عمل انتحاری، راه حل یا فرار از راه حل بنیاد خانواده سحر: با سلام خدمت شما خانم سلطانی. اگر آماده باشید بحث را با ادامه صحبت های جلسه پیش درباره عملیات انتحاری دنبال کنیم. اگر توضیح مقدماتی ندارید، بحث را با طرح اولین سوال شروع کنیم. خانم بتول سلطانی: قبل از اینکه شما سوال تان را طرح بکنید، می خواستم توضیحاتی در تکمیل سوال جلسه اول عرض کنم. یکی در خصوص انگیزه عملیات انتحاری و بطور مشخص اینکه چرا یک چریک در رویارویی و تقابل با دشمن یعنی پلیس و نیروی امنیتی خودش را می کشد. به این معنی که مثلا آیا راه حل دیگری وجود ندارد. و آیا نمی شود بجای دست زدن به انتحار و خودکشی چریک توان مقاومت و ایستادگی خودش را در مقابل فشار زندان، یا شکنجه یا هر اهرم اطلاعات گیری بالا ببرد. آیا واقعا دست زدن به انتحار تنها راه حل موجود است. آیا به صرف اینکه ریسک پذیر نیست، مطمئن ترین راه حل است، آیا چون ساده ترین راه حل است، انتخاب شده است. به یک معنی آیا جان انسان اینقدر بی مقدار است که به راحتی می توان آن را جایگزین مثلا یک سری اطلاعات کرد که قرار نیست به دست غیر بیفتد. یا طرح این سوال که اساسا دست زدن به این اقدام فی النفسه یک امر و عمل شجاعانه است یا ناشی از ضعف و خودکم بینی در برخورد با دشمن می باشد. این سوالات ممکن است در یک فضای هیجان زده که همه چیز تحت تاثیر نگاه امنیتی و حیات یک تشکیلات مسلحانه دور می زند، چندان جای طرح و بحث و جدل نداشته باشد، اما آیا معنی اش این است که در هیچ شرایطی هم نمی توان نگاهی عقلانی تر و منطقی تر به موضوع داشت. گو اینکه اصلا در چنین فضایی که خشونت را در اشکال مختلف و با کاربردها و انگیزه های متفاوت محور قرار داده و توجیه و تئوریزه می کند، اصلا جای طرح این سوالات و ابهامات نیست. اینها البته در حد همین طرح ابهامات و سوالات محدود می شود و فکر می کنم می شود با اهل نظر و خرد در این باره گفتمان کرد. اما آنچه در واقع پاسخ تشکیلاتی و سازمانی به این پدیده است را عرض می کنم. یعنی همان توجیهاتی که تئوریزه کننده انتحار به عنوان اولین و آخرین گزینه ممکن می باشد. چون حوصله اش به بحث و گفتمان سازی در این موضوعات و احتمالات نمی رسد و وقتش را برای یک آینده موهوم می خواهد. خوب ببینیم در تشکیلات این راه حل اولیه و البته ساده با بیشترین هزینه که جان انسان است چطور توجیه می شود. یک بحثی توی تشکیلات هست که می گویند هر کسی برای تحمل و تاب آوردن زیر شکنجه یک سقف و ظرفیتی دارد. حتی فکر کنم در بعضی کتاب های سازمان دیده باشم که افراد را عملا برای پیدا کردن این سقف زیر انواع فشارهای جسمی قرار می داده اند. مثلا بیینند ایکس چقدر می تواند زیر انواع کابل مقاومت کند. یا آن دیگری مثلا چقدر می تواند در مقابل بیخوابی کشیدن مقاومت کند. یا مثلا یک نفر تا چه اندازه می تواند در حال معلق و یا با دستبندهای مختلف بصورت آویز و موقعیت های مختلف زجرآور دیگر را تحمل کند و مقاومت داشته باشد. منظور این است که این سقف ها را در درون مناسبات و با این شیوه ها ماده می کنند. بعد نتیجه گیری می کنند که خوب اینها همه به نسبت اختلاف فازهایی که ممکن است با هم داشته باشند، اما در نهایت محدود و قابل اندازه گیری هستند. یعنی هیچکس را نمی توانید پیدا کنید که بتواند تا سقف شکنجه که معلوم نیست کجا هست و چه اندازه است مقاومت کند. البته این فشارها و اندازه ها و کیفیت شان هم از دل اهمیتی که برای هر کس قائل هستند در می آید. یعنی هیچ وقت یک سیستم پلیسی و امنیتی نمی آید فشار شکنجه ای که روی یک رده مرکزیت و رهبری تشکیلات می گذارد، به همان اندازه روی هوادار و یا سمپاتیزان بگذارد. بنابراین این سقف ها درست به همین نسبت های تشکیلاتی تعیین و ارزیابی می شود. اما وقتی به یک عنصر تعیین کننده و کلیدی در تشکیلات می رسد، یعنی به کسی که همه چیز سازمان به او بسته می شود، اینجا روی این نکته تمرکز می شود که هیچکس و با هر میزان مقاومت قادر نیست در مقابل فشاری که قابل تعریف و اندازه گیری نیست مقاومت کند. بنابراین بهترین راه حل و برای اینکه ریسک هم نکینم این است که فرد دست به اقدام انتحاری بزند. در واقع اقدام انتحاری در شق و شکل معقول و کلاسیکش نتیجه چنین تقابل نابرابرانه است. برای این است که چریک می داند چه شرایطی در انتظار او است. و می داند هر چقدر هم که توان مقاومت داشته باشد، به هر حال امکان بریدن و تسلیم شدن وجود دارد. اینها نگاهی است که از درون مناسبات به این موضوع می شود. جدای از اینکه همین نگاه فی النفسه هم چقدر قابل نقد است، اما آنچه بخصوص در مقاطعی از حیات سازمان با آن روبرو بودیم چنانچه در جلسه پیش هم مطرح کردم، بکلی با این معیارها هم متفاوت بود. به این معنی که تشکیلات اولین و آخرین گزینه اش برای حل یک مسئله می رفت روی این نکته که فدیه بدهد. یعنی قربانی بدهد. یعنی یک کسی پیدا بشود و یا سازمان انتخاب بکند که با تهدید مثلا به خودزنی و عمل انتحاری به خواست و هدف سازمان نزدیک شوند. همان چیزی که در جلسه پیش مطرح کردم، این تصور و باور که جان چریک و مبارز بسیار ارزان شده و می توان برای هر امر کوچکی آن را هزینه کرد. تا یادم نرفته این را اشاره کنم که رجوی در جایی و در توجیه عملیات فروغ و شکست اش این را بیان کرده بود که می دانسته به لحاظ نظامی شکست می خورد اما چون بود و نبود و حیات سازمانی اش به این عملیات بستگی داشته این همه آدم را قربانی کرده تا خودش را به رخ بکشد و بودنش را ثابت کند. اگر دقیق به این ادعا نگاه کنیم به این نتیجه می رسیم که این تفکر محصول و برآیند این است که جان انسان خیلی ارزان شده است. حتی جان چریک و رزمنده. برای اینکه رجوی جان اینها را هزینه می کند تا مثلا بگوید او و سازمان مجاهدین خلق هنوز هستند و یا اینکه به قول خودش تمام نشده اند. یا مثلا می رود روی این ریل که اگر یک نفر در قرارگاه اشرف خودسوزی کرد می توان این را هزینه کم کردن محدودیت ها از سوی امریکا بر مناسبات و قرارکاه اشرف کرد. چنانچه همین اتفاق هم به نوعی افتاد. منظورم خودکشی یاسر اکبری نسب در قرارگاه اشرف است که عنوان شد بخاطر اعمال محدودیت هایی که سازمان اعمال کرده دست به این کار زده و بعد هم سازمان این را پیراهن عثمان کرد و نان اش را خورد. اینجا دیگر از جان گذشتن نه امکانی برای حفظ و حراست از اطلاعات و امنیت و مصون نگه داشتن تشکیلات و سازمان از زیر ضربه های پلیس و ساواک که دقیقا ابزاری برای جلو بردن هدف های خاص سازمانی و حتی شخصی است. اینجا دیگر عمل انتحاری نتیجه ارزیابی و اندازه گیری سقف مقاومت چریک و مبارز در مقابل فشار ساواک و شکنجه نیست، اینجا عمل انتحاری و خودکشی یک روش و امکان ابزاری است که تحمیل می شود و بعد معلوم می شود اصلا در خدمت همه چیز بوده جز آن چیزی که از اول مقدر و معلوم شده یعنی حیات تشکیلات و سازمان. می خواهم بگویم نوع عملیات انتحاری – ابداعی سازمان در خیلی موارد از جمله مثلا خودسوزی های ژوئن و یا حتی مواردی که مثل یاسر اکبری نسب اشاره کردم، همه اش از دل آن مناسبات و قراردادهای اولیه بیرون می آید. از جایی که ما برای اولین بار و لو بصورت ظاهرا موجه ساده ترین گزینه را انتخاب می کنیم. از جان انسان برای جلوگیری از احتمالات مایه می گذاریم. بعد برای این اقدام قداست و جایگاه درست میکنیم و در کل روی تعمیق چنین راه حل هایی می رویم. در ادامه هم بجای اینکه با تغییر شرایط و وضعیت حداقل به نقد آن گذشته و پندارها بنشینیم، این ریل را می رویم که چطور می شود این جنبه ها را تشدید کرد و تعریف و تعمیم داد. راه و مسیری که از هر طرف نگاه اش کنید می بینید از راس تا ذیل و از بالا تا پائین اش قربانی بیرون می زند. از آن انسان های آش و لاش شده، جزغاله شده، تکه تکه شده، سوراخ سوراخ شده حتی بی کمترین نشان و هویت بیرون می آید…