اگر نه از تمام جهات، لااقل از بسیاری جهات کار رجوی بر عکس بقیه است. او که روزی ادعای پیشتاز بودن و رهبری جنبش را داشت و مدعی بود بار اصلی تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی توسط او و سازمانش حمل می شود و از این بابت برای خود بازار گرمی کرده و طلبکار بقیه مخالفان حکومت ایران نیز بود و به این بهانه پاچه آنها را هم می گرفت، کارش به جایی رسیده که شروع کرده به دادن اطلاعیه های سریالی در مورد قیام مردم ایران!!! و اینکه مردم به خیابان ها آمده اند!!! و عجیب آنکه این بار هم رجوی در حالی که نیروی پیشتاز!!! و رهبری اش یا در سوراخ موش هستند، یا در اروپا و آمریکا در جشن ها و مجالس پر زرق و برق و یا در عراق در حالت گیج و گنگ و مبهوت، در انتظار انتقال به مکانی دیگر هستند و… مدعی است که این قیام!!! توسط نیروهای اشرف نشان!!! صورت گرفته است (البته نباید فراموش کرد که اگر رجوی بیش از چند تک نفر فریب خورده در ایران نیرویی داشت و آنها عملی هر چند کوچک را انجام داده بودند، دستگاه تبلیغی فرقه می بایست بارها و بارها برای آن اطلاعیه می داد و با عکس و گزارش و تفصیلات آن را به همه جا مخابره می کرد تا شاید از کاه بتواند کوهی بسازد، بنابراین شکی نیست او دستش خیلی خالی تر از این حرف هاست).
چه عاملی باعث چنین واکنشی از سوی رجوی و شورای خارجه نشین اش در دادن اطلاعیه های سریالی شده است؟ چرا رجوی می خواهد هر چیزی را به خودش نسبت بدهد؟ پاسخ این سوالات در یک جمله است: «بن بست مرگبار در عراق».
به همین دلیل اولاً این اطلاعیه ها پیش از آنکه کار کرد بیرونی، تبلیغی و حتی سیاسی داشته باشند، کارکرد درونی داشته و برای آن است که به هر صورت نیروهای وارفته اش در اشرف را با فریب و نیرنگ، باز هم در اسارت نگه دارد. او می خواهد در شرایطی که دولت عراق التیماتوم برای جابجایی افراد مستقر در اسارتگاه اشرف را داده، با این اطلاعیه ها به نیروهایش در اشرف بگوید که بزودی حکومت ایران سرنگون شده و ما به ایران میرویم تا از این طریق آنها را فریفته و باز برای خودش زمان بخرد.
ثانیا او می خواهد با فریفتن اندک نفرات برای ایجاد اغتشاش در ایران، نظر طرف های خارجی را به خود جلب کرده و بگوید که او در ایران نیرو دارد و آنها می توانند روی او حساب کنند و بلافاصله نیز از زبان مریم بانو برای خود نرخ تعیین کرده و «خواهان حمایت دولت های غربی می شود». چرا که بعد از سقوط صدام جوسازی ها و بزرگ نمایی های رجوی درباره تعداد نیروهایش در عراق بر همگان آشکار شد و کسانی که فریب تبلیغات او را خورده و فکر می کردند او ده ها هزار نیروی مسلح دارد، به این پی بردند که او چه کلاه گشادی را با دروغ های تبلیغاتی بر سر آنها گذاشته است و فهمیدند که این آقا نه یک ارتش 30 هزار نفری بلکه یک فرقه 4 هزار نفری دارد که تازه از این تعداد بسیاری با او مخالف هستند و قصد جدا شدن از او را دارند.
رجوی، این درمانده سیاسی فکر می کند که حالا فرصت خوبی است تا ضربات پی در پی ای که در سال های بعد از سقوط صدام، چه از بابت از دست دادن ارباب و بزرگترین پشتیبانش و چه از بابت افشای جنایتش توسط افراد جدا شده از فرقه خورده را جبران کند.
اما غافل از آنکه آب از سر او و فرقه اش گذشته و با این ترفند ها نمی توان آب رفته را به جوی باز گرداند و او محکوم است که اشرف را تخلیه کرده و لاجرم نیروهایش در فضایی خارج از حصار های فیزیکی و ذهنی قرار خواهند گرفت تا بتوانند بدور از فشارهای تشکیلاتی و فریب و ریاکاری های او زندگی آینده را در کمال آزادی انتخاب کنند.