرماندهان آمریکایی به محض ورود به اشرف به عنوان سوژه تعریف میشدند تا به روشهای مشخص بر روی آنها اثر بگذارند و آنان را جذب کنند، اما همین افسران آمریکایی نیز اکنون میتوانند شهادت دهند که دروغگوتر از مجاهدین وجود ندارد.
روی دیگر سکهی تعامل با آمریکا به اعضا و سمپاتهای مجاهدین مربوط میشود؟ براستی آنان که امروز هنوز دنبالهی رجوی و باندش هستند، چگونه این نحو ارتباط را توجیه میکنند؟
آیا مجاهدین تغییر کردهاند یا آمریکا؟
پاسخ به این سؤال به عنوان مسئلهای که روزگاری – لااقل در شعار و ادعا – مهمترین موضوع عقیدتی – سیاسی مجاهدین را تشکیل میداد، میتواند آنها را نیز – همچون فرماندهان ارتش آمریکا – به ماهیت واقعی رهبری مجاهدین برساند!