وقتی صحبت از عاشورا می شود خود به خود فرد به یاد فداکاری که امام حسین در آن روز انجام داد و برای آرمانش جان خود را فدا کرد می افتد یعنی حداکثر فداکاری که در تاریخ ثبت شده.
اکنون می خواهیم ببینیم چگونه رجوی دیکتاتور از این روز برای فریب و دغلکاری سوء استفاده می کند.
باید از رجوی این سوال را پرسید که آیا واقعا روز 19 بهمن سال 60 همانند عاشورای حسینی بود؟ آیا می توان این روز را با روز عاشورای حسینی یکی دانست؟
رجوی در سخنرانی روز 19 بهمن سال 63 در فرانسه عنوان کرد که: " کاش با شما بودم و با شما رستگار می شدم "!!!
و یا در جای دیگری عنوان می کند که:
"بشریت در شورانگیزترین اسطوره ها و حماسه هایش راز خود را آشکار می کند راز وجود آگاه و آزاد انسانی را، این راز که در عین حال راز رهایی یعنی راز بقا و تکامل فردی و اجتماعی نوع انسان است در کلمه فدا خلاصه می شود از همین جاست که بن بست ها گشوده می شود بسا جبرهای کور در هم می شکند، تقدیر سرکش و وحشی به زانو در میآید و بالمآل کون و مکان مسخر آدمی می شود "
رجوی برای فریب و سرپوش گذاشتن بر موضوع فرار خود به این مسئله دامن می زند چرا که وقتی می گوید کاش با شما بودم و با شما رستگار می شدم این سئوال به ذهن می زند که پس چرا در همان ابتدای کار مبارزه مخفی صحنه را ترک کرده و در کنار سران دول غرب به خیانت و وطن فروشی پرداخته است؟
رجوی هر زمان که بحث رهبران انقلابهای دیگر به میان می آید خودش را در چپ آنها می دید و عنوان می کرد که در مبارزه دچار رویزیونیسم شدند. آیا رهبرانی همچون مائو، فیدل کاستر، چه گوارا و هوشی مین و… در شرایط سخت محل مبارزه را ترک کرده و از خارج رهبری را به عهده گرفتند. آنها همگی در داخل کشورشان و در کنار نیروهای خود تا به آخر به مبارزه ادامه داده و به پیروزی رسیدند. شما چکار کردید با اولین صدای گلوله تهران را به قصد پاریس ترک کردی و به بهانه اینکه مبارزه را در آنجا ادامه بدهی کلیه نیروهای خودت را در ایران جا گذاشتی و اکنون هم لغز مبارزه سر می دهی.
حماسه روز عاشورا و امام حسین در مقابل ظلم بود یعنی حداکثر فدا و صداقت که البته این مورد در رجوی اصلا یافت نمی شود. سر لوحه مبارزه در درون فرقه رجوی دروغ و ریا و خیانت می باشد.
رجوی دیکتاتور با جا گذاشتن بهترین دوستش و زن اولش در ایران سعی کرد جان خودش را در ببرد و بعد هم با اعلام عاشورای مجاهدین سعی کرد از این مسئله سوءاستفاده کرده تا هم فرار خودش را توجیه کند و هم بتواند از احساسات دیگران بخاطر اهمیتی که نسبت به روز عاشورا دارند نهایت استفاده را بکند طی این سالیان رجوی به آسانی توانسته نهایت استفاده را بکند ولی همه می دانند که رجوی با فرار و ترس از مرگ نه تنها دوستان قدیمش را به کشتن داده بلکه مرزهای خیانت را یکی پس از دیگری در نوردید.
راستی یادم آمد چرا شما این روز را به نام عاشورا نامگذاری کردید احتمالا چون زن شما در این میان بوده باید برای او نامگذاری می شد و یا خواهر تان در سال 67 که وقتی کشته شد به نام سمبل اسیران در زنجیر نامگذاری می شود. چرا همه القاب برای خانواده شما است دیگران نباید سهمی داشته باشند همانند یزید همه القاب را برای خودت می خواهی.
شاید درگیری 19 بهمن سال 60 و کشته شدن این افراد به خواست شما بوده که این گونه شما از دست اصلی ترین رقیب خود در امر رهبری یعنی موسی خیابانی راحت می شدید؟
آقای رجوی فکر نمی کنید که دیگر دوران عوام فریبی و سوءاستفاده از روز عاشورا به سر آمده است؟
اگر در روز عاشورا امام حسین صحنه جنگ را ترک می کرد دیگر از اسلام چیزی باقی نمی ماند.
لعن الله من قتلک و لعن الله من شرک فی دمک و لعن الله من بلغه ذلک فرضی به انا الی الله من ذلک بری.
لعنت و نفرین خدا بر آن کس که تو را کشت و لعنت و نفرین خدا بر آن کس که در ریختن خون تو شرکت جست و لعنت و نفرین خدا بر آنکس که این ماجرا به او رسید و بدان رضایت داد و من بیزاری می جویم از اینهمه به سوی خدا.
بیزاری می جویم از رجوی که برای کسانی که در روز عاشورا به رقص و پایکوبی پرداخته و به کشتار مردم و آتش زدن اموال مردم بی دفاع مشغول هستند پیام تبریک فرستاده و آنان را قهرمان و جوانان اشرف نشان نامید.
البته رجوی فقط در مقطع بعد از سی خرداد سال 60 نبود که صحنه جنگ را ترک و راه فرار در پیش گرفت بلکه او طی این سالیان نیز همیشه همین کار را کرده است. برای مثال در نشست های تشکیلاتی و در نشست های طعمه و مراسم روز عاشورا در قرارگاه باقر زاده در سال 1380 باد به غبغب انداخته و برای همه کری می خواند که در عملیات فروغ جاویدان همراه همسرش در کنار رزمنده گان خواهند بود و دستور حمله را صادر می کنند. ولی افسوس که این رهبر خیالی و خیانت کار همیشه در موقع حساس صحنه را ترک می کند این بار نیز با رندی تمام ابتدا زنش را فراری داده و بعد هم همانند اربابش صدام معدوم به سوارخ موشی خزیده تا شاید دگر بار سرک کشیده و برای کشته های فرقه که خودش مسبب آنان است اشک تمساح ریخته و دو باره دم از امام حسین و عاشورای خیالی خودش بزند.
خدا لعنت کند رجوی را که اسباب کشته شدن نیروهای خودش را فراهم کرده و بر مزار آنان اشک تمساح می ریزد.
روایت است که بعد از خلافت رسیدن حضرت علی (ع)، عبدالله ابن عمر حاضر نشد با حضرت علی (ع) بیعت کند و عنوان کرد که می خواهد از این جریانات به دور باشد و به زندگی معمولی خود ادامه دهد!
ولی همین فرد وقتی که حجاج با کشتار مردم به حکومت رسید عصر همان روز با شتاب نزد حاکم رفت و گفت که برای بیعت با امیرالمومنین به نزد ایشان آمدم درباریان به او گفتند که امیرالمومنین فردا در میدان شهر بیعت عمومی دارد و شما فردا مراجعه نمائید اما عبدالله ابن عمر که تاب تامل تا صبح فردا را نداشت مصرانه بر حجاج وارد شد، امیر در حال صرف شام بود و مجال دست دادن با او را نداشت پای خویش را به سمت عبدالله ابن عمر دراز نمود و گفت پس با پای من بیعت کن!!! عمر که با دست حضرت علی (ع) بیعت نکرد امروز به پای حجاج قناعت نمود.
داستان رجوی در ابتدای پیروزی انقلاب ضد سلطنتی و برخورد او با آیت الله خمینی بی شباهت با بیعت گرفتن عبدالله ابن عمر با حجاج نیست او به روزی رسید که به پای دیکتاتورترین حاکم زمان صدام بوسه زد و اکنون نیز در ادامه راه خود دست به دامن سران دول غرب شده است و حاضر است نه تنها با پای آنها بیعت کند بلکه حاضر است تن به هر خفتی و خواری برای بقای خود بدهد.
در زمان امام حسین کسانی بودند هم چون شمر و حرمله و عمرو عاص که با یزید بیعت کردند شما هم اکنون به دور از مردم ایران با سران جنایت کار غرب و اسرائیل بر طبل حمله به ایران می کوبید تا شاید این دشمنان قسم خورده مردم ایران گوشه چشمی به شما نشان دهند ولی بدانید با هوشیاری مردم ایران شما هرگز از گندم ری نخواهید خورد.
صحبت از روز عاشورا و امام حسین برای شما زیاد است بهتر است شما هر چه بیشتر در کنار سران دول غرب به خوش گذارنی و باده نوشی سر کنید. مردم ایران خودشان میتوانند برای آینده خودشان تصمیم بگیرند دیگر نیازی به شمرها و عمروعاص ها و رجوی ها ندارند.