مقامات عراقی اظهار می دارند علیرغم رایزنی با 25 کشور اما تا کنون موفق به جلب رضایت هیچکدام از آنها برای اعطای پناهندگی سیاسی به سازمان مجاهدین خلق نشده اند. دولت ایالات متحده آمریکا علیرغم تمام سیاست های حمایتی خود در طول چندین سال گذشته از مجاهدین اما به جد از پذیرفتن مجاهدین نه تنها سرباز می زند، که کماکان آنها را گروهی تروریستی و به طور مشخص تر غیر قابل اعتماد توصیف می کنند. آمریکایی ها از این نیز فراتر رفته و پس از مدت ها دنبال کردن سیاست نعل و میخ و دوگانه، در توافق دو جانبه با عراق حق تعیین سرنوشت مجاهدین را بعهده دولت عراقی گذاشته اند. دولت فرانسه علیرغم تحمل ناگزیر مقر اوور و مریم رجوی و شماری از اعضای سازمان مجاهدین در خاک خود ولی به صراحت هم بر تروریست بودن مجاهدین و هم امتناع از دادن پناهندگی به ساکنین اشرف تاکید دارد و علاوه بر آن بر دنبال کردن پرونده 17 ژوئن 2003 مجاهدین و رسیدگی به جرائم تروریستی این سازمان اصرار دارد. در همین راستا دولت فرانسه نسبت به خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی اتحادیه اروپا شاکی است و امیدوار است با روشنگری و پیگیری های حقوقی شرکای اروپایی خود را نسبت به تجدید نظر درباره برائت از اتهام تروریستی مجاهدین متقاعد کند. دولت انگلستان علیرغم رفع محدودیت ها و ممنوعیت فعالیت های سیاسی مجاهدین در کشورش، اما حاضر به پذیرش مجاهدین نیست. مواضع رسمی سایر کشورهای اروپایی نیز علیرغم موضع گیری های غیر رسمی شماری از شخصیت های حقوقی و حقیقی، کم و بیش بی اعتمادی و تروریست دانستن مجاهدین خلق است. دولت های منطقه و به خصوص همجوار ایران نیز علیرغم موضع گیری های چند پهلو اما زمانی که پای پذیرفتن مجاهدین به عنوان پناهنده به میان می آید، به صراحت و شفافیت از خود رفع مسئولیت و تکلیف نموده و منافع ملی خود را به هر فرضی ترجیح می دهند. مردم عراق پس از سه دهه تحمل ناگزیر مجاهدین، به وضوح بر اخراج مجاهدین از خاک شان تاکید دارند. این در حالی است که ادعاهای حمایت 2/5 مردمی از مجاهدین که زمانی به یکی از دستاویزهای روزانه و رسانه ای مجاهدین تبدیل شده بود، کاملا فروکش و فراموش شده است و تنها حامی مطیع آنها صالح مطلک عراقی شده است. در حالی که مجاهدین برای ماندن در عراق به زور و لجاجت و خودزنی متوسل شده اند، اما دلایل و شواهد حاکی از آن است که این ادعاها یکسره بی پایه و اساس بوده و مجاهدین هیچ جایگاهی در میان مردم عراق ندارند. پیشتر از اینها مجاهدین که به نظر می رسید به دلیل مبارزات بر علیه شاه از بیشترین توجه و حمایت مردمی در ایران برخوردار باشند، در صحنه عمل اما اتفاقات و عملکرد آنها به گونه ای رقم خورد که آنها از اولین گروه ها و جریانات سیاسی بودند که به دلیل عدم پشتوانه مردمی ناگزیر به فرار از ایران شدند. این موضع گیری ها در حالی اتخاذ می شود که بر اساس ظواهر امر و نشانه ها و وضعیتی که ایران در عرصه بین المللی دارد، ظاهرا همه این کشورها و به خصوص اروپایی ها و آمریکایی ها باید بر اساس نوع دیپلماسی ابزاری و پراگماتیستی که دارند، مشتاق باشند از این آب گل آلود به نفع منافع سیاسی خود نهایت استفاده را ببرند. به این معنی که با توجه به شناختی که از مجاهدین دارند، از وجود آنها به عنوان اهرم فشار بر علیه ایران و در تعاملات سیاسی شان استفاده کنند. این رویکرد را اگر چه نمی توان یکسره منتفی پنداشت، اما تنظیم رابطه این دولت ها و به خصوص اروپایی ها با مجاهدین نشان از این حقیقت دارد که آنها نه می توانند از خیر استفاده ابزاری از مجاهدین بگذرند و نه می خواهند هزینه های ناشی از نزدیکی به مجاهدین را تقبل کنند. آنچه برای آنها در اولویت قرار دارد، دفع مجاهدین و سپس در صورت امکان و برطرف نمودن هر میزان خسارت و هزینه، استفاده و بکارگیری ابزاری آنها در روابط سیاسی با ایران است. نکته حائز اهمیت دیگر اینکه هیچکدام از این کشورها نه تنها حاضر به پذیرفتن مجاهدین به عنوان آلترناتیو که حتی به عنوان یک جریان هم عرض با سایر جریانات اپوزیسیون نیز نیستند. به یک معنی به همان میزان که مجاهدین در رابطه با دولت های اروپایی از بالاترین موضع ممکن یعنی تنها و مشروع ترین آلترناتیو جمهوری اسلامی خودشان را معرفی و تنظیم رابطه می کنند، اما در عمل به همان نسبت این دولت ها حتی حاضر نیستند از پائین ترین موضع ممکن کمترین مشروعیتی برای سازمان قائل شده و آنها را به رسمیت بشناسند. این وضعیت پارادوکسیکال نیز در نوع خود حکایت دیگری دارد که کشورهای مورد نظر بهتر و بیشتر از هر کس به چرایی آن اشراف دارند. وضعیت سردرگمی و بلاتکلیفی مجاهدین در طی سه دهه اخیر در کشورهای مختلف بر یک حقیقت دلالت دارد، اینکه تا کنون هیچ کشوری نه تنها با رغبت و به میل خود از مجاهدین میزبانی نکرده که بر عکس تمام تلاش خود را معطوف به دست به سر کردن مجاهدین و رفع تکلیف از خود نموده است. آنچه در این میان به عینه مشاهده و ضرورت بحث درباره آن احساس می شود، ترس بالقوه و مشترک اکثر کشورهای یاد شده حول این اجماع نانوشته است که علیرغم وقوف بر تمام شکاف ها و تضادهای موجود میان مجاهدین و جمهوری اسلامی استفاده ابزاری از مجاهدین غیر محتمل ترین گزینه برای مقابله با ایران است. و حتی در این رابطه پذیرفتن مجاهدین به عنوان موجه و ظاهرا انسان دوستانه پناهندگی را نیز غیر محتمل و منتفی کرده است. دلایل و شواهد این اجماع اگر چه سال ها است مورد تاکید قرار گرفته اما کماکان به منزله راز سر بر مهری نیاز به کنکاش دارد. اینکه چرا دول اروپایی و علیرغم تمامی چالش های بنیادی که با ایران و بر سر موضوعات مهمی از جمله انرژی اتمی و نفوذ اسلام در خارج از ایران دارند، کماکان حاضر به نزدیکی به مجاهدین نیستند. دول اروپایی در خوش بینانه ترین حالت تنها به این رضایت می دهند که از توان ریسک پذیری همتاهای سیاسی خود در نفع بردن از مجاهدین شریک بشوند. آنها با علم به مخاطرات و هزینه های حاصل از نزدیکی به مجاهدین به این فکر هستند تا با هزینه کردن از جیب یکدیگر و یا تحمیل این هزینه ها بر دوش دولت هایی چون عراق، مجاهدین را به عنوان یک امکان بالقوه در دسترس داشته باشند. اما جدای از این فرض و گمان ها، پاسخ به این سوال که چرا هیچ کشوری نه از موضع سیاسی و نه از موضع انسانی و پرنسیب های حقوق بشری و… حاضر به پذیرش مجاهدین نیست، نیاز به تعمق و بازنگری مجاهدین دارد. شاید وضعیت مجاهدین و برخوردهای آنها با میزبانان خود در طی سال های گذشته و برخوردهای خصمانه آنها با دولت ها و موضع طلبکاری آنها از دولت ها و ملت ها و در نهایت سوء استفاده های مکرر از زمینه های پناهندگی باعث امتناع آنها از پذیرفتن مجاهدین شده است. دردسرهایی که مجاهدین در طی سه دهه اخیر برای دولت های اروپایی و به خصوص فرانسه ایجاد کرده اند و از طرف دیگر هزینه های غیر قابل پیش بینی برای بیرون راندن آنها می تواند یکی از دلایل این وضعیت باشد. کمااینکه در حال حاضر دولت های اروپایی شاهد برخوردها و هزینه های تحمیل شده بر دوش دولت عراق می باشند و می توانند تصور کنند در صورت پذیرفتن مجاهدین دیر یا زود با چنین چالش ها و دردسرهایی مواجه خواهند شد. این دولت ها می دانند گذشته از تبعاتی که حضور مجاهدین بر مناسبات خارجی شان خواهد گذاشت، در درون نیز بایستی تبعاتی از جمله هنجارشکنی های سیاسی و اجتماعی و… مجاهدین را متحمل شوند. مجاهدین اگر چه در بدو امر و برای حصول به هدف های شان در ظاهر امر سخن از پرنسیب ها و نرم های بین المللی به میان می آورند، اما به تجربه ثابت شده به محض استقرار و پا گرفتن به هیچ یک از این قواعد تن نداده و در اندک زمانی در موضع طلبکاری قرار می گیرند. در واقع مجاهدین پیش از اینکه دغدغه تامین حقوق انسانی و بشری داشته باشند، دغدغه پاگرفتن و شکل گرفتن در شرایط اسقرار و ثبات تشکیلاتی دارند. به محض اینکه این هدف تامین شود، به سهولت می توان ماهیت واقعی مجاهدین را رویت کرد. در کنار این جنبه های پیدا و آشکار، به سویه های دیگری نیز اشاره می توان تاکید و اشاره کرد. در این میان می توان یک نکته کلیدی و کدوار در نظرگاه های وزارت امورخارجه آمریکا را یادآوری کرد، و آن غیر قابل اعتماد توصیف کردن مجاهدین است. آمریکایی ها به دفعات روی جنبه های ناشناخته ماندن مجاهدین و غیر قابل اعتماد بودن آنها تاکید کرده است. می توان به گونه ای مجاهدین را از این منظر نیز آسیب شناسی و بازخوانی کرد.