گفتگو با خانم فاطمه امیری – قسمت دوم آرش: خانم امیری شما و سایر اعضای خانواده جهت رهایی و یا ارتباط گیری با برادرتان با مقامات صلیب سرخ مکاتبه کردید. درسته؟
فاطمه امیری: بله نامه های متعددی برای مقامات صلیب سرخ نوشتیم و همچنین نامه هایی به برادرم نوشتیم که در سایت انجمن نجات نیز انتشار یافته است. و همچنین به سایر مراجع بین المللی نیز نامه نوشتیم و اما رهبران مجاهدین به جای اینکه به خواسته خانواده ی ما گوش بدهند و به تقاضای ما که درخواست تماس تلفنی با برادرم را داشتیم احترام قائل شوند، آنها منظورم رهبران سازمان مجاهدین است علیرضا را وادار کردند تا در سیمای آزادی حرف هایی بزند که معلوم بود تحت فشار گفته است و منکر نامه نگاری ها و مکاتبات متعدد ما با مقامات صلیب سرخ و سایت انجمن نجات گردد و بگوید این نامه ها را ما ننوشته ایم!! از این رفتار رهبران مجاهدین خانواده ما هم شگفت زده شدند و هم اینکه واقعا فهمیدیم آنها دروغ می گویند که طرفدار حقوق بشر هستند و یا به آزادی اعتقاد دارند. چون از تماس تلفنی برادرم با ما وحشت داشتند. و علیرغم درخواست های متعدد خانواده ی ما متاسفانه اجازه تماس به برادرم علیرضا ندادند. آرش: شما در نامه هایی که به مقامات صلیب سرخ و یا سایر مراجع بین المللی نوشته اید به چه مسائلی غیر از تقاضای تماس تلفنی با برادرتان اشاره کردید؟
فاطمه امیری: من اشاره ای داشتم به ملاقاتی که با اعضای جدا شده ی سازمان در ارومیه داشتم و حقایقی که آنها در باره برادرم علیرضا به من گفتند. برای مثال آقای شهرام دهقان و ناصر سید بابایی دو تن از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین در ملاقاتی که با آنها داشتم به من گفتند با برادرم رابطه ی صمیمانه ای در اشرف داشتند و با هم خیلی دوست بودند و به خوبی او را می شناسند و گفتند رابطین سازمان برادرم علیرضا را با فریبکاری از ترکیه به بهانه کاریابی به اشرف منتقل کردند و با زور او را در آنجا نگه داشته اند و علیرضا در واقع فریب خورده است. آنها تاکید داشتند برادرم را تحت فشار گذاشتند و او از وقتی که به اشرف منتقل شده است، می خواست از آنجا خارج شود. یک بار نیز برادرم اقدام به خودکشی کرد که او را نجات دادند. برادر بزرگتر من سال 83 در ملاقات با برادرم در اشرف متوجه زخم هایی بود که در بدن و صورت علیرضا وجود داشت. گویا یک بار نیز اقدام به فرار کرده بود و صورتش به سیم های خاردار گیر می کند و بشدت مجروح می شود. آرش: فرار از کجا؟ از قرارگاه اشرف؟
فاطمه امیری: بله، ایشان به خاطر اینکه اجازه خروج به او از اشرف را نمی دادند خودکشی می کند و مدتی بعد نیز اقدام به فرار کرده که موفق نمی شود. در گفتگویی که با یکی از جدا شدگان سازمان داشتم ایشان گفت: برادرم در مقر پذیرش دو نوبت می ماند و به ارتش منتقلش نمی کنند چون او مقاومت می کرد و حاضر نبود به ارتش آزادیبخش منتقل شود. من در نامه های خویش به مقامات صلیب سرخ و رهبران مجاهدین اشاره به خودکشی برادرم کردم و اینکه او و خیلی از افراد دیگر را به زور در اشرف نگه داشته اند و به آنها گفتم برادر من سن و سالی نداشت و تحصیلات کمی داشت حتی دیپلم هم نگرفته بود در واقع او شناختی از سازمان نداشت و برای کار به ترکیه رفته بود که فریب رابطین سازمان را می خورد. آنها به او وعده کار و اخذ پناهندگی از کشورهای اروپایی را می دهند و با این حیله علیرضا را به عراق منتقل می کنند و علیرضا در واقع گرفتار آنان می شود. حال خانواده ما انتظار دارند رهبران سازمان اجازه ملاقات یا تماس تلفنی را با علیرضا به ما بدهند تا با او حرف بزنیم و ببینیم در این شرایط اسف باری که آنها دارند واقعا علیرضا چه خواسته ای دارد و نیز به او بگوییم خانواده بشدت نگران وضعیتش هست و از او مصرانه می خواهد تا از فرصت بوجود آمده استفاده کند و حال که نیروهای عراقی در اشرف مستقر شده اند به آنان مراجعه کند و درخواست خروج از اشرف را بکند تا ترتیب انتقالش را از اشرف بدهند. ادامه دارد…
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات مرکز آذربایجان غربی