لابی اسراییل، نومحافظهکاران و جامعهی ایرانیان آمریکا از ژوئن سال ۲۰۰۵ یعنی زمانی که محمود احمدینژاد رئیس جمهور ایران شد، طرفداران اسراییل و نومحافظهکاران در آمریکا در تلاش برای تحریک کردن آمریکا و جوامع بینالمللی برای جنگ و یا تحریمهای اقتصادی سنگین بر علیه ایران بودهاند. این گروهها تلاشهای متعدّدی را برای اهداف خود در پیش گرفته که از جمله آنها بزرگ کردن و دروغ گفتن در مورد برنامهٔ انرژی هستهٔ ایران، انتشار مقالات ضد ایران در روزنامههای معتبر آمریکا و پیگیری اعمال تحریمهای اقتصادی بر علیه ایران در کنگره آمریکا بوده است. این گروه همچنین از شبکههای اینترنتی بهره برده است. هر یک از وبسایتهای پرطرفدار ایرانی (همچون Iranian.com) دارای بلاگرهای هستند که بسیاری از آنها قویاً جنگ با ایران و یا تحریمهای اقتصادی سنگین بر علیه ایران را تبلیغ کرده و منافع اسراییل را پشتیبانی میکنند. متاسفانه وقایع اخیر در ایران و انتخاب مجدد محمود احمدینژاد کمکی به جوامع ضدجنگ در آمریکا و اروپا نکرده است. اعتراضات اخیر در ایران علیه تقلب انتخاباتی و کشته شدن ۷۲ نفر در این درگیریها همدردی دنیا را به جنبش دموکراسی خواهی ایران برانگیخت. لابی اسراییل و نومحافظهکاران از این مسائل سوءاستفاده کرده و میکوشند با برانگیختن خشم جامعهی ایرانی، اندیشهی جنگ و تحریمهای اقتصادی سنگین را بر علیه ایران، هرچند که این اندیشه و قصد ایشان مخالف دیدگاه رهبران جنبش دموکراسیخواهی ایران باشد، دامن بزنند. لابی اسراییل و نومحافظهکاران آمریکایی از سوی دو گروه ایرانی در تبعید در ترویج دیدگاههای خود برای جنگ با ایران و یا وضع تحریمهای اقتصادی سنگین مورد پشتیبانی قرار میگیرد: «سلطنتطلبان» و هواخواهان «مجاهدین خلق» که از سوی وزارت خارجه آمریکا به عنوانه یک گروه تروریستی نامشان به ثبت رسیده است. «سلطنتطلبان» بازماندگانی از گذشته ایران به شمار میآیند که بسیار همانند جامعهی کوباییهای آمریکا در فلوریدا هستند و یا میتوان آنها را به طرفداران سزار روسیه در اروپا بهد از اکتبر سال ۱۹۱۷ تشبیه کرد، آنان همچنان در خیالپردازی خود که شاید یک روز بر سر قدرت به ایران برگردند به سر میبرند؛ اما دارای پایههای حمایت مردمی در ایران نیستند. در سال ۱۹۷۰، من به عنوانه یک دانشجو از هواخواهان «مجاهدین خلق» بودم به این دلیل که این گروه با رژیم شاه مبارزه میکرد، و از آن سال تا به امروز وضعیت این سازمان را دنبال کردهام. سازمان مجاهدین خلق تا سال ۱۹۷۹ طرفداران بسیاری در ایران داشت اما در سال ۱۹۸۱ این پشتیبانی خود را از دست داد چرا که این سازمان کارزاری تروریستی را آغاز کرد و بسیاری از عناصر میانرو دولت ایران را ترور کرد و با این کار عناصر ارتجاعی به قدرت رسیدند، همانهای که بعدها بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین خلق را اعدام کردند. سازمان مجاهدین خلق بعد از آن مجبور به تبعید شد و تشکیلات خود را به عراق که در آن زمان به جنگ با ایران مشغول بود نقل مکان داد. مجاهدین خلق شروع به همکاری با صدام حسین در جنگ با نظامیان ایران کرد. عملیات تروریستی این سازمان و همچنین همکاری این سازمان با صدام حسین دشمن شماره یک ایران در آن زمان موجب شد که این سازمان کاملا پشتیبانان خود را در ایران از دست بدهد. اکنون این نیرو گروهی بیرمق به شمار میآید.
به دلیل آنکه آمریکا سازمان مجاهدین خلق را تروریست میداند، «شورای ملی مقاومت» بازوی سیاسی این سازمان اهداف سیاسی این سازمان را در آمریکا پیگیری میکند. یکی از اهداف اساسی این سازمان این است که ایرانیان در تبعید را به عنوانه حامیان سازمان مجاهدین خلق و سیاستهایش در به کارگیری تحریمهای سنگین علیه ایران جلوه دهد. اما این امر با اصل واقعیت بسیار فرق دارد. جامعهی میلیونی ایرانیان آمریکای گروه بسیار تحصیلکرده و متخصصاند که اقشاری چون پزشکان، وکلا، دانشمندان، استادان دانشگاهها و بازرگانان و صاحبان شرکتهای موفق را در برمیگیرد. از نظر سیاسی این جامعه به دو دسته تقسیم میشود. یک دسته، که گروه بزرگتر و اکثریت این جامعه بهشمار میآید مخالف جنگ و تحریمهای سنگین علیه ایران است، ولی این گروه به دلیل عدم دسترسی به وسایل ارتباط جمعی، صدایشان برای مدتهای طولانی شنیده نشد. در اصل در سکوت به سر میبرد. گروه دوم – که بسیار اندک هستند ولی به انواع وسایل ارتباط جمعی و رسانهها دسترسی دارد- همانا طرفداران سلطنت و مجاهدین خلق به شمار میآیند. این گروه که از قدرت مالی بیشمار برخوردار است و مورد حمایت یهودیان ایرانی ثروتمند میباشد که از نظام سلطنتی پشتیبانی میکنند، طرفدار دوآتشهی رضا پهلوی، پسر شاه سابق ایران به شمار میآید که لقب افتخاری سلطنت را با خود حمل میکند. این گروه بخش عمدهی رسانههای گروهی – مانند رادیو و تلویزیونهای ماهوارهای – که به منظور پخش برنامه در ایران ساخته شدهاند در کنترل خود دارد. این گروه همچنین از طرفداران پرشور جرج بوش بوده و مخالف هرگونه روابط دوستانه مستقیم یا غیرمستقیم آمریکا با ایران است و نیز از حرکتهای نظامی و تحریمهای سنگین علیه ایران پشتیبانی میکند. خود رضا پهلوی بارها از آنچه خود «تحریمهای گزینشی» علیه ایران نامیده دفاع کرده است. ولی گروه دوم سرانجام وقتی که «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایک) در سال ۲۰۰۲ تشکیل شد، صدای خود را یافت. با هدایت دکتر تریتا پارسی، سخندان شیوا، جذاب و آگاه این سازمان، «شورای ملی ایرانیان آمریکا» به تدریج به صدای رسای میانهروی سیاسی و هواداران دیپلماسی در برخورد با ایران به جای هواداری از جنگ و تحریمهای سنگین تبدیل گردید. همچنین، « نایک» سرکوب خشونتآمیز تظاهرکنندگان را پس از انتخابات ۲۲ خرداد ریاست جمهوری در ایران به شدت محکوم کرده است. ظهور «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایک) به عنوانه صدای میانهرو منطق طبیعتاّ طرفداران اسراییل و نومحافظهکاران از جمله طرفداران آنان را در میان جامعهی ایرانی که همان سلطنتطلبها و مجاهدین خلق باشند نگران کرده است. بنابر این چنین کمپین سازمانیافتهای علیه «نایک» به راه افتاد. نخست، سلطنتطلبهای که رادیو و تلویزیونها را کنترل میکردند شروع به حملههای شدید به «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایک) کردند. این حملهها از سه ساله پیش آغاز شد، به طوری که حتی سخنرانیهای عمومی تریتا پارسی را مختل میکردند. به عنوان مثال، در فوریه سال ۲۰۰۸، وقتی که سازمان «عفو بینالملل» – و نه «نایک» – برنامهای را به منظور ایجاد ارتباط بهتر با جامعهی ایرانی در شهر لس آنجلس تدارک دید و از تریتا پارسی به عنوان سخنران اصلی در آن برنامه دعوت کرد، گروهی اندک با شلوغ کردن در هنگام سخنرانی وی مجلس را به هم ریختند. چه کسی این گروه را رهبری میکرد؟ یکی از رهبران این گروه حسن داعیالاسلام بود که در حال حاضر «نایک» و تریتا پارسی از او به دلیل افترا و دروغ بستن به دادگاه شکایت بردهاند؛ و یک همدست دیگر که در حال حاضر مجبور هستم به عنوانه «پ. م.» از او نام ببرم و فعلا اسم وی را محرمانه نگاه دارم. داعیالاسلام روابط نزدیکی با سازمان مجاهدین خلق دارد. خواهر و بردار او از اعضای مجاهدین خلق هستند. وی و «پ. م.» با همکاری هم مقالات بسیاری در اینترنت انتشار دادهاند که حمله به دیدگاه و اشخاصی است که مخالف جنگ و تحریم علیه ایران هستند. در سال ۲۰۰۷، من در برنامهی تلویزیونی صدای آمریکا که در ایران هم پخش میشد با داعیالاسلام بحث و گفتوگو داشتم. در طول این برنامه او هر کسی را که طرفدار روابط مسالمتآمیز سیاسی با ایران بود محکوم کرد. وقتی که برنامه به پایان رسید و ما محل را ترک کردیم من متوجه شدم که او همراه خود یک محافظ شخصی دارد. در جامعهی ایرانی این مساله کاملا روشن است که فقط افراد مهم یک سازمان مثل سلطنتطلبان تا مجاهدین خلق از محافظان شخصی بر خوردارند. «پ. م.» که در گذشته کمونیست بوده است در حال حاضر رهبریت سازمانی را به عهده دارد که تظاهر به طرفداری از حقوق بشر میکند ولی هدف اصلیش فعالیت بر علیه هر کس و هر سازمانی است که مخالف جنگ و تحریم علیه ایران است. این سازمان در نهایت فقط یک وب سایت با یک نشانی صندوق پستی است. برای سالها، «پ. م» همکاری کاری نزدیک با «کنت. ر. تیممرمن»، مردی که تخصص اصلیاش بر ضد ایران است داشته است. دانیال لوبن به تازگی گزارش داد که داعیالاسلام در ایمیلی به تیمرمن نوشته است که او تریتا پارسی را ضعیفترین رابط شبکهی ایرانیان میداند و اینکه از بین بردن پارسی میتواند آغازی برای از میان بردن تمامی این شبکه که «پ. م» و وی از آن با عنوان لابیگرهای جمهوری اسلامی یاد کردهاند باشد. من بر باورم که «پ. م.»، داعیالاسلام را با تیمرمن آشنا کرده است. داعیالاسلام از ساله ۲۰۰۷ شروع به گذاشتن مقالات خود در اینترنت کرد. این مقالات بهفرض قرار بود تحلیل نوشتهها و مقالات افراد و سازمانهایی باشد که دوستدار روابط مسالمتآمیز سیاسی با ایران هستند که او میکوشید نشان دهد که آنها لابیگرهای جمهوری اسلامی در داخل آمریکا به شمار میآیند. در حالی که مقالات او تحقیقات بسیار را طلب میکرد و نیازمند صدها ساعت وقت بود، وی با بیان تفاسیر شخصی خود بر آن بود تا با پنهان کردن حقایق تنها دیدگاههای مشخص خود را به کرسی بنشاند. من این مساله را به خوبی میدانم چرا که او همین کار را با یکی از نوشتههای من کرد. من در ساله ۲۰۰۶ با همکاری خانم شیرین عبادی برندهی جایزهی صلح نوبل مقالهٔ منتشر کردیم که در آن این بحث را داشتیم که اگر ایران یک دولت صاحب دموکراسی شود، برنامهی انرژی هستهایش دیگر خطری نخواهد داشت و نیز اینکه دولت بیل کلینتون هیچ کمکی به دولت اصلاحطلب خاتمی نکرد. داعیالاسلام در نوشتهای ادعا کرد که ما گفتهایم که چون کلینتون به خاتمی کمک نکرد او شکست خورد. این کاملا یاوهگویی محض و بیمعنی بود. بنابر این، وی به عنوان نتیجه ادعا کرده بود که ما لابیگرهای دولت جمهوری اسلامی یا حداقل بخش اصلاحطلب آن در زمان بودهایم. حتی در آن زمان هم جمعی از ایرانیان در تعجب بودند که چگونه داعیالاسلام – که به نظر نمیرسید در آن زمان شغلی مشخصی داشته باشد- قادر است ساعتها صرف تحقیق برای مقالات خود بکند. او چگونه زندگی خود را تامین میکند و یا اینکه چه کسانی از او پشتیبانی میکنند؟ شایعهی عمومی آن بود که او از طریق سازمان مجاهدین خلق و یا بازوی سیاسی آنان یعنی «شورای ملی مقاومت» حمایت میشود. در سال ۲۰۰۷، داعیالاسلام در مصاحبهی با «پرشین رادیو» در لس آنجلس بار دیگر به تریتا پارسی حمله کرد و او را به لابیگر جمهوری اسلامی متهم کرد. همین مصاحبه بود که سرانجام دکتر پارسی و «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایک) را ترغیب کرد تا از داعیالاسلام به خاطر اتهمات بیاساس و دروغ به دادگاه شکایت ببرند. اشتباه نکنید! کمپینی که علیه «شورای ملی ایرانیان آمریکا» و دکتر پارسی توسط لابیهای اسراییل و نومحافظهکاران در آمریکا، با همدستی سلطنتطلبان ایرانی و سازمان مجاهدین خلق، راه افتاده است در واقع کارزای علیه هر سازمان و اندیشهایست که مخالف تحریمهای فلجکننده و سرانجام جنگ با ایران است. محمد سهیمی، شورای ملی ایرانیان امریکا