حتی اگرهیچ سلاحی به جز کلاش نداشتیم اگر فرماندهی کل می گفت، باید بروید.اگر امروز نرویم چه بسا فردا و فرداهای دیگرخیلی دیرباشد.(مسعود رجوی نشست توجیهی عملیات فروغ)باید برای درک عظمت و شکوه و اهمیت فروغ جاویدان ازآن فاصله بگیرید.(مسعود رجوی نشست جمع بندی بعد از فروغ)تاکنون عملیات موسوم به فروغ جاویدان ازابعاد مختلف و در زمینه های نظامی سیاسی آن از سوی جریانات و طیف های مختلف سیاسی مورد نقد وبررسی قرارگرفته است ولی آنچه تا کنون کمتر به آن پرداخته شده ویا اصلا به آن اشاره ای نشده است ابعاد فاجعه انسانی یا همان تراژدی جاویدان آن است. من برعکس آقای رجوی که گفته بود باید برای درک عظمت وشکوه عملیات موسوم به فروغ جاویدان از آن فاصله گرفت.اعتقاد دارم که اتفاقا برای عمق جنایات وفهم این بزرگترین تراژدی که در حق بهترین سرمایه های این مردم در مرداد داغ وکوه ودشت وصحراهای مرز ایران وعراق بدست ایشان رقم خورد، باید هرچه بیشتر و از زاویه انسانی وعاطفی به آن نزدیک شد.
آن دسته ازافراد سازمان که همانند من از نزدیک این تراژدی را با پوست وگوشت لمس کرده باشند بخوبی می توانند زوایای پنهان آن را که اتفاقا رجوی علیرغم تبلیغات کر کننده وچاپ دهها کتاب اصلا به آن نپرداخته است را برای اذهان عمومی اشکار کنند.ازهمین زاویه هر چه زمان می گذرد عمق خیانت رجوی برای ما بیشتر خود رانشان میدهد.اما ابتدا باید برای فهم این تراژدی سیاه به این سوال پاسخ داد که چرا رجوی دست به عملیات فروغ به اصطلاح جاویدان زد. خودش در این رابطه چنین می گوید:
ما درمقابل توطئه ارتجاعی – استعماری قرارگرفته ایم می خواهند با تحمیل آتش بس ما را برای سالیان درعراق قفل کنند وبگویند ما زائیده جنگ ایران وعراق بودیم پس باید این توطئه را درهم بشکنیم(مسعود رجوی نشست توجیهی فروغ جاویدان)
اگر بخواهیم این صحبتهای رجوی را به زبان ساده ترجمه کنیم خلاصه اش این است که با پذیرش آتش بس استراتژی ما که برمبنای استفاده ازشکاف جنگ ایران وعراق واستفاده ازتمامی امکانات آموزشی- پرسنلی وسلاح وتجهیزات رژیم عراق بپا شده بود و درتحلیل هایمان هیچگاه باور نداشتیم که روزی میان این دوکشور آتش بس صورت گیرد به بن بست خورده است و باید همانند غریقی که در آخرین لحظات غرق شدن به هر خس و خاشاکی دست میزند با قسم وآیه دولت عراق راقانع کنیم چند روزدیگر مسئله را کش بدهد واز پذیرش آتش بس خودداری کند تا بلکه ما بتوانیم بختمان را که اکنون به ماپشت کرده بیازماییم.
بقول یکی از افسران شیعه عراق که درآن زمان با وی برخوردی داشتم، آقای صدام با پذیرش عملیات فروغ با یک تیر دو نشان زد. و با وجود اینکه به هیچ وجه اعتقادی به پیروزی این عملیات نداشت هم خودش از شر آنها راحت می شد وهم اینکه بعنوان یک گام، حسن نیت خود را به دشمن سابق خود ایران نشان می داد و آنها را دو دستی و بارضایت خودشان تحویل ایران می داد.
آری تحلیل های غلط رجوی ازشرایط عینی جامعه ومسئله جنگ که باعث شد دست به یک پرواز تاریخ ساز به جوار کاخ صدام بزند و تمامی امکانات انسانی ومالی را سالیان درقرارگاهی موسوم به اشرف ودر رویای سرنگونی به هرز بدهد وقتی که شرایط برعکس تحلیل های او رقم خورد به جای پذیرش اشتباهاتی که مرتکب شده وتصحیح آن دراوج غرور ناشی ازقدرت طلبی محض و بدون محاسبه شرایط عینی نظامی وسیاسی دست به این حماقت بزرگ زد.
برای اوفقط یک چیز مهم و آن هم کسب قدرت بود.براساس همین باور مالیخولیایی زمینه فروغ به اصطلاح جاویدان رافراهم کرد. یک هفته دولت عراق برای شروع عملیات وقت داده بود.رجوی با بسیج تمامی نیروها درخارج هر روزه دهها جوان بخت برگشته را که کوچکترین آشنایی به مسائل نظامی نداشتند را از طریق فرودگاهها وراه زمینی ترکیه ازخارج از کشور وارد عراق میکرد و روی این افراد چنان تبلیغات وسیع صورت گرفته بود که همه فکر میکردند دارند به ایران برای پیک نیک میروند.خیلی از آنها تمامی امکانات مالی شان را که طی سالیان جمع کرده فروخته وبرای اقوام وآشنایان خود سوغاتی خریده بودند کوله های آنها مملوازاسباب بازی وعروسکان قشنگ برای بچه هایی بود که آنها تا کنون ندیده بودند عکسهای پدران ومادران سالخورده وبعضاً زنان وفرزندان،وبرخی از آنها که جوان تربودند شوق داشتند که بارفتن به ایران بعد ازسالیان زندگی مجردی بتوانند سر سفره عقد نشسته وکانون گرمی تشکیل دهند.
آری عمق این تراژدی که گفته بودم وتاکنون به آن پرداخته نشده همین است.روابط عمومی دروغ پرداز به خوبی روغنکاری شده رجوی در خارج کشور به هیچ وجه حرفی با این بیچاره ها که ممکن است گوشت دم توپ شوند نزده بودند وتنها روی احساسات وعواطف خانوادگی آنها کارکرده بودند و حتی درمضحکترین شکل آن این بخت برگشته ها را توجیه کرده بودند که پاسپورت هایشان راهم باخود داشته باشند چون باید آنجا تعویض شده ومهرجمهوری دمکراتیک اسلامی بخورد. رجوی اینگونه و با این شیوه وبا دست زدن به رذیلانه ترین بازی یعنی باعواطف واحساسات پاک هزاران بخت برگشته که عشق وآرزویی به جز آزادی میهن نداشتند آنها رابرای عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان به خاک عراق کشاند به دلیل وقت کم عمدتاً ازاین افراد برای کارهای پشتیبانی استفاده شد وآنها ازساعت اولیه صبح که مارش عذاب آور بیدار باش نواخته میشد تا نیمه های شب مشغول بار زدن مهمات و یا مواد غذایی بودند.علیرغم فشارهای جسمی ناشی از سنگینی کار بخاطر شوق رفتن به ایران ودیدار با خانواده ها بعد از سالیان سراز پا نمی شناختند.
تااینکه روزحرکت فرا رسید همه نفرات دریگانهای مشخص شده سازماندهی وبه سمت مرزخانقین حرکت کردند تاعملیات آزادسازی ایران راآغاز کنند.قبل از آن هرکس تا آنجا که توانست وسیله شخصی، عکسها و…رابه همراه خود برد ما بقی را به دوستانشان که در قرارگاه مانده بودند سپردند تا بعد به آدرسشان پست کنند.بچه ها قبل ازحرکت ازاشرف آدرس های محل سکونت خود راتبادل می کردند و یکدیگر را دعوت میکردند چنان جوی ساخته شده بود که هیچ کس به موقعیت عملیات وبازگشت به ایران بعداز سالیان شک نمیکرد ستونها ازمرز وارد ایران شدند و بعد ازدرگیریهای پراکنده هرستون به تنگه چهارزبررسید همه درشوق دیدار آشنایان لحظه شماری میکردند ولی اولین شلیک موشک های آرپی جی ازبالای تنگه چهارزبربه تانک های جلوداراصابت کرد همه راازخواب رویایی بیدار کرد و بعد ادامه درگیریهاوآمارکشته وزخمی هایی که چون برگ روی زمین افتاده بودند.
واقعیت انکار ناپذیر ماهیت رجوی رابرایشان برملا کرد.بسیاری ازآنها که با فضای جنگ آشنایی نداشتند بشدت می گریستند و خواهان بازگشت بودند بخصوص وقتی اجساد دوستانشان را که تا چند روزپیش با آنها زندگی می کردند رامی دیدند.انبوه اجساد سوخته وجزغاله شده که قابل شناسایی نبودند. یگانها یکی بعد ازدیگری ازتنگه عقب نشینی می کردندولی دربازگشت توسط مهدی ابریشمچی دوباره علیرغم میل باطنی شان برگشت داده می شوند.دراوج درگیریها فرماندهان رجوی برای بالا بردن روحیه نفرات به دروغ قلمداد میکردند که چند تیپ از تنگه عبور کرده وبه نزدیکی کرمانشاه رسیده اند.
هرج ومرج عجیبی بوجود آمده بودفرمانده هان خشکشان زده وهیچ کنترلی روی نیروها نداشتند آنها هم درحقیقت درگیر این مسئله بودند که چقدرساده لوحانه به دام نقشه های رجوی افتاده اند.خودروها یک به یک در آستانه ورود به دهانه تنگه مورد اصابت موشک و راکتها قرار میگرفتند وبا کلیه نفرات به هوا میرفتند.دراطراف تنگه اجسادپراکنده بودند وبعضاً خودروها به هنگام عقب نشینی از روی اجساد عبور میکردند.درنزدیکی تنگه درزیر پل اجساد روی هم انباشته شده بود ومابقی نفرات بهت زده وسرگردان بدنبال پیدا کردن سنگروجان پناهی بودند فروغ جاویدان رجوی به یک تراژدی بزرگ تبدیل شده بود.
دستورعقب نشینی ازسوی فرماندهی کل به سوی خاک عراق صادر شد البته نه بصورت منظم بلکه هر کس جانش را بدست گرفته وبا هر وسیله ای که دردستش بود خود را به خاک عراق می رساند.از خیل فرماندهان زن ومرد رجوی خبری نبود وفرماندهی کل هم بساطش را جمع کرد ودست از پا درازتر به بغداد عقب نشینی کرده بود.
نیروهای سردرگم در بیابانهای اطراف در زیر شلیک سهمگین نیروی مقابل بدنبال راهی برای خروج ازاین جهنم آتش بودند.ارتش آزادی بخش رجوی کاملاً ازهم پاشیده بود. خیلی ازنیروها مسیر بازگشت را نمی دانستند.نیروهای جدیدالورودی که شبهای آخر قبل از شروع عملیات آمده بودند مات ومبهوت خشکشان زده بود. برخی از آنها هنوز کوله های پشتی خود رابه همراه سوغاتی ها حمل می کردند کمی دورتر از آنها چند کامیون مهمات به همراه نفراتشان در آتش می سوختند.آنها را کسی نمی شناخت چه بسا از خیل بخت برگشتگانی بودند که به امید بازگشت به آغوش گرم خانواده ودیدار با عزیزان شهرهای اروپا را با همه زیبایی های ظاهرش رها کرده بودند.
نیروها یک به یک سلاح را به گوشه ای می انداختند وهرکس به فکر نجات جان خود بود. خیل مجروحان که درگوشه ای افتاده و قادر به حرکت نبودند وبا نا امیدی و حسرت به همرزمان خود می نگریستند که از کنار آن میگذرند وقادر به انجام هیچ کاری برای نجات آنها ازاین جهنم نیستند.تعداد زیادی مجروح که بعضاٌ دست وپاهای خود را از دست داده ازدرد به خود می پیچیدند به حال خود رها شده بودند.شب آخرنشست توجیهی رجوی بیادم آمد که رجوی با غرور خاصی از تصرف شهر تهران سخن می گفت وانبوه نیروهایی که بی خبر ازسرنوشت محتومشان شور و فتوح می کردند چهره تک تک همرزمانم که برای آخرین بار همدیگر را می دیدیم از مقابلم رژه رفت باز به صحنه برگشتم.
کامیونهای مهماتی که همچنان در آتش می سوخت.اجساد سوخته در زیر پل تنگه چهارزبر. نگاههای ملتمسانه صدها مجروح که هر کدام از درد به خود می پیچیدند.وانبوه نیروهای آواره وسرگردان که خسته وتشنه وگرسنه در بیابانهای اطراف اسلام آباد وکرند درجستجوی راهی برای خروج اززیر سهمگین ترین آتشبارها بودند.درمسیر بازگشت به جسد سوخته یکی از نیروها برخوردکردم ازشدت سوختگی قابل شناسایی نبود.کمی دورترکوله پشتی اوبه زمین افتاده بود شاید این کوله پشتی که عروسکی رادرخود جا داده بود متعلق به یکی از آن هزاران نفری بود که فرصت این راپیدا نکرده که سوغاتی خود را به دست عزیزانش بسپرد.
و از این نقطه تراژدی فروغ جاویدان آغاز میشود و وجدانهای بیدار بشریت درپشت غبار مسائل نظامی یا بند و بست های سیاسی به آنها نهیب می زند که درمقابل رجوی بعنوان نخستین مسئول این تراژدی ساکت ننشینند واجساد متلاشی شده وسوخته صدها نفر درتنگه چهارزبر و دشت حسن آباد وجدانهای خفته آنها را به قضاوت می طلبد. علی اکرامی عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین