ای روزگار، چی بگم که دیگر حتی حاضر نیستند مرا بعنوان متهم هم مطرح کنند.
بی انصاف ها، چرا کسی ما را آدم حساب نمی کند. درست است که من الان در سوراخ موش هستم، اما یک زمانی در درون حصارهای بسته قرارگاه های فرقه در عراق و با چند لایه نگهبان عراقی، آنچنان قدرتی داشتم که همه مطیع من بودند و کسی جرات نداشت روی حرفم حرف بزند و اگر هم کسی چنین جراتی می کرد او را با یک اشاره به سازمان اطلاعات عراق تحویل می دادند تا در زندان ابو غریب بپوسد.
من فرمانده کل ارتش آزادیبخش هستم. اگر چه این ارتش در مقابل نیروهای آمریکایی پرچم سفید بلند کرد و کاملا خود را تسلیم نمود، ولی فراموش نکنید که من در سال 81 برای چشم زهر گرفتن از نیروهایم و برای اینکه انبوه افراد مسئله دار جرات حرف زدن نداشته باشند و یک جوری هم سر بقیه را شیره بمالم، بحث «پرچم» را آوردم و گفتم از این پس در برابر بورژوازی (که سر دمدار آن آمریکاست) پرچم سرخ بلند کنند!!! اینکه پرچم سرخ را به پرچم سفید تسلیم تغییر دادم به این دلیل نبود که من زیر بار زور می رم، نه اصلا، من هیچوقت زیر بار زور نمی روم اما در آن شرایط سمبه پر زور بود.
مرا دست کم نگیرید، من فرمانده ارتش آزادیبخش هستم، هر چند که این ارتش خلع سلاح شد و تمام سلاح ها و تجهیزاتش را دو دستی و با احترام تسلیم نیروهای آمریکایی کردیم و حتی به همین مناسبت و برای اینکه دل آمریکایی ها را بدست بیاوریم بارها و بارها برای سرگرد و گروهبان و حتی سربازهای عادی آمریکایی مهمانی ترتیب دادیم و یکی از کارهای اصلی نیروهای ارتشم در آن شرایط پذیرایی کردن از آمریکایی ها بود. مگر این خودش کم کاری است.
فکر نکنید اگر من دستور دادم تا نیروهای اشرف بارها و بارها، شفاها و کتبا بنویسند و زیرش هم امضاء بزنند که دیگر خطا نکرده و سراغ کار نظامی نرفته و تروریسم را محکوم بکنند از موضع ضعف بود. نه اینها همه از موضوع قدرت بود و همه می دانند که خشونت طلبی در سرشت من هست ولی چه کنم که دیگر در آن شرایط ما اسیر نیروهای آمریکایی بودیم. به همین دلیل هم من و هم مریم سریعا دست به کار شده و در مدت بسیار کوتاهی ارتش را مجدد تجهیز کردیم. منتهی با کمی تفاوت، اینبار بجای سلاح و مهمات من ارتشم را با ساز و ویلون، دسته گل و… تجهیز کردم، چون دیگر کسی نمی توانست ما را از این سلاح های سنگین خلع کند. و از طرفی برای پر کردن وقت نیرو هایی که قبلا با سرویس کردن سلاح ها سرگرم شان می کردم، از تاکتیک پرورش مرغ، اردک، خرگوش و… استفاده کردم تا نیروها احساس بیکاری نکرده و در ضمن وقت شان پر شده و به چیزهای بد فکر نکنند.
شما چه فکر کردید. درست است که دیگر در ایران نیروهایم انگشت شمار شده ولی من در خارج نیروهای عظیمی را دور هم جمع کردم. اگر باور ندارید به تظاهرات و آکسیون های ما در خارج از ایران توجه کنید، اگر چه برآورد نیروهای شرکت کننده در آنها خیلی سخت است اما خبرگزاری های معتبر جهان با عکس، اعلام کرده اند که بین 5 تا 12 نفر در این برنامه ها شرکت داشته اند. اگر به این افراد نیروهای پشتیبان را هم بیافزاییم متوجه می شوید که تعداد نیروهایم در خارج از کشور حتی ممکن است به 200 نفر هم برسد. تازه این در شرایط اختناق و سرکوب حاکم بر کشورهای اروپایی و آمریکاست که کسی جرات ندارد در این گونه فعالیت ها شرکت کرده و خطر اعدام در پیش روی اوست، والا که حداقل میلیون ها نفر شهروند خارجی هم هوادار مریم هستند و اعلام هم کردند که از ریاست جمهوری او پشتیبانی می کنند.
همین چند ماه قبل بود که نیروهای کثیری از ما به تعداد یک نفر در مکه عکس های ما را در دست داشته و ما هم به ازای این یک نفر، ده ها و شاید صدها اطلاعیه صادر کردیم که بگوییم،چه فعالیت عظیمی از طرف نیروهای هوادار ما صورت می گیرد. باور کنید که ما نیرو داریم.
بیشتر از این نمی توانم اطلاعات بدهم، چون ممکن است دشمن از این اطلاعات استفاده کند.
اما این تن بمیره، ما را هم به حساب بیاورید، یک نفر بیاد یک جرمی را هم به گردن ما بندازه تا ما هم کمی مطرح شویم و بتوانیم سری در بین سرا بلند کنیم. مگر آرزو بر جوانان عیب است، من و مریم خودمان را بعنوان رهبر و رئیس جمهور مادام العمر معرفی کردیم. این رسمش نیست که کسی اسمی هم از ما نیاورد.
اشرف را هم که دارند از چنگم در می آورند، آن وقت همین نیروهایی که با هزار زور و ضرب و هزار کلک و نیرنگ نگهشان داشتم، از دستم در خواهند رفت.
وقتی دیدم اینجوری شد، من هم به سخنگوی فرقه در اسلو گفتم که رسما اتهام پاره کردن عکس را به عهده بگیرد تا شاید از این طریق کسی اسمی هم از ما بیاورد.
مبادا فکر کنید علت اینکه من خودم مستقیما وارد صحنه نشدم و این اتهام را نپذیرفتم ترس و نگرانی از وضعیت خودم بود. نه، علت این بود که من در حال حاضر در سوارخ موش در غیبت کبری بسر می برم تا وظیفه حفظ رهبری جنبش را بخوبی انجام بدهم تا بتوانم در لحظه مناسب ظهور کرده و از سرقت رفتن رهبری انقلاب جلوگیری کنم.
شما را به هر که به او اعتقاد دارید، به چی قسمتون بدم، بابا اعلام کنید من کردم تا اسمم کمی مطرح بشه.
قربان هرچی قدرت و جاه مقام، رهبر مخفی در سوراخ موش
مسعود خان