روز 30 دی روز آزادی مسعود رجوی از زندان شاه می باشد. اکنون می خواهیم نگاهی کوتاه به کارنامه رجوی بعد از سی سال مبارزه!!! او بیندازیم.
مسعود رجوی بعد از آزادی از زندان در روز 4 بهمن 57 در مسجد دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. او عنوان کرد: مگر می شود خورشید را کشت؟ مگر می شود باد را از وزیدن باز داشت و باران را از باریدن. مگر می شود اقیانوس را خشک کرد؟ مگر می شود بهار را از آمدن بازداشت، مانع رویدن لاله ها شد، مگر می شود ملتی را تا به ابد اسیر نگهداشت؟ نه!
اکنون در مورد زنده ماندن مسعود در زندان که چرا اعضای کادر مرکزی سازمان در آن زمان اعدام شدند ولی او یک درجه تخفیف گرفته و اعدام نشد!!! نمی پردازیم چرا که این موضوع جای بحث دیگری دارد که بعدا به آن خواهیم پرداخت.
اکنون ببینیم او به حرفهایی که در آن روز زده بود اعتقادی داشته است یا خیر؟
بعد از سی خرداد او نیروهای خود را در ایران تنها گذاشته و خودش به فرانسه گریخت تا شاید بتواند در فرانسه و در کنار کشورهای غربی برای مردم ایران آزادی از مدل غربی را به ارمغان بیاورد.
بعد از مدتی او تنها چاره کار خود را آویختن به صدام دید و به عراق رفت تا راحتتر بتواند به خیانت خود علیه مردم ایران ادامه دهد. او سرمست از اینکه در عراق از او مانند یک رئیس جمهور استقبال کردند، بعد از چند ماه دستور تشکیل ارتش به اصطلاح آزادی بخش را صادر کرد. او فکر می کرد که خیلی زود به تهران خواهد رسید و در همین راستا هر چه بیشتر در این منجلاب خیانت فرو رفت.
او بعد از مدتی دست به عمل دیگری زد و برای فرار از شکست در استراتژی جنگی خودش در عراق سعی کرد که خانواده ها را متلاشی کند و اینگونه می خواسته نشان دهد که این خانواده است که مانع رسیدن بهار می شود.
رجوی در ادامه و در اقدام جنایت کارانه دیگری، کسانی که به خیانت های او پی برده بودند و خواهان جدایی بودند را تحویل زندان ابوغریب داد تا این گونه سرسپرده گی خودش را به صدام کامل نشان دهد و از طرف دیگر فکر می کرد که این افراد زنده از زندان بیرون نخواهند آمد. به قول خودش مگر می شود ملتی را تا ابد اسیر نگه داشت؟
گام بعدی رجوی، فراری دادن همسر سومش به فرانسه و رفتن خودش در سوراخ موش بود و نیروهای وامانده خود را در زیر مهیب ترین بمباران تاریخ تنها گذاشت و بعد از سرنگونی اربابش مدعی می شود که این نیروهای وامانده او بودند که نتوانستند همسر سومش را به تهران ببرند. دریدگی و وقاحت رجوی را نگاه کنید.
بعد از سرنگونی صدام، رجوی به ارباب دیگری نیاز داشت و آن هم کسی نبود جز سران آمریکا و انگلیس که سرمست پیروزی از جنگ با صدام بودند و خیلی زود رجوی خودش را به آنها فروخت که البته این هم جای بحث دارد چرا که این عمل در یک لحظه بوجود نمی آید و نیاز به زمان بیشتری دارد که رجوی این خط را از گذشته پیش می برده است و بعد از سرنگونی صدام به طور آشکار بیرون زد و سعی کرد به طور کامل در اختیار سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و موساد اسرائیل قرار بگیرد که هنوز در این راستا در حال دست و پا زدن می باشد.
راستی آن شعار مبارزه با امپریالیسم و اینکه آمریکا دشمن خلق ها می باشد به کجا رفته است؟
شعر و شعارهای دوران انقلاب 57 و جمع کردن تعدادی از افراد که هنوز به مسائل سیاسی واقف نبودند به کجا رفت؟
" الیس صبح بقریب" چه شد؟ به راستی که شب خیانت شما چه زود به پایان رسید و چگونه مشت تان در مقابل ملت ایران باز شد.
البته که نمی شود باد را از وزیدن باز داشت، به حق درست می گفت که اکنون باد خیانت شما چه خوب برای مردم ایران وزیدن گرفت.
اکنون رجوی سعی دارد با عوام فریبی باز هم تعدادی دیگر از نیروهای خود را به کشتن دهد و فکر می کند که با کشتن آنها صبح پیروزی او نزدیک تر خواهد شد.
مگر می شود اقیانوس خیانت رجوی را خشک کرد؟ هرگز، او اکنون با آویختن به غرب و درخواست از آنان برای حمله به ایران و تحریم همه جانبه سعی می کند که روی این خیانت سرپوش بگذارد.
مگر می شود مانع باریدن باران فساد رجوی شد؟ هرگز. اکنون دیگر همه به خوبی دریافتند که رجوی خود عامل فسادی است که سعی دارد با درست کردن حرمسرایی برای خود به زندگی ننگین خود ادامه دهد و اکنون با افشاگری نیروهای جدا شده این باران فساد رجوی باریدن گرفت و بوی تعفن آن همه جا را گرفته است و همه به عمق خیانت او پی بردند.
مگر می شود ملتی را تا به ابد اسیر نگه داشت؟ هرگز. مردم ایران به خوبی نشان دادند که هرگز زیر بار ستم شاه و وابسته گانی همچون رجوی نخواهند رفت و در راه پیمایی بعد از عاشورا (9 دی) به خوبی نشان دادند که امثال رجوی در ایران جایی نخواهند داشت و نمی شود ملتی را تا به ابد اسیر نگه داشت.
در پایان وقتی نگاه کوتاهی به زندگی سراسر خفت بار رجوی در این سالیان می کنیم همه چیز دیده می شود الا عشق به ملت و مردم ایران و احساس دوستی نسبت به هم نوع خود. و اصلا سران این فرقه معنی عشق را نمی دانند.
در یک کلام با این جمله مسعود به پایان می برم که نمی شود ملتی را تا به ابد در اسارت نگه داشت این حکم تاریخ و سنت پیامبران است، بشارت همه انبیا است.
و اکنون رو سیاهی برای او و فرقه او باقی خواهد ماند و رو سفیدی برای مردم ایران که دگر بار در گرداب خیانت شما (رهبران وطن فروش) گرفتار نیامدند.
اکنون که باد از وزیدن نایستاده و باریدن فرا رسیده و اقیانوس ها پر آب گشته و بهار در آینده نزدیکی در حال رسیدن است و دوباره خورشید رحمت و رهایی بر این سرزمین تابیدن خواهد کرد، دیگر جای خیانت کارانی همچون رجوی دیکتاتور و امثال او در این میان نیست چرا که این خواست خداست ولاغیر.