مصاحبه سایت ایران قلم با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم

مقدمه:
سایت ایران قلم در نظر دارد با توجه به حضور خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق در اروپا، مصاحبه ای را در چند قسمت با ایشان انجام دهد. طبعاً با توجه به جایگاه تشکیلاتی ایشان در شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق و همچنین ارتباط نزدیک وی با مسعود رجوی رهبری این سازمان، تجربیات و دیدگاه های ایشان می تواند در شناخت ماهیت فرقه مجاهدین خلق و همچنین اهداف استراتژیکی این سازمان در آینده بسیار مؤثر باشد. از خوانندگان درخواست می شود در صورتیکه سؤالی در ارتباط با مسائل مربوط به سازمان مجاهدین دارند آن را به آدرس اینترنتی هیئت تحریریه سایت ایران قلم ارسال کنند تا با خانم سلطانی مطرح شود. با تشکر سایت ایران قلم:
در صحبت های خصوصی از شما شنیدم که گفتید مهری موسوی، مرضیه علی احمدی و نزهت ارزییگی از اعضای شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق خودکشی کردند، آیا این خودکشی ها در راستای مخالفت با بحث های صورت گرفته توسط مسعود رجوی برای خط " سپر انسانی " بود یا دلیل دیگری داشت؟ مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین خلق در پیامی که در سال 1382 و بعد از خلع سلاح توسط نیروهای آمریکایی صادر کرد، به نام این دو تن اشاره کرده است. از روی متن اطلاعیه برایتان می خوانم: « سلام بر روانهای پاک و پاکیزه اعضای شهید شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران، خواهران مجاهد معصومه پوراشراق، مرضیه علی احمدی، شهین حاتمی، نزهت ارزبیگی و محبوبه سوفاف (عضو شورا) که سه تن از آنان در جریان بمبارانها جان باختند »
(اطلاعیه آقای رجوی به تاریخ 30 فروردین 82) همانطور که در اطلاعیه مسعود رجوی مشاهده می کنید، وی به مرگ سه تن از پنح نفر بالا بر اثر بمباران اشاره می کند و به نحوه مرگ دو نفر باقی مانده یعنی مرضیه علی احمدی و نزهت ارزبیگی اشاره ای نمی کند. آیا ممکن است در این مورد توضیح دهید؟ و آیا تا کنون سازمان در مورد خودکشی آنها اطلاعیه یا موضع گیری رسمی کرده است؟ خانم بتول سلطانی:
خیلی متأسفم و با این سوال شما که یادآور مرگ این عزیزان در یک تشکیلات باطل است غمی جانکاه قلبم را می فشارد و دلم برای سایر افراد گرفتار این فرقه می سوزد و دلم می خواهد که همه آنها روزی یک زندگی آزاد داشته باشند و دوباره عاطفه و احساس و وجدان را تجربه کنند. بهر حال از واقعیات نمی توان فرار کرد و در پاسخ سوال شما باید بگویم که مهری موسوی حتی تا بعد از سرنگونی دولت عراق و برقراری دولت موقت جدید زنده بود و درست قبل از انتشار نشریه جدید مجاهد بعد از سرنگونی صدام سازمان نام وعکس وی را در لیست کشته های جنگ چاپ کرد. من نشستهای درونی شورای رهبری معروف به دیگ این خانم را بیاد دارم که چگونه این خانم سالها در مناسبات تحت شدید ترین فشارها بود و بارها نسبت به او توسط مهوش سپهری و دیگران فحاشی و کتک کاری کرده اند تا اینکه سر انجام وی در مقر تبلیغات اقدام به خودکشی کرد. البته همان موقع که مدتی بعد از جنگ بود ما را خیلی فوری برای نشست جمع کرده و مسعود رجوی گفت که یک جسد دیگر روی میز من و آه و فغان بسیار که حالا چه بگوییم. موضوع با تفسیر بسیار بررسی شد و حتی از قسمت خودشان که آن موقع آشپزخانه بود مطرح شد که نیامدن با انقلاب خواهر مریم علت این خودکشی بود. و اینکه در تعارض با تشکیلات اینکار را کرده است اما من بعد در گزارش کاویانی(گزارشی که کلیه ارتباطات و مراودات با نیروهای آمریکایی در آن قید می شد) مطرح شد که به نیروهای آمریکایی گفته اندکه این خانم در اعتراض به اقدامات آمریکایی ها و حمله به قرارگاه خود را کشته است ودست نوشته و وصیتنامه او بعنوان سند حاضر است!!!! اما حتی لایه پایین تر از شورای رهبری سر سوزنی از موضوع حتی به منظور اعتراض به آمریکایی ها هم خبر ندارد و همه فکر می کنند که این فرد بر اثر ترکش و شهید شده است. در نشست مخصوص شورای رهبری مطرح شد که محبوبه سوفاف و معصومه پور اشراق در جریان حمله نیروهای ائتلاف به نقطه آنتن شنود که در جلولا قسمت اطلاعات زده بود کشته شدند و حتی به مرگ شهین حاتمی هم مرموز و مشکوک بود بخصوص که شهین اصلا در این قسمتها نبود و حتی مشکلاتی هم با تشکیلات داشت. یا همینطور در مورد نحوه کشته شدن مینو فتحعلی که مدتها حتی در انفرادی تو سازمان بود هیچی نگفتند و مینو را هم جزو کشته های جنگ آوردند. اما هر گاه که ما از نحوه شهادت بقیه سوال می کردیم مورد موأخذه قرار می گرفتیم که سوالت یعنی چه و سازمان هر چه را که لازم بداند می گوید. مرضیه علی احمدی و نزهت ارزبیگی هم از اعضای شورای رهبری سازمان مجاهدین بودند. بعد از اوج گیری تسلط آمریکایی ها بر عراق و سقوط قطعی صدام حسین دیکتاتور سابق عراق، این دو خانم گرفتار فرقه به هنگام بازگشت به قرارگاه اشرف با خوردن سیانور (یک ماده کشنده که بصورت 2 عدد کپسول سازمان در اختیار افراد می گذاشت) خود را کشتند و سازمان به ما که لایه شورای رهبری بودیم گفت که اینها سیانور خورده اند اما در اعلام رسمی آنها را جزو کشته های جنگ اعلام کرد. اما در مورد شهادت شهین حاتمی هیچی نگفت و فقط او را جزو کشته های جنگ آورد. مطمئن باشید که اگر اطلاعات مربوط به خودکشی بقیه هم قابل لاپوشانی بود سازمان این کار را می کرد و در نشست شورای رهبری مطرح نمی کرد. منتهی یک اطمینانی هم به دستگاه شورای رهبری خودش داشت که بعضی مسائل درز پیدا می کرد. لازم است به این نکته هم اشاره کنم که علیرغم اینکه این اعلام در بیرونی در مورد مرضیه علی احمدی و نزهت ارزبیگی در یک هزیان گویی دیگر در نشریه 39 سال 84 نوشته می شد که این دو به دست اکراد کشته شدند و پیکر غرق در خون آنها و… این عین نوشته نشریه مجاهد است:
" سرِ از تن جدا شده و خون چکان مجاهد شهید جاوید حسینی، بدن مجروح و غرق در خون مجاهد خلق رسول آبافت، پیکرهای خونین خواهران شهیدم نزهت ارزبیگی و مرضیه علی احمدی که توسط همپالگیهای شما در وزارت اطلاعات و همدستی مزدوران محلیشان و با لباس کردی در منطقه جلولا به شهادت رسیدند، فراموش نمی‌شود. برای ما روشن است که دلیل این یاوه‌گوییهای وافر شما، دستان آلوده تا مرفق شماست که به هیچ طریقی پاک نخواهد شد. " اما واقعیت این است که پیکر این دو خانم بر اثر خوردن سیانور کبود و بدون خونریزی بود و در این رابطه مسعود رجوی بسیار خوشش آمده بود و از کار آنها تقدیر می کرد اساسا منطق رجوی روی همین کارها سوار است. سایت ایران قلم:
چرا مسعود رجوی از کار آنها تقدیر می کرد؟ خانم بتول سلطانی:
بخاطر اینکه این دو خود کشی در راستای خط سپر انسانی و با همان دستگاهی انجام شد که مسعود رجوی خواسته بود، به این معنی که بر اثر آموزشهای تشکیلاتی بی وقفه روی اعضای شورای رهبری و کابوسی که مسعود رجوی و تشکیلات رأس این فرقه در کل اعضای شورای رهبری ایجاد کرده است مبنی از حفاظت از اطلاعاتی که اعضای شورای رهبری از مسعود رجوی دارند و در راستای حفاظت از این اطلاعات به قول خودشان به محض احساس ترس از محاصره شدن یا دستگیر شدن بایستی بلادرنگ اقدام به خودکشی کنیم. این بحث سپر انسانی همانطور که من در مصاحبه های دو سال گذشته در بغداد با بنیاد خانواده سحر مطرح کرده ام ابعاد وسیعی دارد و سازمان در سر بزنگاهها اسّّاسا متکی به آن است. مسعود رجوی بطور خاص یکسال بصورت مستمر طی سالهای 1381 تا 1382 کلاسهای ویژه شورای رهبری گذاشت و مشغول مغز شویی این خانم ها برای چنین اقدامات بی درنگی بود. مسعود اصرار داشت که این بحثها باید بصورت مستمر تعمیق و تکرار شود و از تیزی آن نبایستی ذره ای کاسته شود. او مستمر میگفت که باید نبض شما با حفظ تشکیلات بزند و برای از بالاترین سطح فرماندهی تا آخرین هوادار سازمان چنین القا و ترتیب می داد همه چیز حول محوری به اسم مسعود رجوی و هرم تشکیلاتی که باز رأس آن مسعود رجوی است همه چیز شامل جان و عواطف برای مسعود رجوی اطلاعات مسعود و تشکیلاتش اموال و اماکنش سیاستش و در یک کلام حفاظت از کلیه منافعش با تمام وجود اینها مستمرا در ذهن افراد ارزش داده می شد و کشته شدن این دو خانم عضو شورای رهبری سازمان هم در همین دستگاه بود. سایت ایران قلم:
من از صحبت های شما چنین استنباط می کنم که مسعود رجوی بحث سپر انسانی را در راستای حفظ قرارگاه اشرف به هر قیمتی تدوین کرده است، حال این سپر انسانی می تواند چه بصورت خودسوزی های جمعی یا خودزنی، یا درازکشیدن افراد جلوی ماشین های پلیس عراقی برای جلوگیری از ورود پلیس دولت عراق به خاک کشور خودش در قرارگاه اشرف باشد که در مرداد ماه گذشته خودش را نمایان کرد. یعنی حفظ قرارگاه اشرف به هر قیمت، زیرا قرارگاه اشرف برایش سمبل یک ایدئولوژی و سمبل یک استراتژی می باشد و به همین دلیل نمی خواهد این ساختار بسته و فرقه گرایانه فرو بپاشد. اتفاقا شعار محوری مسعود رجوی هم روی همین مسئله استوار شده بود که می گفت اگر اشرف بایستد جهان می ایستد. حال پرسش من این است که پس چرا مسعود رجوی در آخرین اطلاعیه اش غیر مستقیم برای فروش قرارگاه اشرف نرخ دویست میلیون دلاری گذاشت؟ آیا در این مواضع تناقضی نمی بینید؟ بتول سلطانی:
اجازه بدهید ابتدا در این ارتباط مقدمه ای را برایتان توضیح بدهم. در سال 1385 سلسله نشستهایی بود که بحث اتمام حجت و تعهد دوساله معروف شد که تماما نقشه مسعود رجوی بود و بقول خودش قرار شد افراد از یک صافی عبور کنند. فلسفه این اتمام حجت این بود که طبق یک سناریو که بعد از جنگ خط به خط توسط مسعود کنترل می شد اول برای کل این 3500 نفر اسیر قرارگاه اشرف این تداعی شود که خود شان مختارانه و داوطلبانه اختیار کرده اند و گرفتن تعهدنامه های ریایی به همین منظور بود و از طرف دیگر مرز سرخ این بود که یک نفر جدا شده نمی توانیم و نباید داشته باشیم!!!!! از طرف دیگر سازمان در آن مقطع برای اعضای شورای رهبری مشغول تهیه پاسپورت و وکیل بودند. طبعا این ذهنیت در لایه های مختلف شکل گرفته بود که ممکن است این اعزام همه جانبه باشد. به همین خاطر مسعود رجوی لازم دیده بود که ذهن افراد را بسوی رفتن به خارج سمت و سو بدهد. به این معنی که از اساس رفتن به خارج را منتفی اعلام کند. روی این اصل مسعود رجوی رفت روی این بحث که به هر ترتیب ممکن در قرارگاه اشرف می مانیم حتی به قیمت اینکه نهایتا همینجا بمیریم. در یکی از پیام هایی که در همین زمان به مژگان پارسایی داد بر همین نکته تاکید کرد که ما در قرارگاه اشرف می مانیم و می میریم و همینجا هم خاک می شویم اما تکان نمی خوریم. در ادامه همین بحث سیاهترین شق ممکن را مطرح کرد یعنی مقاومت تا مرز مردن و بعد سوال کرد حالا چه کسی می ماند و چه کسی اهل ماندن با این وضعیت نیست. به این ترتیب روی بحث تمرکز شد به این شکل که منظور از سیاهترین شق چیست. در تبیین این شرایط این موضوع مطرح شد که اگر شرایطی پیش بیاید که در ماکزیمم فرض کنید نیروهای آمریکایی ما را ول کنند و بروند یا حفاظت را تحویل نیروهای عراقی بدهند و عذر ما را بخواهند یا به کوچ اجباری ناچار کنند، چه باید بکنیم. البته شق تحویل به ایران را به دلیل تضمین های بین المللی و تحویل آی – دی که در اصل حفاظت تک تک افراد سازمان را تامین می کرد، و مشمول بند 4 کنوانسوین ژنو می شدند را منتفی می دانستند. اما واقعیت این بود که برای سازمان تضمین امنیت افراد به صفت فردی اصلا اهمیت نداشت. آنچه برای سازمان اهمیت داشت حفظ مسعود و مریم رجوی و شیرازه و مناسبات تشکیلاتی سازمان بود. اینکه قرارگاه اشرف به همان شکل و شمایلی که قبل از سقوط صدام وجود داشت حفظ بشود. اینکه بتوانند این بافت را از هر گونه نفوذ و تاثیر عوامل بیرونی مصون بدارند. برای همین هم سازمان روی تنها چیزی که تمرکز می کرد حفظ این بافت و استفاده از راهکارها و روش هایی بود که به حفظ این تشکیلات کمک کند. بحث سپر انسانی بصورت گسترده تر درست در راستای چنین ضرورتی مطرح شد. به این شکل که باید به هر روشی که تشکیلات تصمیم می گیرد، حالا چه بصورت خودسوزی های جمعی و چه اشکال و روش های مشابه، از متلاشی شدن قرارگاه اشرف یا از بسته شدن قرارگاه و یا کوچ اجباری افراد آن و یا احتمالات دیگری که نتیجه اش به هم ریختن مناسبات باشد، جلوگیری کرد. یعنی مقاومت در برابر هر صورت وضعیتی که به هر حال پیکره تشکیلاتی را از هم بپاشد. حتی این وضعیت شامل این فرض هم می شد که امریکایی ها یا نیروهای ائتلاف وارد قرارگاه اشرف شده و اعلام تعطیلی یا استقرار موقت تا تعیین تکلیف نهایی آنرا بکنند. بعد از طرح این وضعیت ها که همه اش را روی تابلو ترسیم کرده بودند یک بار دیگر از جمع سوال کرد در این صورت چه باید بکنیم. که حاضرین بحث ایستادگی با چنگ و ناخن و دندان و در صورت لزوم خودکشی های جمعی را مطرح کردند. حتی روی شکل اجرایی کردن این مقاومت صحبت کردند و اینکه گفتند اول تا جایی که بتوانیم با سلاح سرد ایستادگی می کنیم. اما در رابطه با نکته ای که در سؤالتان مطرح کردید، مطمئن باشید قیمت گذاری بر روی قرارگاه اشرف یک حرکت تاکتیکی در موضعگیریها یش است که البته اهداف مشخصی از آن دارد. از جمله این موضعگیریهای تاکتیکی می توان به راه حل سوم مریم رجوی هم اشاره کرد با شناختی که من از سازمان دارم این یک فریب و شعار دلخواه پارلمانتر یا سناتور و غرب پسند بیشتر نیست چرا که استراتژی این سازمان خشونت و جنگ مسلحانه است. پس برای اشرف قیمت گذاری می کند و به زبان دیگری می گوید که این قرارگاه مال من است چون که قیمت را کسی بر روی جنسی می گذارد که صاحب آن است. در حالیکه از اساس طبق قوانین و حق حاکمیت مردم عراق این حضور غیر قانونی است. سایت ایران قلم:
اتفاقا شما به نکته درستی از جمله استفاده از سلاح سرد توسط مجاهدین برای رویارویی با دولت عراق و حتی نیروهای آمریکایی در وضعیت های مختلف اشاره کردید، چرا که سازمان مجاهدین برای اولین بار در اواطل هفته در اطلاعیه ای تحت عنوان " پاپوش دوزی برای سرکوب ساکنان اشرف " به مجاز بودن سازمان از استفاده از سلاح سرد اشاره کرده است. بهتر است از روی اطلاعیه سازمان مجاهدین که به تاریخ ۱۶دی۱۳۸۸ (۶ ژانویه۲۰۱۰) بنام شورای ملی مقاومت منتشر کرده اند، بخوانم. مجاهدین نوشته اند: " مجاهدان اشرف در اجتماعاتی که در مهرماه امسال بدنبال آزادی ۳۶ گروگان برگزار کردند همگی تاکید کردند که صرفاً بنا بر توصیه آقای مسعود رجوی در برابر حملات وحشیانه مزدوران عراقی در روزهای ۶ و ۷ مرداد بدون کمترین عکس العمل تا پای جان و به بهای سنگین و خونین خویشتنداری نشان دادند و از حق قانونی و مشروع دفاع از خود دربرابر نقض وحشیانه حقوق انسانی شان از جمله عبور زرهپوشها از روی بدنهایشان استفاده نکردند. و الا، طبق اسناد امضاء شده با نیروهای آمریکایی که سال به سال تجدید شده و آخرین آن به تاریخ نوامبر ۲۰۰۶ می باشد، مجاهدین خلع سلاح شده در برابر هر حمله ای به دفاع از خود با سلاح های غیر مرگبار (اسلحه سرد) مجاز هستند و این امر به صراحت در شمار مسئولیت هاو وظایف آنهاشناخته شده است. " منبع: سایت مجاهدین خلق ـ خط کشی زیر مطالب از سایت ایران قلم است
من فکر می کنم یکی از ویژگی های مسعود رجوی فرصت طلبی و اعتقاد عمیق وی به مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه است، بطورمثال وقتی بعد از سرنگونی صدام حسین سلاح هایشان را با سرافکندگی تحویل نیروهای آمریکایی دادند و خود را تسلیم کردند، برای اینکه نیروهای درون تشکیلات بیش از این مسئله دار نشوند گفت من صاحب سلاح را بر سلاح ترجیح می دهم، به زبان دیگر او اعتقاد دارد که اگر صاحب سلاح باشد، یعنی اگر عضو مطیع و مسخ شده در ساختار تشکیلاتی فرقه باشد، تهیه سلاح موضوع پیش پافتاده ای خواهد بود. به عبارت دیگر او می گوید اگر صاحب سلاح باشد، سلاح هم هست. شما ارزیابی تان از موضوع چیست؟ خانم بتول سلطانی:
شما به نکته درستی از اطلاعیه سازمان برای استفاده از سلاح سرد اشاره کردید، که این از ماهیت خشونت طلبانه این سازمان بر می آید. یا شما از روی اطلاعیه سازمان خواندید که فرضا آنها از حق قانونی و مشروع دفاع از خود دربرابر نقض وحشیانه حقوق انسانی شان از جمله عبور زرهپوشها از روی بدنهایشان استفاده نکردند. در حالیکه اساساً این سازمان مجاهدین و رهبری آن مسعود رجوی بوده است که به اعضای سازمان دستور داده بود که باید مقابل ماشین های عراقی بخوابند، ضمن اینکه اساسا موردی نبوده است که خودروهای عراقی از روی افراد سازمان رد شده باشند و اینجا دقیقاً موضوع را برعکس مطرح می کنند. من فکر می کنم آنچه که انجام می شود همان بحث های مسعود رجوی در نشست هایش با شورای رهبری سازمان می باشد، یعنی برای هر وضعیتی یک سناریو وجود دارد. مثلا یکی از شق هایی که قرار بود وارد این عملیات بشویم حضور نیروهای آمریکایی در جوار قرارگاه اشرف و به قصد تصرف و حمله به قرارگاه بود. یا اینکه مثلا آمریکایی ها اعلام انحلال ارتش آزادیبخش را بکنند. در چنین شرایطی قرار شد بحث دفاع از تشکیلات اشرف با آن اوصاف عملی بشودوبحث استفاده از سپر انسانی کماکان در دستور کار سازمان باقی ماند. بحث این بود که "تا زمانی که در قرارگاه هستیم و هژمونی آن هم دست خودمان هست، ما کماکان اکتیو هستیم و موجودیت تشکیلاتی داریم و همه چیز دست خودمان است. پس دلیلی ندارد وارد مقاومت بشویم. اما هر زمان که لازم باشد برای دفاع از قرارگاه از این حربه یعنی سپر انسانی استفاده خواهیم کرد". بحثی که مسعود مطرح کرد و گفت من صاحب سلاح را بر سلاح ترجیح دادم دقیقا در راستای همین حفظ مناسبات و هژمونی اداره مناسبات به دست خود سازمان بود، یعنی با بودن صاحب سلاح، دقیقا صاحب سلاحی که هنوز در بافت تشکیلات مانده است و بر او تشکیلات و سازمان احاطه و حاکمیت دارد، همیشه و در اولین فرصت سلاح خواهد بود. رجوی می خواست بگوید چنین صاحب سلاحی را ولو بدون سلاح نیاز دارم. چون استفاده از حربه سپر انسانی روی چنین نیروهایی ماده و امکان پذیر می شد. منظورش این بود که این تشکیلات منسجم همه چیز را می تواند به دست بیاورد و تا مادامی که تشکیلات حاکم بر افراد است ما هر کاری می توانیم بکنیم. یعنی منحل شدن این تشکیلات را مرز سرخ گرفت که در سلسله مراتب این تشکیلات برجسته و بارز و در واقع آماده برای هر کاری بود. اساس دیدگاه و ایدئولوژی مسعود رجوی که با ماهیتش منطبق است این دستگاه است که آزمایش عملی آن را هم در تابستان امسال و با کشته شدن یازده نفر دید و حظ کرد و خیالش راحت شد. سایت ایران قلم:
آیا شما در جلسه پارلمان اروپا و در دیدار با نمایندگان به این تجربیات خودتان و ترفندهای مسعود رجوی برای ماندن در عراق اشاره کردید؟ بتول سلطانی:
بله، اما واقعا فهم موضوع برای افرادی که بیرون از مناسبات سازمان مجاهدین قرار دارند، بسیار مشکل است، اما خوشبختانه بسیاری از نمایندگان شناخت خوبی از مجاهدین خلق پیدا کرده اند و به حق دولت عراق برای خروج سازمان از عراق اذعان می کردند. شما تصورش را بکنید در دنیا کدام کشوری می پذیرد که در خاکش یک فرقه مخرب رشد و نمو کند که در لیست تروریستی آمریکا هم هست. فرقه ای که اثری از خانواده در آن نیست. افراد بصورت تمام وقت سالهای سال است که تحت آموزشها و القائات تشکیلاتی و مانیپوله مسعود رجوی بوده اند. به دستور تشکیلات عمل می کنند گاه ظاهرا در قالب یک شخص معقول متشخص و فهمیده عمل می کنندو گاه مثل یک دیوانه وحشی می شوند و حمله می کنند خودکشی و خودسوزی می کنند و جلوی خودروهای پلیس می خوابند. در گردونه تشکیلاتی نشست می گذارند و به افراد فحاشی و کتک کاری می کنند تا جایی که شخصیت او به قول آنها " ف " شان یعنی فردیتشان در هم شکسته شوند تا در مقابل رهبری خاک شوند آیا شما شکنجه ای بدتر از این نوع روی انسان سراغ دارید که شخصیتش را در هم بکوبند. واقعا متأسفم و باید بگویم که حتی سن آنها بطور واقعی یک سن چریک هم نیست و بیشتر به افرادی مالیخولیایی تبدیل شده اند. کسانی که حتی بایدبگویم که بحران جنسی و عاطفی دارند بخاطر اینکه اولیه ترین نیازهای جنسی و عاطفی آنها توسط مسعود رجوی سرکوب شده است فرقه ای که حتی اجازه دیدار خانواده ها را با نفراتشان نمی دهد و یک ادعای مسخره را مطرح می کند که به داخل قرارگاه یعنی زمین تحت تسلط این فرقه باید بروند سازمانی که به قول خود مسعود رجوی دچار انقطاع تاریخی از جامعه است شما فکرش را بکنید این نفرات مدت بیست سال است که از جامعه قطع هستند. این افراد فرد معمولی نیستند. شما ببینید من در پارلمان اروپا در مورد وضعیت افراد گفتم دو سال است که می گویم ولی باور کردن آن برای کسانی که ندیده اند مشکل است بطور خاص که باید اقرار کنم این فرقه خوب لابی دارد و خوب پول خرج می کند و از طرف دیگر ظاهرش را خوب حفظ می کند خوب سناریو می ریزد دارای طرح و برنامه ریزی خوب و به قول خودشان بدون پاشنه آشیل است خوب از آب گل آلوده ماهی می گیرد و خوب می تواند دود و دمی تولید کند تا در زیر فضای آن به کارهایش بپردازد. طبعا در این شرایط وظیفه ما هم سنگین تر می شود و باید تلاش بیشتری برای آزادی اسرای مستقر در اشرف انجام بدهیم. ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل