خودسوزی اعضاء مجاهدین، پیروزی وجدان تیره بخت آرش رضایی: آقای سید بابایی شما به نکته ی مهمی اشاره کردید به اینکه کادرها و افراد حاضر در قرارگاه اشرف بعد از اینکه خبر فرار خانم مریم عضدانلو و تعداد زیادی از رهبران و مسئولان بلندپایه فرقه ی مجاهدین مثل مهوش سپهری (نسرین) یا مهدی ابریشم چی به پاریس و دستگیری آنان به وسیله پلیس ضد تروریستی فرانسه را شنیدند، دچار تناقض شدند زیرا موضع فریبکارانه ی رهبران مجاهدین بر نیروهای تشکیلاتی آشکار گردید که منجر به بی اعتمادی و شک و تردید افراد مستقر در قرارگاه اشرف نسبت به نوک هرم رهبری و سازمان شد. واکنش مشخص افراد بعد از این واقعه را در صورت امکان توضیح دهید.
تناقضات نفرات قرارگاه اشرف بیشتر حول این موارد بود: چرا مریم در فرانسه بسر می برد که دستگیر شد؟ چه کسی او را به فرانسه فرستاد؟ مگر قرار نبود همه نیروها و مسئولان و شورای رهبری در عراق بمانیم و جهت سمت سرنگونی رژیم حرکت کنیم؟ کی و در چه موقعی مریم به پاریس رفت؟ چرا به افراد ارتش آزادیبخش موضوع رفتن مریم و هیئت همراه را به پاریس اعلام نکردند؟ چرا ما (نفرات) در عراق این همه زجر بکشیم و در بحران و خطر باشیم و مریم در فرانسه در کمال آرامش و خوشی در فرانسه بسر برد؟ چرا در باره ی فرار مریم و مسعود و سایر مسئولان رده بالای سازمان بیانیه ای از سوی رهبری صادر نشده بود مبنی بر اینکه مریم و هیئت همراه عراق را با بیست میلیون دلار ترک کرده و در پاریس مستقر شده اند؟ مبلغ بیست میلیون دلار را چه کسی به مریم داده است؟ تا با خود به فرانسه ببرد؟
این سوالات ذهن بچه ها را به خود سخت مشغول کرده بود آنان به خود می گفتند ثمره رنج و تلاش ما را مریم در فرانسه با ناز و نعمت خرج خواهد کرد و معلوم نیست سر و کله ی مسعود هم آنجا پیدا شود و او را هم دستگیر کنند. افراد قرارگاه اشرف از همدیگر می پرسیدند چرا مهدی ابریشم چی و مهوش سپهری نیز در کنار هستند؟ آنها در فرانسه چه کاری دارند؟ چرا رهبران بالای سر ما نیستند؟ و چرا به محض احساس خطر فرار کردند و رفتند و نیروها را تنها گذاشتند؟ نفرات به خود می گفتند رهبران سازمان ما را قربانی خودشان کردند و فرار کردند. از نظر افراد مستقر در اشرف آنها باید در عراق می ماندند. در واقع از نظر آنان دستگیری مریم به نوعی خیانت تلقی می شد و این تناقض سرمنشاء بسیاری از مشکلاتی شد که بعد از آن اتفاق افتاد.
شما آرش جان پرسیدید بعد از مشخص شدن فرار مریم و مسئولان سازمان به پاریس واکنش افراد قرارگاه اشرف چه بود؟ باید اعتراف کنم همه نفرات روحیه خود را از دست دادند. بعد از خبر دستگیری مریم، کلیه ی کارهای روزانه دراشرف بصورت معلق ماند، کسی کار نمی کرد. کسانی که به کار می رفتند اظهار بی میلی می کردند و کار خاصی به صورت روزمره انجام نمی شد. حتی در نشست عملیات جاری نفرات حال و حوصله نداشتند و عملیات جاری به نشست جمعی و گروهی و یگانی تبدیل شده بود.
در دو یا سه روز بعد از خبر دستگیری مریم تعداد تظاهرکنندگان برای مخالفت با دستگیری مریم در شهرهای اروپا به کمتر از 20 نفر می رسید ولی سازمان بعد از مدتی اعضای تشکیلاتی و افراد خانواده های سازمان در خارج از کشور را، سازماندهی کرد تا راهی سفارتخانه ها شدند از جمله سفارت فرانسه و مقر پلیس و شهرداری اورسواواز، این اعتراضات هم بصورت شبانه روز از تلویزیون سیمای آزادی در اشرف پخش می شد.
در آن روزها نشست های داخل قرارگاه اشرف حاکی از کنترل بیشتر نفرات بود و افراد را تحت کنترل شدیدتری قرار دادند مبادا اقدام خودسرانه ای انجام بدهند. آرش رضایی: همانگونه که مطلع هستید سران دارودسته ی تروریست رجوی در پس از خودسوزی افراد تشکیلاتی در کشورهای اروپایی وقتی با واکنش منفی، تند و گزنده ی افکار عمومی و خبرنگاران رسانه های گروهی و یا سیاستمداران و پارلمانترهای اتحادیه اروپا و امریکایی مواجه شدند سعی کردند مسئولیت خود سوزی ها را متوجه افراد سوزانده شده، کنند که موضعی فریبکارانه و از سر درماندگی بود در باره این رویداد تلخ و مواضع فریبکارانه رهبری فرقه ی مجاهدین، مسئولین قرارگاه اشرف در آن ایام چه واکنشی نشان دادند؟ ناصر سید بابایی: برای همه به خوبی معلوم بود سازمان دستور خودسوزی ها را داده است و عمل خودسوزی یک اقدام از پیش طراحی شده بود. زیرا خانم مهناز فرمانده قرارگاه 12 در روز 19 ژوئن در نشست عمومی وقتی موضوع طرح خودسوزی را شنید به همه گفت: " هیچ کس هیچ کاری نمی کند مگر اینکه سازمان به او دستور داده باشد و کسی حق ندارد خودسرانه دست به عملی بزند. ضمنا او گفت: " هر کس هر کاری می خواهد انجام بدهد در کاغذ نوشته و درخواست خود را کتبی به سازمان اعلام نماید و ما تصمیم می گیریم که چه کاری انجام بشود یا نشود. " این موضع مشخص مهناز ثابت می کند حتی نفرات سازمان برای آب خوردن هم باید از فرماندهان اجازه بگیرند تا چه رسد به رفتار مهمی چون خودسوزی که قطعا بدون اجازه و چراغ سبز سازمان و یا تحریک رهبران مجاهدین به عمل خود سوزی، امکان آن میسر و ممکن برای افراد سازمان نبود.
اتفاقاتی که در فردای خود سوزی ها در اشرف روی داد خیلی از مجهولات را آشکار کرد. بعد از خودسوزی افرادی چون ندا و صدیقه، هر شب موضوع خودسوزی اعضاء در نشست به جهت تایید آن رفتار نادرست و وحشیانه تحت بررسی قرار می گرفت. در یکی از نشست ها که عمومی بود و من هم در آن شرکت داشتم، در باره ی خودسوزی « صدیقه مجاوری » یکی از مسئولین رده بالا و عضو شورای رهبری سازمان، چنین گفته شد: " وی قبل از اقدام به خودسوزی، کلیه امورات و مسئولیت های خود را به مسئول دیگرش محول می کند و حتی موبایل خود را هم به مسئول دیگری تحویل می دهد و سپس اقدام به خودسوزی می کند. " بنده به محض شنیدن این خبر دریافتم رهبری سازمان دستور داده تا اقدام به چنین عملی بشود و خودسوزی ندا و صدیقه یک حرکت خودسرانه نبود. چطور ممکن است کسی که خودسوزی خودسرانه می کند کلیه اموراتش را ابتدا محول به فرد تشکیلاتی دیگری کند و بعد خودسوزی کند؟!! زیرا که شخص خودسوزی کننده اگر شخصاً کاری انجام دهد در اثر یک واکنش احساسی انجام می دهد و فرد احساساتی توان کنترل اموراتش را ندارد و یا اینکه تصمیم بگیرد امورات تشکیلاتی را به کسی محول کند در حالی که او تنها به فکر انجام عمل خودسوزی است.
در مورد ندا حسنی نیز که یک فرد عادی بود مسئولان سازمان قبل از خودسوزی با ندا ملاقات های بسیاری را انجام دادند و ذهن او را تحت تاثیر دستگیری مریم قرار دادند به دروغ از خصوصیات اسطوره ای مریم و خواسته های مریم برای ندا حرف ها گفتند تا ذهن او را تحت تاثیر دستگیری مریم قرار بدهند. خانواده ی وی هیچ گونه اطلاعی از آخرین خواسته های سازمان از ندا نداشت و پس از خودسوزی ندا، فهمیدند سازمان تمامی نشست ها و تمامی ملاقات هایش را با ندا در واقع برای زمینه سازی قربانی کردن وی برای آزادی مریم انجام داده است که بعد از خودسوزی ندا خانواده ی حسنی به خصوص پدرش به شدت از مسئولین سازمان به تنگ آمده و قصد داشتند بر علیه سازمان شکایت کنند و از شنیدن خبر خودسوزی دخترشان کاملا غافلگیر شده بودند و اینکه چگونه و به چه طریقی رهبران سازمان توانستند ندا را وادار به عمل خودسوزی کنند. حتی والدین پدر و مادر ندا در واکنش اعتراضی درب منزلشان را به روی مسئولین سازمان باز نمی کردند که بیایند و با آنها صحبت بکنند. این خانواده بعداً فهمیدند قربانی اهداف سازمان شدند.
ادامه دارد…
محل گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجان غربی
تنظیم از آرش رضایی