نامه مسعود جابانی به خانم سلطانی خانم سلطانی با سلام و خیر مقدم مجدد همانطور که شما در نوشته تان اشاره کردید مجاهدین با برافراشتن آرم خود که در آن سلاح بعنوان محوراصلی و نمودار ترویج خشونت و ترور مشخص شده است چیزی بجز مرگ و نیستی را نمی توانند برای نیروهای خویش در درجه اول و سپس برای مردم کشورمان به ارمغان بیاورند مطالبی را که با عنوان ” نگاهی به بیانیه اخیر دبیرخانه رجوی” نوشته بودید، خواندم. نکاتی را مطرح کرده بودید که فقط می تواند از منظر خوانندگانی که خود در کشاکش بحرانها و مناسبات مجاهدین ” استخوان خورد کرده اند بدین صورت بگذرد. به همین دلیل انعکاس و انتقال این تجارب را برای بسیاری از کسانی که در شرایط کنونی، خشونت و ترور را پیشه خود کرده و سراسر وجودشان را نفرت و انزجار و انتقام پر کرده است، بسیار ضروری میدانم. همانطور که شما در نوشته تان اشاره کردید مجاهدین با برافراشتن آرم خود که در آن سلاح بعنوان محوراصلی و نمودار ترویج خشونت و ترور مشخص شده است چیزی بجز مرگ و نیستی را نمی توانند برای نیروهای خویش در درجه اول و سپس برای مردم کشورمان به ارمغان بیاورند. برای من مسلم است که با نفرت و خشونت و مرگ نمی توان به شکوفائی، عشق، محبت و زندگی دست یافت. در بخشی از مطالبی که نوشته بودید اشاره به اتهاماتی نموده اید که مجاهدین به افراد جداشده خود میزنند تا دیگران از ترس این اتهامات ” خفه خون ” بگیرند. شما بهتر از من با فرهنگ لغات مجاهدین آشنائی دارید. آنان سالهاست که به عنوان قیم مردم از نیازها و خواسته های مردم فاصله گرفته اند. کلماتی که بکار میبرند فقط مصرف داخلی دارد و از هیچگونه ارزش ادبی و فرهنگی برخوردار نیست. اکثر ایرانیان خارج کشور پس از تماسی کوتاه با انان و رد و بدل کردن چند کلمه می فهمند که این افراد وابسته به چه گروه خاصی هستند. متاسفانه باید بگویم که نفرت و انزجاری که تفکرات و دیدگاه ها و مناسبات فرقه ای به آنان مستقیم و غیر مستقیم تزریق کرده است بر روی رفتارها و برخوردهای آنان با دیگران تاثیر قابل توجهی گذاشته است. با احساس تنفر و انزجار و دیدگاه سیاه و سفید، ناهنجاریهای رفتاری بروز میکند و پرخاشگری و لمپنیسم نمودار گشته و فرد را به انزوای اجتماعی میرساند. شاید برای بسیاری از اعضاء مجاهدین بکار بردن کلماتی که در مناسبات فرقه ای بکار برده میشود بسیار عادی شده باشد و خود آنان به قبح و محتوای لمپنی آن توجه نکرده باشند زیرا که سالهاست از همین ابزار برای بازشدن مشکلاتشان! استفاده نموده اند. برای نمونه فقط تیتر و عنوان همین اطلاعیه دبیرخانه شورای مقاومت را کمی با دقت بخوانید. ” پاپوش دوزی مبتذل برای سرکوب ساکنان اشرف در آستانه سفر وزیر خارجه آخوندها به عراق” به نظر من با خواندن این تیتر دیگر لزومی به خواندن 5 صفحه کامل اطلاعیه وجود ندارد. نویسنده با استادی و مهارت لازم! توانسته است مطالب زیر را به خواننده گوشزد! کند. 1- فرهنگ لغت مجاهدین در شورای ملی مقاومت هم بجای فرهنگ عمید استفاده میگردد. 2- پاپوش دوزی بردونوع است یکی مبتذل است و دیگری را میشود تحمل کرد. اگر برای ساکنان اشرف بکار رود از نوع مبتذلش می باشد. 3- بهرحال ساکنان اشرف سرکوب میشوند و باید تدابیر امنیتی و تدارکاتی برای مقابله و مبارزه آماده گردد. 4- سفر وزیر خارجه ایران یعنی اینکه دولت عراق گوش بفرمان دولت ایران است و بیخودی خودش را دولت مستقل نام نهاده است. جالب است که در این اطلاعیه سعی شده است که از شرق و غرب عالم هرکس را که علیه مجاهدین قدمی برداشته است به هم وصل کرده تا در نوشتن اطلاعیه های بیشتر صرفه جوئی لازم به عمل آمده باشد. قابل توجه است که در دستگاه مجاهدین تمامی جاسوسان و نیروهای وزارت اطلاعات از قبل شناسائی شده اند ولی سازمان حرمت انان را تا زمانی که در داخل روابط هستند حفظ میکند ولی به محض اینکه موفق به فرار میشوند برای هرکدام چند کیلو پرونده رومیکند. در اینجا به مطلبی که دوستمان حسن زبل نوشته است اشاره کنم که با زبان شیرین طنزش در مورد تبدیل شهر اشرف به شهر بازی نوشته است. ” شهر اشرف سالهاست که شهربازی بوده است.” آری براستی که اشرف شهر بازی بوده است “بازی با سرنوشت مردم و کشور ایران”!! خانم سلطانی مطالبی را که در مورد دوستانمان در اشرف می نویسید می خوانم در تمامی سطور آن درد و احساس مشترکی موج میزند و مرا در غم و اندوهی عمیق فرو میبرد. شما پیام آور رنج ها و قصه غصه های آنان هستید. برایمان از عشق و احساس سرکوب شده، از ننگ بودن بکار بردن کلمه ” دوست داشتن” از وحشت گوش دادن به کلمات وسوسه آمیز! آشتی، سازش، تفاهم، حرف بزنید. از زنانی که می بایست عشق مادر شدن را تا فردای دروغین انقلاب رجوی فراموش کنند. از مادرانی که در رویاهایشان هم جرات دیدن دخترانشان را در لباس سفید عروسی ندارند. از پدرانی که از پدر بودن فقط نامش را با خود به یدک میکشند و فرزندانشان را “پدری کاذب” هر روز به قربانگاه می برد. خواهرم برایمان از حسرتهای شناخته و ناشناخته بگو از غربت از انزوا از خود سانسوری ها. برایمان بگو که چگونه میشود رویای دیدار مادر را در ذهن به اسارت کشیده مجاهد به کابوسی وحشتناک تبدیل کرد؟ برایم از روابط زنان و مردان بگو. بمن بگو که آیا در “شهر بازی اشرف” کسی هم عاشق میشود؟ آیا ….