روزانه اخبار مرگ و میر افراد زیادی را از رسانه ها می شنویم که بعضا بعضی از این اخبار به دلایل خاصی تکان دهنده است و خبر مرگ آقای نادر رفیعی برای کسانی که در دو دهه اخیر در مناسبات فرقه در عراق بودند از این نوع می باشد.
قبل از اینکه به چرایی این موضوع بپردازیم باید دید چه اتفاقی در مناسبات فرقه رجوی می افتد یک فرد که سالها سابقه مبارزاتی و زندان در زمان شاه را دارد این گونه در مناسبات فرقه ای رجوی حل شده و به قهقرا برده و مورد تنفر همگان قرار می گیرد.
هر چند که این فرد دستش از دنیا کوتاه می باشد و به دیار ابدی رفته است ولی متاسفانه باید گفت که هر کس که حداقل آشنایی با او در مناسبات اشرف داشته است و خبر مرگ او را شنیده و اگر خوشحال نشده باشد متاسف هم نشده است.
این فرد به عنوان قاضی القضات فرقه رجوی در اشرف، به ویژه در سالهای 70 تا سقوط صدام و حتی بعد از آن به جنایت های زیادی مرتکب شده است.
نامبرده به عنوان لمپن ترین مسئوول مرد سازمان هم به عنوان قاضی و هم به عنوان بازجو و شکنجه گر، تمام عیار در خدمت پیاده کردن ایدئولوژی فرقه ای رجوی بوده است
که در این راستا تمامی کسانی که در این سال ها خواهان جدایی از سازمان بودند و گذرشان به دباغ خانه این مرحوم رسیده است کاملا از بی رحمی هایش با خبر هستند.
از بارزترین ویژگی های این فرد که توجه هر فردی را به خودش جلب می کرد برخورد های لمپنی او بوده است اولین بار او را در جریان یک ماموریت به اردن دیدم با توجه به موضع مسئوولیتش فکر می کردم که فردی با توانمندی بالا می باشد ولی در همان اولین برخورد خصوصیات لمپنی او مشخص شد که معمولا با معیارهای تشکیلاتی منافات داشت.
در سالهای بعد (سال 80) در سیستم پذیرش اشرف که محل آموزش اولیه نفرات جدید الورود بود با او همکار شدم نامبرده در آنجا به عنوان برادر مسئول انجام وظیفه می کرد.
در سال 80 به دلیل ریزش و کمبود نیرو در فرقه رجوی با هزاران ترفند و فریب ایرانیان کاریاب و متواری در کشورهای همسایه را با وعده گرفتن پاسپورت پناهنده گی و غیره به اشرف آورده تا پس از مدتی مغز شویی بتواند آنان را اسیر دائمی خود در اشرف کند این افراد پس از مدتی ورود به اشرف متوجه می شدند که به دروغ و با فریب به عراق آورده شدند که در این جا اعتراض نموده و قصد جدایی داشتند رجوی برای ترساندن این افراد آقای نادر رفیعی را به عنوان قاضی و بازجو و شکنجه گر در این سیستم گماشته تا افراد معترض و خواهان جدایی را به اتهام عوامل نفوذی رژیم محاکمه و ضرب و شتم و زندانی کند.
به عنوان نمونه خودم شاهد بودم نفراتی که خواهان جدایی بودند و دیگر این که با آنان همکاری نداشتند را با محمل مناسب و فرستادن بقیه نفرات حاضر در پذیرش به برنامه جمعی دیگر در خارج از محوطه، او را در آسایشگاه تنها به گیر انداخته و تیم این مرحوم که معمولا فرمانده دسته ها و یگان از جمله فردی به نام رضا مرادی بودند فرد مورد نظر را زیر مشت و لگد قرار داده و بعد آن فرد را از پذیرش بیرون می بردند که معلوم نبود که به کجا و چه بلایی بر سرش می آوردند.
او مدتی نیز در پرسنلی سازمان بود که آن موقع مسئوول این قسمت بتول رجایی بوده و نادر به همراه سادات در بندی و مجید عالمیان و تنی چند به شکنجه نفرات خواهان جدایی می پرداختند.
با توجه به شناختی که از نادر رفیعی دارم او فردی نبوده که جان خود را در این راه بگذارد و با توجه به بیماریش در اعتصاب غذای شرکت کند و 70 روز آنرا ادامه دهد و به نظر می رسد که این مرگ هم مانند مرگ های اعلام شده تعدادی از افراد معترض در اشرف مشکوک می باشد.
هرچند که این خبر به صورت گسترده در سایت های وابسته به سازمان پخش نشد ولی این شگرد رجوی است که پس از مرگ افراد آنان را به یک قهرمان تبدیل می کند تا از مرگ فرد سوء استفاده تبلیغاتی لازم را ببرد و مطمئنا او را نیز یک قهرمان اعلام خواهد نمود.
هادی شبانی