پر واضح است که مجاهدین در مسیر فروپاشی قرار دارند. تحولات شتابان منطقه ای و فرا منطقه ای در مسیر تدارک بهزیستی جهانی ست که در آن از خشونت، ترور و ستیزه جویی و یا نقش کاریزماتیک رهبران عقیدتی ردی و اثری در ذهن ها و حافظه ها باقی نخواهد ماند. رهبری عقیدتی مجاهدین هنوز تردید دارد که دیگر در عصر تحولات دموکراتیک مرده ریگ های کهن تقدیس نخواهند شد، جاسوسی برای بیگانگان همچنان مذموم و امری نکوهیده است و هیچگونه توجیه اخلاقی، مدنی و سیاسی نداشته و نخواهد داشت.
همه ی سیگنال ها و پالس های سیاسی اخیر و نیز گفتگوهای سازنده و فعالیت های دیپلماتیک بین مقامات دولت ایران و کشورهای اروپایی و امریکا حاکی از چشم اندازی روشن و تصویری برای تحقق صلح و تعامل به جای رویارویی ست. در این میان رهبران دارودسته ی رجوی به تصویر ناامید کننده ای از تحولات کنونی و آینده می اندیشند.
مجاهدین و رهبری عقیدتی آن می بایست در شرایط کنونی و با در نظر گرفتن فاکت های تاثیر گذار به جای اصرار و تاکید بر ستیزه جویی و مناسبات تک ساحتی در گام نخست دگردیسی اساسی در کیفیت نگرش به رویدادها و واقعیت های پیرامونی پدید آورند و از اسارت جلوه های خیال پردازانه و موهوم ذهنی و سیاسی که در آن پرسه می زنند، خود را رها کنند. چرا که توهمات رهبری عقیدتی مجاهدین باعث گردیده است تا قلمرو نامعقول تفکر و ذهنیت کادرهای رهبری مجاهدین از خردمندی راستین و عقلانیت، فاصله ی معنا داری پیدا کند.
با تامل در مواضع، سخنرانی ها و پیام های اخیر خانم مریم عضدانلو و یا مسعود رجوی به روشنی می توان پی برد که رهبران مجاهدین در وضعیت و موقعیت کنونی قادر نیستند تصمیمات عملی که خط مشی نوینی را برای آنان مشخص و تعیین کند، بگیرند و به شکلی معقول و منطقی شرایط بن بست کنونی را با در نظر گرفتن پیشینه و عملکرد تاریخی شان به نقد بکشند و اینکه چرا شکست خورده اند؟ و چرا مجاهدین در مسیر اضمحلال و فروپاشی همیشگی قرار دارند؟ بی شک، واقعیت و موقعیت رو به اضمحلال کنونی مجاهدین زائیده ی محتوای تاریخی آنان است و باید به این امر مشهود و مهم اذعان نمود که از درون واقعیتی که مجاهدین در آن قرار دارند، تضادها خود به خود، پدید نیامده اند چرا که بین تحرکات تروریستی برای کسب قدرت و کوشش های راستین برای تحقق آزادی انسانها پیوسته تنازعی همیشگی جریان دارد و در این میان با در نظر گرفتن وضعیت اسفبار و شرایط تلاشی و فروپاشی مجاهدین، آن چه که می توان به آن اذعان نمود اینکه رهبری عقیدتی مجاهدین تلاش برای آزادی را فدای قدرت طلبی بیمارگونه کرد.
براستی آیا می توان برای عناصر و کادرهای در هم شکسته و ناتوان مجاهدین(حتی در عرصه ی ذهن و تعقل) در شرایط ناامید کننده ی کنونی کششی و نیرویی مفید و موثر برای شکل بخشیدن و یا از هم پاشیدن توهمات بیمارگونه شان، متصور شد؟ این پرسشی ست که می بایست اندیشمندان سیاسی بدان پاسخ گویند؟ آرش رضایی