با همین جملات تکاندهنده، نویسندهء کتاب «شهیدان فریبخورده» صحنه دلخراش خودسوزی یکی از هواداران سازمان مجاهدین را به تصویر میکشد که در اعترض به دستگیری مریم رجوی در پاریس از جانش نیز گذشت. خواننده، حالا پریشان و پرسان درجستجوی پاسخ برای پرسشهای ذهن کنجکاوش دیگر کتاب را رها نمیکند. چه انگیزهای و چه نفرتی ندا را به این اعتراض انتحاری برانگیخته است؟ چرا سازمان مجاهدین اعضای خود را از اینگونه اعتراضها برحذر نمیدارد؟ چگونه یک تحصیلکرده کانادا به شهیدی چنین فریب خورده مبدل میگردد؟ روی جلد کتاب «شهیدان فریب خورده» تعداد کتابهایی که درباره سازمان مجاهدین منتشر شده، بسیار اندک است و بیشتر توسط مجاهدانی که از سازمان بریدهاند، نوشته شدهاند. ولی «شهیدان فریبخورده» را خانم یودیت نورینک، کارشناس مسایل خاورمیانه یک روزنامهء معتبر هلندی به نام تراو نوشته است. نویسنده، زندگی یاسر عزتی، یک مجاهد جوان بریده از سازمان و پدر و مادر وی را پا به پا دنبال میکند و در واقع درحین تشریح زندگی تلخ آنان، تاریخ چهل ساله مجاهدین خلق را به ثبت میرساند. سازمانی مسلح که قرائت انقلابی خود از اسلام شیعه را با بخشی از ایدئولوژی مارکس مانند جامعه بیطبقه ترکیب کرد. سازمانی که به باور نورینک، پس از تبعید و از زمانی که مریم و مسعود رجوی با هم ازدواج کردند به تدریج ویژگیهای یک فرقه را به خود گرفت. رهبر بانفوذ این «فرقه»، مسعود رجوی، در پی انحصار قدرت است، همان قدرت مطلقی که به گفته مورخ انگلیسی، دالبرگ اکتن، منشاء فساد مطلق است. هر وسیله ای برای کسب قدرت ماهیتی مقدس می یابد. اعتقاد به همین فلسفه بود که همکاری تنگاتنگ با دشمن منافع ملی و تمامیت ارضی ایران، یعنی صدام حسین، و حتی کشتار کردهایی که در خلال جنگ دوم خلیج فارس علیه صدام دست به شورش زده بودند را برحق و موجه وانمود میکرد. نقلقولهای مجاهدین پیشین در این کتاب تایید می کند که اعضای سازمان همچون موجوداتی بیهویت کورکورانه از رجوی پیروی میکنند و او را همچون بتی ابدی میپرستند. هایدگر جایی گفته بود: «پرسش نشانه پارسایی اندیشه است»؛ اما پرسش و نگاه نقادانه نزد مجاهدین تابوست. نورینک تاکید میکند که اندیشیدن و پرسیدن، امتیاز انحصاری عدهای از نخبگان عالیرتبه سازمان است. درحین انقلاب ایدئولوژیکی درون سازمان، اعضاء مجبور شدند از همسرانشان طلاق بگیرند و در قدم بعدی اغلب ناخواسته آنان را از فرزندانشان جدا کردند، چراکه رجوی هیچ حائلی را بین خود و فدائیانش برنمیتابد. تنها آرمان محوری و مهره پیوند این گروه، دشمنی با رژیم و حس انتقامجویی است. کتاب بازگو کننده احساسات کسانی است که فکر میکردند برای استقرار ایرانی آباد و آزاد میجنگند، ولی هنگامی که با گرایشهای فرقهای سازمان، رابطه تنگاتنگ آن با صدام و اخبارشکنجه و زندان در پادگانهای آن روبرو شدند یکی یکی سرخورده و مایوس، سازمان را ترک کردند. نورینگ ماهرانه روح رنجور و آزرده آنان را توصیف میکند. فریبخوردگانی که سالها انتقاد از رهبرانشان را نشانه عدم وفاداری به «آرمان های مقدس» خود و سازمان محسوب می کردند. هرچند با وجدان خود در کلنجار بوده اند و نقش خود را کاذب و مخرب میدانسته اند، سالها سکوت کردهاند. برایشان پذیرش این واقعیت تلخ که شستشوهای مغزی رجوی ها، آنان را به بردگانی منزوی، افراطی و افسرده مبدل کرده بسیار گران تمام شده است. یکی از کسانی که از سازمان بریده میگوید نفرت و کینه را مدام در جانمان تزریق کردهاند. قدرت تصمیمگیری نداریم. دیگری خود را چنان فریب خورده حسمی کند که عملیات نظامی فروغ جاویدان را دروغ جاویدان مینامد. شاید بیشترین آسیب به سازمان از جانب همین یاران و همرزمان پیشین رسیده باشد تا حکومت جمهوری اسلامی. نویسنده برای درک ویژگیهای فرقهای مجاهدین به کتابهای آسیبشناسی روانی و چگونگی پیدایش و بقای فرقهها رجوع میکند. نویسنده تقریبا همه عناصر بنیادی یک فرقه را در این سازمان مییابد. به گفته یکی از منابع، رجوی برای تسلط کامل بر روح و روان اعضاء، مدام غرق مطالعه کتابهای روانشناسی بوده است. چنانچه تسخیر روح مجاهدین از این طریق مهیا نگردد با برچسب جاسوس ایران در اعمال زور، تهدید، شکنجه و زندان کوتاهی نمیشود. نورینک که با هنر نویسندگی نیز بیگانه نیست شخصیتهای داستان و احساسات آنان را با ظرافت توصیف میکند. تنها اشکال کار اینجاست که نویسنده شاید تحت تاثیر شنیدهها و خوانده ها، اینجا و آنجا به اصول بیطرفانه روزنامه نگاری یا پژوهش علمی چندان وفادار نیست. گاهی به کنشگری میماند که برای صیانت از حقوق بشر و مقابله با تروریسم دست به قلم برداشته است. تحلیلهایش گاهی قانعکننده نیست. مثلاً معتقد است که مجاهدین پس از جنگ دوم خلیج فارس بقای صدام را با مقابله با کردان عصیانگر تضمین کردند، وگرنه صدام در سال ۱٩٩۱ سقوط می کرد. نورینک خاطرات و گفتههای اعضاء بریده از سازمان را کمابیش واقعیت تاریخی میانگارد و نتوانسته از موقعیت خود به عنوان روزنامه نگاری بی طرف و خارجی بهره گیرد. او برای گفتگو با کادر کمیته مرکزی سازمان و اعضای وفادار کنونی آن وارد سازمان نمی شود تا منابعش به اعضاء پیشین محدود نگردد و تحلیلش یکسویه نماند. نورینک که شاید پس از یرواند آبراهامیان یکی از جامعترین کتابها را درباره تاریخ مجاهدین نگاشته است، در پایان از خود می پرسد، چرا نومحافظه کاران امریکا که از دشمنی مجاهدین نسبت به آمریکا آگاه هستند و می دانند که این سازمان مسئول قتل چند آمریکایی در زمان شاه بوده و نقشی اساسی در اشغال سفارت امریکا داشته و حتی در لیست سازمان های تروریستی امریکا و اروپا قرار دارد بازهم حاضرنیستند بساط این گروه را در عراق جمع کنند و هنوز آنان را گزینه ای برای فشار و براندازی نظام حاکم در ایران می شمرند؟ آیا واقعا سازمانی تروریستی و فرقه گرا قادر است پیام آور دموکراسی و مدافع حقوق بشر در ایران باشد؟ سپهر یوسفی