باور این مطلب که روزی رجوی به مجیزگویی و لنگ انداختن سیاسی و ایدئولوژیک نزد دست اندرکاران رده بالای نظام جمهوری اسلامی بیافتد برای بعضی افراد بسی سخت و دشوار است ولی واقعیت وجودی و ماهیت دجال گونه او را مانند کسانی که سالیان در کنار وی و در تشکیلات سازمان با او سپری نمودند، بخوبی نمی شناسند.
بنابراین دور از انتظار نبود که رجوی در نامه مورخ 20 تیر 1388 خطاب به اعضای مجلس خبرگان نظام جمهوری اسلامی این چنین و به یک باره از افراطی ترین موضع سیاسی و نظامی و تروریستی به اصطلاح چپ، به راست ترین سمت ممکنه!! بیافتد و این چنین غیر منتظره (حتی برای خودش که میگوید: مخاطب قرار دادن حضرات برای این جانب بسیار درد ناک و پرصعوبت است…) به عجز و لابه بیافتد و غیر مستقیم از کسانی استمداد کند که تا چند روز قبل با بیانیه و اطلاعیه و پیام آنها را متهم به خنجر کشی از پشت به خلق و انقلاب می نمود و خواهان محاکمه آنان در دادگاه بین المللی بود.
تا به حال آقای رجوی برای فریب و به بند کشیدن اعضا خود اعلام می نمود که بین ما و رژیم هفت دریای خون وجود دارد و هرگز پاک شدنی نیست جز با تهاجم ارتش آزادیبخش! ولی اکنون جای سئوال است که چه اتفاقی باعث خشکیدن این دریا و پیشنهاد ولایت فقیهی آقای منتظری به سران نظام شده است.؟
ایشان که تا دیروز هرگونه گفتگو و دست دادن با رژیم را خیانت به انقلاب و مردم می دانست امروز خود این گونه به اندرز و پیشنهاد به بالاترین افراد و ارگان تصمیم گیری یعنی اعضای مجلس خبرگان می پردازد.
او که تا به حال صدها تن از اعضای معترض و منتقد به سیاست هایش و افراد خواهان جدایی را به جرم بریدگی و تهمت به همکاری با رژیم شکنجه نموده و حتی به بهانه تماس افراد با خانواده شان در داخل و یا خارج کشور آنان را عوامل نفوذی و اطلاعاتی رژیم نام نهاده و آنان را در نشست های طعمه مورد ضرب و شتم قرار داده و زندانی کرده است. و یا اینکه هرگونه تماس ایرانیان مقیم خارج با داخل کشور و یا حتی ارتباط آنان با سفارت جمهوری اسلامی را برای حل و فصل مسائل شخصی را رد کردن مرز سرخ می دانست، این گونه در نامه ای به مسئولین جمهوری اسلامی به عجز افتاده است، خود مرز شکنی نموده است!!
رجوی که تا دیروز تشنه خون این آقایان بود و ریختن خون آنان را هلال می دانست و دستور ترور و تیرباران آنان را به صورت فردی و جمعی بی محابا می داد (از جمله دستور انفجار دفتر حزب جمهوری و انفجار دفتر ریاست جمهوری در سال 1360) و در این راه تا به حال صدها تن از مردان و زنان و رجال سیاسی را ترور نموده است، امروز بدلیل بی نتیجه ماندن عمل چندین ساله و غرق شدن در استراتژی رنگارنگ خود، دست به سوی اصلی ترین مهره های دشمن خود دراز نموده تا در آخرین نفس های غرقابی، راهی برای نجات بیابد.
البته دست و پا زدن او در شرایط حاضر فرقه که حتی سلطنت طلبان نیز آنان را به جرم خیانت و وطن فروشی و جاسوسی برای بیگانگان از صفوف خود رانده و از طرفی سر درگمی و بلاتکلیفی اعضا در قرارگاه اشرف، بیهوده است و به نظر می رسد که رجوی باز هم دچار اشتباه استراتژیک دیگری شده است که این بار باعث مسئله داری بیشتر هواداران و اعضایی خواهد شد که در این راه بهای بیشتری پرداخت نمودند.
آنان که تا کنون استراتژی های رنگارنگ خیانت به خلق رجوی را از سال 60 تجربه نمودند امروز مجبور خواهند بود پس از آزمایش و بی نتیجه ماندن راه حل سوم مریم با خفت و خواری تن به راه حل چهارم رهبر خود یعنی اعلام بریده گی و عقب نشینی سی ساله نمایند و کلیت نظام ولایت فقیه را بپذیرند.
البته رجوی در این پیام تمام تلاش خود را داشته تا مثل همیشه مزورانه و چند پهلو مطالب خود را بیان کند تا راه گریزی برای هرگونه جواب منفی احتمالی از طرف مقابل داشته تا شاید از سوزش و سوختگی آن بکاهد و از مسئله داری اعضایش بکاهد.
ولی واقعیت این است که این پیام هرگونه که مطرح شده باشد به مثابه جام زهری است که رجوی در منتهی الیه چپ روی های سیاسی و نظامی اش در سه دهه اخیر سرکشیده است که طبعا اثرات کشنده آن در آینده نه چندان دور در فرقه مشاهده خواهد شد.