مقدمه: سایت ایران قلم در نظر دارد با توجه به حضور خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق در اروپا، مصاحبه ای را در چند قسمت با ایشان انجام دهد. طبعاً با توجه به جایگاه تشکیلاتی ایشان در شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق و همچنین ارتباط نزدیک وی با مسعود رجوی رهبری این سازمان، تجربیات و دیدگاه های ایشان می تواند در شناخت ماهیت فرقه مجاهدین خلق و همچنین اهداف استراتژیکی این سازمان در آینده بسیار مؤثر باشد. از خوانندگان درخواست می شود در صورتیکه سؤالی در ارتباط با مسائل مربوط به سازمان مجاهدین دارند آن را به آدرس اینترنتی هیئت تحریریه سایت ایران قلم ارسال کنند تا با خانم سلطانی مطرح شود. با تشکر سایت ایران قلم: آقای مسعود رجوی در ادامه این سلسله باصطلاح مطالب آموزشی به نامه های دکتر امینی و دریادار مدنی در سال 1361 بمناسبت کشته شدن موسی خیایانی و اشرف ربیعی اشاره می کند. در ادامه هم خطاب به آقای رضا پهلوی از وی می خواهد که سازمان مجاهدین خلق را که بیش از دو دهه در همکاری تنگاتنگ با صدام حسین که بیش از 8 سال با مردم ایران در جنگ بوده است، مردمی بداند و " برچسب تروریستی " به مجاهدین خلق را محکوم کند. اما اساسا انگیزه مسعود رجوی را از طرح چنین مسائلی در شرایط کنونی چه می دانید؟ چرا مسعود رجوی تازه یادش آمده است که رضا پهلوی در جنابات پدر و پدر بزرگش دست نداشته است؟ خانم بتول سلطانی: وقتی که این قسمت پیام رجوی را گوش می کردم یاد وقتی افتادم که در نشستهای شورای رهبری و هنگامیکه رجوی تکیه گاهی چون صدام را پشت سر خود داشت از رضا پهلوی بعنوان بچه شاه ونیم پهلوی یاد می کرد. اما حالا چه شده که همه اینها یادش رفته وشعار نه شاه و نه شیخش هم رنگ باخته است. همچنین با رو کردن نامه های دکتر امینی و دریادار مدنی و ارج گذاشتن به آن و همینطور خواهش از رضا پهلوی برای فراموش کردن پرونده سراسر خشونت و ترور و آدمکشی و همدستی با صدامیان دیکتاتور اصرار بر حقانیت اشرف کند و مهر تایید بر روی فاجعه ای که رجوی روز 6 و 7 مرداد برای هیچ و پوچی بنام اشرف ایجاد کرد بگذارد و حتما که رجوی برای محقق کردن رویا و اثبات ادعای خودش نیازمند عاجل این حمایتهاست. و من از همین طریق به همه وجدانهای بیدار هشدار می دهم که همه کسانی که هر گونه حمایت مادی- معنوی از رجوی و خواسته های او بکنند اتفاقا همدست با ولی فقیه مسئول عواقب آن فاجعه انسانی خواهند بود که در اشرف به دستور رجوی محقق خواهد شد. رجوی با کسی شوخی ندارد و پای منافع خودش که شود از هیچکس نمی گذرد. حتی از همسر رفیق خودش. دجالیت را بنگرید که در همین پیام برای فرار از پاسخگویی، غیر مستقیم خود را به مسیح چسبانده است که وقتی او را برای به صلیب کشاندن می بردند اشقیای زمانه از او سوال می کردند که بگو پدرت کی بوده است به نظر شما آیا بهتر از این می شد از مذهب و دین آنهم در عصر آگاهی سوء استفاده کرد و دهن دیگران را بست که به جایگاه ملکوتی من نزدیک نشوید و سوال هم نکنید. آخه می خواهم از وی بپرسم که حضرت مسیح چه ربطی به شما دارد. و فکر نکن که با این قیاسهای ناحق می توانی در بروی. چیزی که به واقع در تمام این پیام موج می زند اینکه او برای آزادی ایران چه ها که نکرده است. و ما هم می گوییم که ما برون را ننگریم و قال را ما درون رابنگریم و حال را. البته که خود رجوی در لفاظی و بازی با کلمات برای در بردن خودش از پاسخگویی مهارت دارد. او کسانی را دوست دارد که او را تکریم کنند و در زیر لوای او حرف بزنند و کسی نباید بالا حرف او حرف بزند در غیر اینصورت سر در آخور رژیم دارد یا مزدورکسی است یا بی مرز فکر می کنم در علم سیاسی هر کس که می خواهد جمله ای بگوید باید خیلی حواس جمع باش که دست آویز و مستمسک رجوی نشود. وگرنه او تامادامیکه بتواند بهره برداری خودش را می کند و سپس به دور می اندازد. شما ببینید که چگونه از موضعیگیری رضا پهلوی که بدرستی معلوم نیست اصل مطلب چه بوده است رجوی سوء استفاده کرده است و گفته که:
ابراز همدردی کردن با 3500 اسیر اشرفی که بسیار واضح در چنگال رجوی بیش از ربع قرن است که تحت الینه فکری و اسیر هستند و رجوی با حاضر گرفتن از این افراد که اغلب حتی آزاد فکر کردن را هم فراموش کرده اند. با گروگان گرفتن این تعداد می خواهد خودش را مطرح و به دیگران تحمیل کند. البته که من هم این جریان را محکوم و مسعود رجوی و تشکیلات او را در عراق مسئول عواقب فاجعه های مرگبار انسانی بعدی می کنم و توجه همه وجدانهای بیدار را به این تعداد از اسیران که رجوی حتی اجاره دیدار خانوادگی را هم به آنها حرام کرده است خواستار می شوم. چه کسی است که مشغول تحریک رژیم ایران ودادن دست باز به ولی فقیه برای سرکوب بیشتر است. اصرار هیستریک رجوی بر اشرف در عراقی که نه جای پناهندگی است و نه جواب تغییر رژیم ایران فقط یک هدف دارد آنهم سپر انسانی و گروگانگیری آشکار رجوی برای مطرح کردن و تحمیل خودش که پرداختن به این بحث را به زمانی دیگر موکول می کنم اما می بینید که رجوی حتی از این پیام آقای رضا پهلوی هم به نفع خود استفاده نموده است. او همچنین سعی کرده با شیوه دانه پاشیدن این طمع را در طرف مقابل ایجاد کند که همدست شده تا در آینده و در انتخابات هم جایی به وی بدهد وگرنه برایش شاخ و شانه می کشد یا در جایی دیگر سعی کرده به آقای رضا پهلوی بگوید که من بهتر از خمینی هستم چرا که خمینی به تو گفت که به درست برس ولی من تو را اگر زیر بار افکار من بروی به رسمیت می شناسم و گفته است: سایت ایران قلم: مسعود رجوی در ادامه همین مطالب برای اینکه دانه برای رقیبان سیاسی اش بپاشد از دادن یک تعهد مشخص توسط خودش صحبت می کند. او می نویسد: اما فراتر از این حرفها، من براى اثبات صدق عرایضم، باید تعهد مشخصى هم ارائه کنم تا کسى گمان نکند که سوداى دیگرى جز آزادى و حاکمیت جمهور مردم دارم. از آنجا که به هرحال کسى باید پا پیش بگذارد و امید و اعتماد پرپر شده از سوى خمینى و اعقاب عمامهدار و بىعمامهاش را جبران کند و آب رفته را از این حیث به جویبار وجدانهاى خنجر خورده و ضمایر خیانت شده برگرداند، اعلام مىکنم که پس از وفاى به عهد در آزادى ایران زمین از چنگ رژیم ولایتفقیه و تشکیل موسسان منتخب مردم ایران، از هرگونه مقام و منصب و از هرگونه شرکت در انتخابات و هر دولتى که باشد، تحت هر نام و عنوان، معذورم. عضویت در سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، چنانچه شایسته آن باقى بمانم، برایم کفایت و کمال مطلوب است. البته شما خودتان بهتر می دانید که از سال 1364 مسعود رجوی رهبری ایدولوژیکی مجاهدین و خلق قهرمان را بر عهده دارد، طبعا جایگاه نخست وزیر و رئیس جمهور که قاعدتا باید موقتی باشند، کفاف خوی و شهوت قدرت طلبی وی را نمی دهد. بنظر می رسد او جایگاه بالاتری را برای خود به عنوان رهبر ایدئولوژیک یا عنوانی مشابه ولایت فقیه قائل می باشد، چرا که اگر قرار بر صدق اثبات گفته هایش بود، باید از مریم رجوی همسرش سخن می گفت که رئیس جمهور خودخوانده ومادام العمر می باشد> نظر شما را در این ارتباط می خواستم بدانم. خانم بتول سلطانی: به قول ضرب المثل معروف نمی دانیم باید قسمش را باور کنیم یا دم خروسش را. از یک طرف شکسته نفسی می کند و وعده سر خرمن که بعد از سرنگونی هیچی نمی خواهد و دنبال جاه و مقام نیست و تنها به عضویت در سازمان مجاهدین افتخار می کند و حتی به چادر زدن در مزار خاوران هم قناعت می کند!!! اما بنگرید که حاضر نیست در شرایط کنونی هیچ کس را که زیر لوای خودش نباشد و او را تکریم نکند بپذیرد. پس آنهمه ستایش از خود، از هوشیاری سیاسی گرفته، تا هزاران کلمه در مدح و ستایش وی، و خلاصه آنچه که خوبان همه دارند رجوی همه را یکجا دارد پس چیست؟ هدف از این گفتارهای متناقض و چند پهلو چیزی نیست جز اینکه وی بر اثر دوری از جامعه و زندگی با اوهام و خیالات دچار نوعی مالیخولیا شده که دائما در حال پاندول زدن در دو سر یک طیف است. وگرنه چگونه می شود کسی را که حتی در تشکیلات هم برای خودش جایگاه امام و خدا می داند، و اگر مستبدان و دیکتاتور ها و قطب ها و خودپرستان شخصا از خود می گویند او با مثال زدن از تاریخ و قرآن و با وادار کردن دیگران به ستایش و پرستیدن خود و علم کردن فیلی همچون مریم رجوی که بصورتی تمام عیار در وی ذوب شده است شاخص راه برای دیگران تعیین می کند. باید بگویم که آنچه دل اوست و من به نزدیک دیده ام و لذت می برد یک نکته بیشتر نیست و آنهم قبول هژمونی سیاسی وی توسط همگان و پرستیدن وی است و عقایدش. وگرنه پس آنهمه طلاق و به اصطلاح انقلاب و حذف و تصفیه و لشگر کشی به عراق و تخطئه افراد در تشکیلات برای فهم رهبر عقیدتی چیست و به دستور کیست؟ اگر واقعا همه آن اتفاقاتی که من به مدت 20 سال در سازمان مجاهدین و تشکیلاتش شاهدش بودم زیر نظر مسعود رجوی نیست. پس می توان پرسید که آقای رجوی چه ادعایی دارد؟ و از چه موضعی این حرفها را می زند؟ ادامه دارد