مسعود رجوی در پیام 30 دی ماه خطاب به مخاطبان خیالی خود درباره کارنامه سی دهه اخیر و اتهامات ریز و درشتی که از درون و بیرون تشکیلات متوجه او هست در مقام پاسخگویی می نویسد: "… فعلاً به ذکر همین نکته که امیدوارم آن را بهخاطر بسپارید بسنده مىکنم که در مورد مجاهدین و ارتش آزادىبخش و مقاومت ایران، و سیلاب چرکین ادعاها و اتهامات و شبهاتى که رژیم و عوامل و همسویان و پشتیبانان نثارمان کردهاند، برعهده مىگیرم که اگر عمرى باقى بود در برابر مردم ایران از ریز تا درشت را پاسخگو و روشنگر باشم." اینکه آقای رجوی از کی و تحت چه ضرورتی از عرش کبریایی خودساخته به پائین آمده و متعهد به پاسخگویی اتهاماتی می شوند، که قبل تر به سیلاب چرکین ادعاها و اتهامات و شبهات تعبیر می نمایند، معلوم نیست. اما از همین اشارات می شود دریافت که از قبل پاسخ همه این اتهامات را داده اند. به این دلیل روشن که وقتی رجوی از اساس زیر بار هیچکدام از انها نمی رود و تمامی را محصول رژیم و همسویان و پشتیبانان او تلقی می کند، معلوم است که ایشان نه تنها هیچ خطایی مرتکب نشده که آخرالامر از موضع طلبکارانه کسانی را هم که تحت تاثیر این موارد قرار گرفته مورد شماتت و در صندلی اتهام می نشاند. اما از آنجا که یقین داریم مخاطبان خیالی پیام رجوی نه در درون مناسبات و تشکیلات او که تمامی در بیرون از دایره بسته و حصار فرقه ای او قرار دارند و رجوی تلاش می کند با قیافه ظاهرالصلاح و حق به جانب قیافه رهبران دمکراتیک و زمینی را بخود گرفته و احتمالا ممکن است بعضی هم از سر صداقت و نگاه مثبت خود پاسخگویی را حق مشروع آقای رجوی بدانند، بد نیست کمی به عقب برگردیم تا ببینیم اساسا مقوله پاسخگویی رهبری در دستگاه فکری و تشکیلاتی او و به طور مضاعف در انقلاب ایدئولوژیکی که به صورت خودانتصابی وی را در جایگاه رهبری خاص الخاص قرار داده از بنیان چگونه بوده و سابقه آقای رجوی و سازمان متبوعش در موضوع پاسخگویی، نقد و ابهام و شبهات و… به چه نحوء بوده است. یقین دارم این مباحث برای کسانی که مناسبات آقای رجوی را تجربه کرده اند تازگی و اهمیت خود را از دست داده است، هرچند برای مخاطبان خیالی و صفر کیلومتر آقای رجوی می تواند تداعی کننده خیلی معانی و موضوعات باشد. برای بیان این معنی ناگزیرم از بخش هایی از سخنرانی مهدی ابریشم چی شوهر سابق همسر فعلی آقای رجوی در تبیین جایگاه رهبری رجوی در سازمان عاریه بگیرم. بد نیست این معنی را با مقدمه و صغری و کبری آقای ابریشم چی دنبال کنیم تا بطور بنیادی دریابیم که ادعای رجوی تا چه اندازه عوام فریبانه و از پایه دروغ است. آقای ابریشم چی ابتدا در تبیین وحدانیت خداوند می گویند: "در تئوری می دانیم که خدا یکی است، بله خدا یکی هست و این بزرگترین اصل ایدئولوژی ما است، ولی مهم این است که دانستن این خدا یکی است چه تاثیری در زندگی و حرکت هر فرد می گذارد." در ادامه آقای ابریشم چی تاثیر و کارکرد اجتماعی وحدانیت خدا را اینگونه به اصطلاح ماده و عینی می کند: "خلاصه کنم، وقتی فرد رهبری انقلاب را می شناسد و او را در جایگاه خودش قرار می دهد و می بینید و متوجه می شود که نباید خودش را درگیر آن تضادهایی بکند که حل آن در عهده رهبری است، آن وقت ورودش در مسائل ایدئولوژیک با اشل عمومی صلاحیت هایش در سازمان و انقلاب برابر می شود و به تعادل می رسد. چنین فردی هیچگاه خودش را در تشخیص ایدئولوژیک در وضع بالاتر از رهبری قرار نمی دهد. چرا که اگر کسی بتواند روی نظر ایدئولوژیک و سیاسی قضاوت کند پس لابد خودش را در جایگاه رهبری می داند و باید دنبال او راه افتاد." مخلص کلام اینکه در چارچوب ایدئولوژیکی، سیاسی، تشکیلاتی رجوی و به طور اولی در اشل بزرگتر و کلان اجتماعی ابهام و شبهه و تردید و سوال درباره رهبری و اینکه چه می کند و چرا می کند و با چه مقصد و مقصودی می کند و الخ مساوی است با اینکه شما خودتان را در جایگاه اصلح یعنی همان رهبری قرار داده اید و این از منظر ایشان و آقای رجوی معادل شرک و کفر مطلق است و سزای آن هم ارتداد تشکیلاتی و ایدئولوژیکی و… ابریشم چی این معنا را در اشکال قابل فهم تر دیگر هم بیان می کند. می گوید: "همانطور که اشاره شده در پائین تر از مسئول اول و رهبری ایدئولوژیک همه مشروط هستند و قبل از همه به مسئول بالاتر خودشان مشروط هستند. اما مسعود در بالا به کی مشروط است؟ فقط به انقلاب. او به صورت ایدئولوژیکی مسئولی جز خدا ندارد. همه در سازمان مسئول دارند یعنی مشروط هستند، اما مسعود به هیچکس به عنوان بالاتر از خودش پاسخگو نیست، جز خدا." ابریشم چی به صراحت می گوید هر کس در برابر رهبری دچار شبهه و تردید بشود و بخواهد از او بپرسد خواسته یا ناخواسته خودش را در مقام و جایگاه خدایی قرار داده است. به یک معنی می خواهد بگوید همانطور که خدا به سمت پائین تعیین ندارد یعنی پاسخگو نیست، به همان سان رهبری هم در قبال کرده های خودش به پائین تر از خود پاسخگو نیست. فقط به آن بالاتر از خود یعنی خدا پاسخگو است. و السلام. بخوانید: "رهبری نمی تواند هیچ تعیینی را به سمت پائین بپذیرد." خوب حالا سوال این است که اگر کسی جسارت کرد و متوجه اهمیت جایگاه رهبری سازمان هم نشد و خواست مثل مناسبات جامعه عادی که رهبران را به سوال و چالش و… می گیرند، رفتار کند، تکلیف و نسبت این آدم با رهبری و خودش چه می شود. آقای ابریشم چی دقیقا همان موضعی را می گیرند که آقای رجوی در همین بیانیه اتخاذ کرده اند. یعنی سوال کننده را مستقیما روی صندلی اتهام می نشانند. این صندلی البته به گونه ای طراحی شده که می شود هر گونه اتهامی از جنس وابستگی به ایران و بریده مزدور و خائن و مفسد اخلاقی و مرتد و نفوذی و… الخ را نسبت داد. توجه کنید: "به مجرد اینکه مسعود را در معرض قضاوت قرار می دهیم و در وضع اتهام می نشانیم، از آنجا که در واقع امر گذشته سرشار از صلاحیت او روی ذهن ما سنگینی می کند بلافاصله احساس می کنیم که تنها وقتی می توانیم قاضی چنین دادگاهی باشیم که خود در معرض اتهام نباشیم. چون اول باید به اتهامات خودمان بیندیشیم تا بعد بتوانیم راجع متهم (مسعود) حرف بزنیم." همینجا تاکید کنم اگر اظهارات آقای ابریشم چی مورد تائید آقای رجوی نیست یا گمان بر تحریف، یا تغییر و یا هر ادعای دیگری دارند، می توانند بالکل آن را انکار کنند. در این صورت نگارنده اولین کسی خواهد بود که ادعای آقای رجوی را حمل بر صداقت ایشان خواهد نمود. اینها البته از باب مشت نمونه خروار از یک مثنوی درباره ظرفیت های نقدپذیری و پاسخگو بودن آقای رجوی است. اینکه ایشان مدام برای پاسخگویی ابهامات و سوالات آدرس خودشان را می دهند و بعد هم وعده سر خرمن می دهند، برای این است که فی المجلس این دست به نقدترین روش فرافکنی و فرار به جلو است، و اگر همچون مناسبات درونی اش میسر می بود، آن وقت داعیه های دمکراتیک و نقد پذیری و ابهام زدایی آقای رجوی برای کسانی که هنوز صابون انقلاب ایدئولوژیک ایشان به تن شان نخورده، واقعا تماشایی بود. علی ایحال، عجالتا و نیابتا از سوی آقای رجوی می توانم به سرنوشت شماری از پرسشگران درونی سازمان اشاره کنم. اسامی قابل توجهی که با خودکشی های ساختگی، تصادفات ساختگی، غرق شدن های ساختگی، سقوط آزادهای ساختگی، خودسوزی های ساختگی، فرارهای ساختگی، سکته های ساختگی، و… در گوشه ای از قرارگاه اشرف و حتی جدای از گورستان و مزار رسمی سازمان رجوی دفن شده اند تا جائی که رجوی، جسد آنها را لاشه متعفن روی میز خود و سازمانش تعبیر کرده است و کسانی که به جرم جسارت به حریم رجوی به قربانگاه و مسلخ فروغ جاویدان گسیل داده شدند تا آقای رجوی هم نان شهادت و مظلومیت آنها را بخورد و هم از شرشان خلاص بشود. سخن بسیار و حوصله اندک بماند تا وقتی دیگر. تمامی رفرنس ها از دو سخنرانی مهدی ابریشم چی تحت عنوان درباره انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان مجاهدین خلق برگرفته شده است.