در جهان سیاست، پارامترهای گوناگونی در موفقیت یک سیاستمدار دخیل هستند. یکی از اساسی ترین عوامل در موفقیت سیاسی، واقع گرایی است. هر چه یک سیاستمدار پدیده های سیاسی را واقع بینانه تر ببیند، بهتر می تواند در موقعیت های سیاسی عمل کند. بنابراین همواره آماده است که راه حل های عملی ارائه دهد و هرگز موقعیت ها را متفاوت از آنچه که هست در نظر نمی گیرد. روش های واقع گرایانه و منطقی به ندرت به شکست و ناکامی می انجامد اما این روش های عملی یکی از ویژگی هایی است که رهبران سازمان مجاهدین خلق از آن برخوردار نیستند. مسعود رجوی به عنوان رهبر عقیدتی سازمان مجاهدین، هرگز نگاهی واقع بینانه به عرصه سیاسی جهان و به ویژه ایران نداشته است و در نتیجه هرگز نتوانسته است اظهار نظر یا اقدامی منطقی درباره تحولات سیاسی جهان ارائه دهد.
سپس وی به فرانسه گریخت و شورای به اصطلاح ملی مقاومت را بنا گذاشت. بار دیگر رؤیای اتحاد اپوزیسیون ها علیه رژیم ایران با شکست مواجه شد و وی را به سوی گام سوم و بیهوده اش سوق داد. وی به عراق رفت و نزد دیکتاتور منفور عراق پناه گرفت. در عراق ساختار سازمانی خود را بر مبنای تعلیمات فرقه ای بنیان نهاد و از اوهام خود برای فریب ذهن انقلابی عده ای افراد بی گناه با استفاده از شیوه های شستشوی مغزی بهره برد. کیش شخصیتی خود را بر اساس پرستش رهبر و اطاعت محض از دستوراتش بنا کرد. عده ای افراد جان برکف را تربیت کرد که همواره حاضر به فدای جان خود در راستای دستورات رهبر عقیدتی شان هستند.
در اردوگاه اشرف، عراق، در اطراف رجوی و فرقه اش هیچ چیزی واقع بینانه به نظــر نمی رسد. اعضا در فضایی غیرواقعی در انزوا نگه داشته می شود. فضایی که مسعود رجوی بر مبنای بلند پروازی ها و خیال پردازی های خود ایجاد کرده است.
نمونه دیگری از شخصیت خیال پرداز رجوی را می توان در عملیات فروغ جاویدان دید. بنابه پیش بینی های رجوی مجاهدین می بایست ظرف سه روز تهران را فتح می کردند. در این عملیات دیوانه وار، مجاهدین زره پوش های خود را به سمت مرز ایران راندند به این امید واهی که شهرهای ایران را یکی پس از دیگری رد کنند و به تهران برسند. و البته این عملیات با شکست مواجه شد و هزاران نفر تلفات به جای گذاشت. بار دیگر ذهن اوهام گرای رجوی بازی را باخت.
پس از شکست فروغ جاویدان، او تعلیمات فرقه گون خود را شدیدتر کرد تا بتواند اعضا را در فضای موهوم سازمان حفظ کند. تجرد را اجباری کرد، روابط جنسی و خانوادگی ممنوع شد، فرزندان از والدینشان جدا شدند. همه این ها ظاهراً در جهت مبارزه ای بود که وی دائماً اعضا را به پیروزی قریب آن امیدوار می کرد. اما حقیقت این است که این به اصطلاح مبارزه هیــچ نتیجه ای مگر قربانی شدن هزاران انسان و متلاشی شدن صدها خانواده در پی نداشت.
مسعود رجوی حتی رفتار رؤیا پردازانه خود را در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران نیز ادامه داد. او خود را وزنه ای مؤثر در صحنه سیاسی ایران انگاشت، پیام صادر کرده پیشنهاد داد و راه حل ارائه کرد. با تصور داشتن حمایت مردمی در ایران، رؤیای رسیدن به قدرت را دنبال کرد اما در واقعیت کوچک ترین اقلیت مردم ایران حتی اطلاعات بسیار کمی درباره مجاهدین و رهبرش ندارند.
در طول این سه دهه که مسعود رجوی خواب قدرت در ایران را می دیده است و به دنبال گرفتار کردن افرادی برای دستیابی به هدف خویش بوده است، هیچ تحول چشمگیری در وضعیت مجاهدین خلق رخ نداده است. تنها مهارت و حقه بازی آن ها تبلیغات کذب علیه حکومت ایران و برنامه های هسته ای آن بوده است. اما این هم وجهی دیگر از بی چارگی مجاهدین را نشان می دهد چرا که غرب توجه چندانی به خودنمایی های مجاهدین درباره برنامه هسته ا ی ایران نشان نمی دهد زیرا ابهام در ادعاهای قبلی آن ها راهی برای رسیدگی به ادعاهای تازه شان نمی گذارد. دنیایی که مسعود رجوی آفریده است بسیار دور از عقل و منطق است. امروزه در عصر تحولات دمکراتیک، در جهانی مبنی بر رفتارهای مدنی و مذاکره، بحران طلبان فرقه رجوی بسیار غریب جلوه می کنند. آن ها در واقع در حال جنگ با حقیقت هستند و این جنگ مطمئناً به شکست آنان می انجامد.
مزدا پارسی