اگر اهداف سیاسی بر مبنای نیازمندیهای راستین زندگانی فرد تعریف و تعیین گردند و نیازمندیهای حیاتی فرد عامل پی ریزی اهداف سیاسی گردد به سادگی می توانند نقش خود را در صیانت آزادی و اختیار انسانها و آرمان دموکراسی خواهر عنصر سیاسی ایفا کنند، نه آنکه خود را در معرض نابودی قرار دهند. اهداف ارزیابی مورد نظر شیوه ای ست که می تواند موجودیت گروه یا جریان سیاسی را توجیه کند. بر این مبنا دارودسته ی رجوی در بیش از دو دهه به جز تحرکات تروریستی و پایبندی به خط مشی مسلحانه و پی ریزی خشونت همه جانبه در راه رسیدن به اهداف نابخردانه ی خویش که همان کسب قدرت به هر طریق ممکن است، چه کاری انجام داده اند؟
در بررسی اهداف مجاهدین و واکاوی دیدگاهها، عملکرد و مواضع سیاسی و فکری رهبری عقیدتی آن، رگه های مشخص و روشنی از توتالیتاریسم، تمامیت خواهی و رویکرد فاشیستی بوضوح خود را می نمایاند. عینیت رویکرد فاشیستی رهبری عقیدتی مجاهدین را می توان در مناسبات درونی دارودسته ی رجوی بوضوح دید. قرارگاه اشرف به مثابه ی ظرف ایدئولوژیک و استراتژیک نمود عینی و مشخص توتالیتاریسم به سبک و سیاق مجاهدین است که بدترین شکل و فرم ستیزه جویی و تفتیش عقاید را در آن به نمایش گذاشته اند. اذعان تعداد زیادی از افراد جدا شده ی مجاهدین مبنی بر شکنجه ی جسمی و روانی کادرهای تشکیلاتی منتقد و معترض، وجود زندان و بازجویی های خشن و بیرحمانه در رابطه با عناصر تشکیلاتی که به هر دلیلی خواهان خروج از قرارگاه اشرف بوده و هستند، جدا سازی کادرهای مرد و زن و سرکوب نیازهای غریزی و عاطفی تحت عناوینی چون انقلاب ایدئولوژیک، کنترل محسوس و نامحسوس عناصر تشکیلاتی مستقر در قرارگاه اشرف با شیوه ها و طرق گوناگون، برگزاری نشست های جمعی متعدد جهت شستشوی سیستماتیک ذهنی افراد، محروم کردن کادرهای تشکیلاتی از جریان آزاد اطلاع رسانی و دهها فاکت غم انگیز و دردناک، حکایت تلخ و گزنده ای ست از اینکه رهبری عقیدتی مجاهدین همه ی سطوح و شئون زندگی فردی و اجتماعی افراد مستقر در قرارگاه اشرف را به اهداف نابخردانه و قدرت طلبانه، استراتژی ترور و خط مشی ستیزه جویانه ربط داده است، که البته این طرز فکر بکلی نادرست و زیان بخش است.
در این حالت وقتی جمعی انسانی در محیطی به نام قرارگاه اشرف و در بیابان های شهر خالص تحت حصارهای فیزیکی و ذهنی بیش از دو دهه ناگزیر و وادار به استقرار و زندگی کنترل شده می گردند و مناسبات و روابطی بازدارنده بر پایه ی ذهن بیمار رهبری عقیدتی در قرارگاه اشرف بنیان می شود، " توتالیتاریسم " به مفهوم واقعی کلمه محقق می گردد و پر واضح است توتالیتاریسم یا تمامیت خواهی تنها روش وحشتناک سیاسی نباید تلقی شود، مناسباتی سازمان یافته ست که به نام تامین منافع جمعی انسانی و یا مبارزه برای آرمان حقوق بشری در تمام شئون افراد مستقر در اسارتگاه اشرف آشکارا اعمال نفوذ می کند و مسلم است تحت چنین شرایط وحشت انگیزی که توتالیتاریسم رجوی در محیطی به نام اشرف پدیدآورده، مخالفت با این سیستم برای افراد مستقر در قرارگاه اشرف ممکن و میسر نخواهد بود.
در این میان می بایست تاکید کرد توتالیتاریسم صرفا به رفتاری که از یک شخص چون مسعود رجوی یا فرقه ای همانند مجاهدین سر میزند، منحصر نیست و قبل از هر چیز باید این سیستم را در تاروپود تفکر و پارادایم فکری مجاهدین مورد بررسی و واکاوی قرار داد. پر واضح است وادار نمودن افراد مجاهدین به اقدامات ستیزه جویانه و تروریستی یا خودسوزی و اعتصاب غذا در مناسباتی که از آن به توتالیتاریسم یاد می گردد رفتار و اعمالی دور از انتظار نیست و کادرهای تشکیلاتی همانند عناصری ازخود بیگانه و ناآگاه بی آنکه اراده ای از خویش داشته باشند، طعمه های خوبی برای رهبری عقیدتی مجاهدین محسوب می گردند.
بی شک، در عصر تحولات دموکراتیک فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده که عناصر پرخاشگر و ستیزه جو را برای مقابله با رویدادهای ناهمساز و ناهمگونی که موجودیتشان را در مخاطره افکنده، آماده می کنند نه تنها کاری از پیش نخواهند برد که به طور حتم در معرض فروپاشی و اضمحلال قرار خواهند گرفت. این تجربه ی تاریخی و سنتی لایتغیر و همیشگی ست.
آرش رضایی