در نقد مقاله ی علی صفوی عضو پارلمان مجاهدین خلق، درج شده در یکی از سایت های خبری معتبر ایالات متحده امریکا (هافینگتن پست) با وجود دگرگونیهایی که از دهه نود میلادی به بعد اتفاق افتاده است هنوز مجاهدین سعی در اتخاذ روش ها و شیوه هایی دارند که مغایرت آشکار با اصول و معیارهای تفکر انسان مدرن در عصر تحولات دموکراتیک دارد. رهبری عقیدتی مجاهدین با رویکردی اسطوره گرایانه در فکر پی ریزی مناسباتی ست تا همچنان سیطره و نفوذ کاریزماتیک خویش را در بین کادرهای تشکیلاتی و اعضای فرقه ی مجاهدین به صورت رویدادی تاریخی و پیوسته ادامه دهد.
صورتبندی تحولات و واکاوی موضعگیریهای سالهای اخیر رهبران مجاهدین و نوع مواجه شدن آنان با رویدادها، دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی در دو دهه اخیر نشانگر این واقعیت تلخ و گزنده است که ماهیت عملکرد رهبران مجاهدین به صورت ساختی غیر معقول و تحول ناپذیر در آمده است و دریافت های گذشته آنان از" مفاهیم سیاسی و حقیقت " جای خود را به مفاهیم نوین دنیای مدرن نداده اند و همچنان جزء مکمل ماهیت عملکرد و مواضع بسته و منفی شان باقی مانده اند.
در چنین وضعیت و شرایطی مجاهدین همچون فرقه ها، سکت های مذهبی و سیاسی چون القاعده و طالبان سعی دارند تا در برابر تحولات پر شتاب و واقعیت هایی که با فلسفه وجودی آنان همخوانی و سازگاری ندارد، مقابله نمایند در حالی که در حالت تدافعی قرار گرفته اند و بشدت منزوی شده اند، آیا آنها خواهند توانست با ستیزه جویی، اصرار و پافشاری بر دگم ها، تابوهای ذهنی و خط مشی خشونت طلبانه در دنیای مدرن جایی برای خود باز کنند؟ این
پرسشی ست که جستجو برای یافتن پاسخ آن چندان سخت و ابهام انگیز نیست.
علائم روشنی را می توان مشاهده کرد، مجاهدین در این درگیری تاریخی به زوال و انحطاط نهایی خویش رسیده اند این سرنوشت محتوم همه فرقه ها، سکت های مذهبی و سیاسی است که در مقطعی از تاریخ خودنمایی کردند و اما چون با " آزادی و عقلانیت " سر ستیز دارند " پسرفت " و به " حاشیه رفتن تدریجی " چشم اندازی است که برای آنان می توان به تصویر کشید.
گرایش های خودکامگی و بازدارندگی همچنان که رهبر عقیدتی مجاهدین بر آن اصرار نابخردانه دارد در دنیای کنونی بی معناست و بی تاثیر است. زیرا انسان امروز در عصر تحولات دموکراتیک به گذرگاهی رسیده است که بازگشتن و پسرفت به نقطه های آغازین ستیزه جویی و تراِژیک را، اجازه نمی دهد.
رهبران مجاهدین می بایست برای رهایی از بن بستی که در آن بسر می برند به بازنمایی و تحلیل انتقادی " تصاویر ذهنی لایتغیر و دگماتیک " خویش بپردازند و به این امر مهم واقف شوند که در دنیای کنونی و در خلال کشش ها و تمایلات بی سرانجامشان، گفتگوهای کارکردی و انتقادی در درون مناسبات توتالیتر مجاهدین و همچنین با دنیای پیرامونی اهمیت حیاتی یافته است.
بی شک بدون برخورداری از سیستمی که "خردگرایی و اندیشه ی انتقادی " در آن تثبیت شده باشد، سران فرقه ی ستیزه جوی مجاهدین در عصر تحولات دموکراتیک راه به جایی نخواهند برد.
آرش رضایی