پس از سقوط دیکتاتورعراق صدام حسین و روی کار آمدن دولت مردمی درعراق معادلات برای سازمان مجاهدین به نوع دیگری رقم خورد. موضع گیری های دولتمردان عراقی مبنی بر عزم آنان بر اخراج این سازمان از عراق نه تنها رهبران فرقه را از خواب بیدار نکرد بلکه آنان سعی داشتند با شانتاژو برگزاری کنفرانس و نشست با سران عشایر(که اغلب متمایل به حزب ساقط شده بعث و از حامیان صدام حسین بودند) در مسائل داخلی کشور عراق دخالت کرده و اخطارهای دولت عراق مبنی بر عدم دخالت در امور داخلی عراق را نادیده گرفتند. در نهایت و پس از هشدارهای پیاپی، پلیس عراق برای کنترل قرارگاه اشرف اقدام به ورود به این اردوگاه کرد که با فرمان سران مجاهدین مبنی بر مقاومت و جلوگیری ازورود پلیس عراق به قرارگاه اشرف منجر به ریخته شدن خون بیگناهانی شد که مسئولیت این خونها تماما به گردن رهبران سازمان مجاهدین و در راس آن مسعود و مریم رجوی می باشد. متاسفانه رهبران سازمان مجاهدین در تمامی سرفصل ها در صحنه حاضر نبوده (برای مثال 30 خرداد 1360) و سعی داشتند با بهره برداری از خون ریخته شده بیگناهانی که اغلب از رده های پایینی سازمان و هواداران هستند چند صباحی موجودیت سیاسی خود را تضمین کنند. بعد از سرنگونی صدام حسین و بعد از برچیده شدن قرارگاه اشرف که در واقع به گفته مسعود رجوی ظرف ایدئولوژی این فرقه محسوب میشد، عملا راه برای اقدامات نظامی این فرقه بسته شده است و رهبران فرقه سعی دارند که در غالب یک گروه سیاسی نقش به اصطلاح اپوزیسیون را ایفا کنند غافل از این که برای تغییراز یک گروه تروریستی با گذشته ایی سرشار از خشونت و تررو و نقض حقوق بشر باید بهای لازم پرداخته شود(هرچند که به نظر من در بحث عملی سازمان مجاهدین به دلیل ساختار فرقه ایی و ایدئولوژی مبنی بر خشونت دارای ظرفیتی برای تغییر نمی باشد) حال آنکه رهبران فرقه به مانند گذشته و فرار از بازخوانی گذشته و پرداخت بهای لازم سعی دارند که این مرحله گذار را با ریخته شدن خون لایه های پایینی سازمان تسریع نموده وبا مظلوم نمایی و چاشنی خود فروشی سیاسی و اطلاعاتی به حضور خود در کشورهای اروپایی مشروعیت ببخشند. رهبران سازمان مجاهدین که در خواب خرگوشی به سر می برند و هنوز بر این تصور هستند که در دوران حکومت صدام حسین به سر می برند سعی دارند با شانتاژ درخواست نامشروع خود مبنی بر ماندن در عراق را به دولت عراق تحمیل کنند.