ازدواج مسعود رجوی با فیروزه بنی صدر، بکلی از آموزش های تشکیلاتی حذف شده است.
بنیاد خانواده سحر: اگر درست متوجه شده باشم شما می خواهید بگوید تا این مقطع هیچ اطلاعی از ازدواج های مسعود و بخصوص ازدواج با مریم ندارید؟
خانم بتول سلطانی: درست است، من قبل از وارد شدن به مناسبات سازمان هیچ اطلاعی از ازدواج مسعود با مریم نداشتم. من فقط تا این حد اطلاع داشتم که رجوی از ایران فرار کرده است. ولی نمی دانستم از زمانی که او با بنی صدر از ایران خارج شد چه اتفاقی افتاده است.
بنیاد خانواده سحر: یعنی بصورت شفاهی و حداقل رسانه ای هم چیزی درباره انقلاب ایدئولوژیک و ازدواج مسعود با مریم نشنیده بودید؟
خانم بتول سلطانی: خیر. من اصلا از اینکه ظرف آن سه سال چه اتفاقاتی در سازمان افتاد اطلاع نداشتم. من از سال 1361 که سازمان دفاترش بسته شد کاملا نسبت به تحرکات و فعالیت های سازمان بی اطلاع بودم و فقط مشغول تحصیل شدم. در دوران دبیرستان مخالفت هایی داشتم. مثلا در این مورد که چرا در مدارس کیف دانش آموزان را بازرسی می کنند و یا اینکه چرا نماز جماعت در مدارس اجباری است اعتراض میکردم. اینها چالشها و تناقضات من با رژیم بود. در واقع شناخت درستی از مجاهدین خلق نداشتم که بخواهم فعالیت هایم را با آنها همسو و هماهنگ بکنم. اساسا زمینه آشنایی من با سازمان مجاهدین خلق و همچنین پدیده طلاق و ازدواج مریم و هر چیز دیگر مربوط به سازمان به سال 1365 و اوایل سال 1366 و بعد از ورودم به سازمان مجاهدین خلق مربوط می شود.
بنیاد خانواده سحر: در واقع شما وقتی وارد سازمان می شوید هیچ اطلاعی از تحولات درونی سازمان از مقطع سال 60 تا آن زمان نداشتید، حال انکه در طی این مدت عمده ترین تحولات درونی سازمان یعنی انقلاب ایدئولوژیک اتفاق افتاده است؟
خانم بتول سلطانی: تا مقطع ورودم خیر، اما بعد از وصل به تشکیلات در جریان این تحولات قرار گرفتم.
خانم بتول سلطانی: اصلا در ان پروسه ای که مورد نظر شما است به این موضوع پرداخته نشد. البته منظورم بحث های عام تشکیلاتی است. اما بعدها در سطوح بالای شورای رهبری مطرح شد. یک بار یادم می آید در سال 1374 نشستی داشتیم که بحث های موسسان دوم در سازمان مطرح بود. مسعود در یکی از این نشست ها به این موضوع اشاره کرد. که فکر نمی کنم از این موضوع چیزی به نشست های عام در رده های پائین منتقل شده باشد. در آن نشست مسعود می گفت من بخاطر مسائل سیاسی و قیمتی که باید بخاطر حفظ موجودیت شورای ملی مقاومت از یک سو و نگه داشتن بنی صدر از سوی دیگر می پرداختم، ناگزیر به این ازدواج شدم. در واقع مسئله را طوری مطرح کرد که خودش تمایل به این ازدواج نداشته و تنها مصلحت های سیاسی پشت این ازدواج بوده است. آنطور که خودش می گفت مثلا بخاطر اینکه با بنی صدر یک خویشاوندی بوجود بیاورد که او را از نزدیکی و مرز شکنی با جمهوری اسلامی بر حذر دارد. رجوی در توضیح این مسئله می گفت من به بنی صدر انتقاد می کردم چرا اینقدر با جمهوری اسلامی بی مرز هستی. رجوی می گفت من نمی دانستم در برابر چه کسی قرار گرفته ام، در برابر یک نفر که از ایران فرار کرده و مخالف جمهوری اسلامی است یا فردی که از آن جنس و گروه و ماهیتا وابسته به آن است. منظور رجوی در واقع این بود که موضع بنی صدر در مقابل جمهوری اسلامی متزلزل بوده و شاید احتمال می داده هر لحظه بنی صدر دوباره به سوی جمهوری اسلامی برگردد. او تاکید می کرد، چند بار هم اختلاف هایی با بنی صدر داشته و به او تذکر داده است. در واقع رجوی منظورش این بود که می خواسته از طریق برقراری خویشاوندی با بنی صدر جلوی گرایش و بی مرزی او با رژیم را بگیرد. برای همین می گوید، با این ازدواج از خودش قیمت گذاشته و با این ازدواج خواسته او را از تلاقی با رژیم محفوظ بدارد. اینها را فقط در نشست های خصوصی و برای رده های بالای شورای رهبری مطرح می کرد، اما در رده های پائین اصلا چنین بحث هایی مطرح نمی شد.
بنیاد خانواده سحر: شما پیشتر اینگونه مطرح کردید که سازمان میز ذهنی افراد را خودش می چیند و خودش هم به آن پاسخ می دهد، با این حال در موضوع ازدواج مسعود با فیروزه از طرح این سوال ذهنی افراد خودداری می کند، چرا به این تناقض تن می دهد؟
خانم بتول سلطانی: زمانی که من وارد سازمان شدم، افراد اصلا توان ذهنی فکر کردن به این سوالات را نداشتند. به این دلیل که برای هر فردی چه در موضوع شخصیت فردی یا چه در حوزه مسئولیت های تشکیلاتی و کارش آنقدر دغدغه ذهنی و در واقع کار تولید می کردند که زمانی برای طرح این سوالات نداشته باشد. حتی نسبت به اینکه مثلا کتاب بخواند، مطالعه کند، یا کنکاش ذهنی و بیرونی داشته باشد حساسیت نشان میدادند. حتی خود من یادم نمی آید تا زمانی که در سازمان بودم به طرح این موضوع در نشست ها یا در جلسات عمومی پرداخته باشم. اما در این مدتی که از سازمان خارج شدم و به این فکر کردم که این موضوعات چه بودند. در داخل سازمان بیشتر به این فکر می کردم که سازمان به این دلیل به این موضوعات نمی پردازد که یک حقیقتی را بپوشاند و آن هم هوسبازی ها و مسائل غیر اخلاقی آقای رجوی است.
بنیاد خانواده سحر: اولین مرتبه ای که با این موضوع مواجه شدید، چه تصور ذهنی در شما ایجاد شد؟
خانم بتول سلطانی: اولین باری که در سازمان با این مسئله مواجه شدم و البته خیلی هم زود نبود و مدت ها از ورودم به مناسبات می گذشت، با خودم این سوال را مطرح کردم اینها که این همه بر روی پروسه رجوی از زمان زندان و انقلاب و آمدن اش به پاریس و خیلی مسائل جزیی دیگر اینقدر بحث و فحص می کنند، چرا از طرح این موضوع طفره می روند؟ همان زمان این برداشت را ته ذهنم داشتم که می خواهند این موضوع را بخاطر هوس بازی های رجوی بپوشانند. چون این ازدواج چیز خاصی نداشت که بخواهند به آن بپردازند. کما اینکه در نقطه مقابل این ازدواج، ازدواج مسعود با مریم قجر عضدانلو را مدام در بوق میکردند و بحث ها و پیامدهای آن که مثلا این ازدواج ذوب در رهبری است را مدام مطرح مینمودند. بعد کنار گذاشتن شوهر و زن در ادامه همان بحث ذوب در رهبری عنوان شد و بحث را از این زاویه حلاجی و مطرح کردند. این را بگذارید در کنار ازدواج مسعود با فیروزه. با چه توجیهی از این سنخ می خواهند ان را باز و تئوریزه کنند. به همین دلایل فکر می کردم که بخاطر انگیزه های هوسبازانه ای که پشت این ازدواج بوده، بحث فیروزه را باز نمی کنند.
بنیاد خانواده سحر: یعنی شما از زمان ورودتان به سازمان تا سه چهار سال بعد از این ازدواج هیچ اطلاعی نداشتید؟
خانم بتول سلطانی: اصلا خبر نداشتم. حتی از این ازدواج هیچ اثری در آرشیو و رسانه های سازمان یافت نمی شد. اگر برای شما امکان داشته باشد و بروید تمام آرشیو و منابع سازمان و یا هر چیزی که در این خصوص باشد، هیچ نشانه ای از این ازدواج چه بصورت خبر و چه بصورت تحلیل نمی بینیند. من حتی فکر می کنم بخش وسیعی از نیروهای سازمان و بخصوص کسانی که بعد از این جریان وارد سازمان شده اند از این موضوع چیزی نمی دانند.
بنیاد خانواده سحر: موقعی که شما از موضوع ازدواج مسعود با فیروزه مطلع شدید هیچ کنجکاوی در این خصوص که فیروزه کی بوده و از نظر سنی و تیپ و قیافه و موقعیت اجتماعی و طبقاتی چه سنخیت و وجه مشترکی با رجوی داشته، در ذهنتان شکل نگرفت؟
خانم بتول سلطانی: دلم می خواست درباره این موضوعات بدانم، اما من این سوال را مطرح نکردم. یادم می آید در یکی از جلسات که مسعود و مریم حضور داشتند، یکی از خانم ها بلند شد و پرسید، موضوع فیروزه چه بوده؟ مریم پرید وسط و خودش صحبت را به دست گرفت. اما مسئله را آنگونه که می خواستیم باز نکرد تنها به این پرداخت که فیروزه هنوز هم عاشق مسعود است و آنقدر مسعود را دوست دارد که هنوز ازدواج نکرده است. یعنی اینکه بعد از مسعود تن به ازدواج و رابطه با هیچ مردی نداده است. اینجا باز خواست شخصیت مسعود را به نوعی بالا ببرد که فیروزه هنوز پایبند او است و با کسی ازدواج نکرده است. یا موضوع دیگری که تاکید می کرد، اشاره به بی گناهی مسعود بود و اینکه این ازدواج به پیشنهاد جمع بوده و می خواست بگوید ازدواج او با فیروزه یک ازدواج تشکیلاتی بوده است. من در این رابطه سوالی مطرح نکردم ولی در پاسخ چند تناقضی که بچه ها مطرح کرده بودند، به یکی دو تا از سوالات در آن نشست پاسخ داد از جمله این که فیروزه هنوز که هنوز است مسعود را می خواهد و دوستش دارد و مسئله دیگر اشاره به اینکه این ازدواج به مسعود تحمیل شد و باز تاکید بر اینکه حتی طلاق دادن فیروزه هم به او تحمیل شده است.
منظورش این بود که مسعود نمی خواسته فیروزه را طلاق بدهد و از نظر اخلاقی این کار را درست نمی دانسته است و این که طلاق هم دوباره به مسعود از طرف جمع تحمیل شده است. به این دلیل که دیدند مسئله ای از بنی صدر حل نشده باز این طلاق را به مسعود تحمیل کردند. جالب این بود که همین الگو را در توجیه و توضیح ازدواج خودش با مسعود هم استفاده می کرد. صراحتا می گفت من خودم را به مسعود تحمیل کردم و مسعود را آماج اتهامات قرار دادم. اما این خواست من بود که می خواستم تمام حائل ها را کنار بزنم و نمی خواستم تحت تملک مرد دیگری باشم و صرفا میخواستم در راستای رهبری قدم بردارم. او می گفت این که مریم نمی توانسته تحت تملک یک مرد دیگر باشد و تمام عیار و تمام وقت پشت سر رهبری اش قرار بگیرد با آرمان رهبری تعارض دارد. این بحث ها را هم برای مردها و هم برای زنها می کردند.