مجاهدین، از شعارهای ماورای چپ تا پادوئی برای امپریالیست ها

نهایت چپ روی، راست روی است. این یک گزاره منطقی ست که تجربه های تاریخی آن را بوضوح به اثبات رسانده است. مجاهدین با در نظر گرفتن پیش زمینه های تاریخی و عدم درک صحیح از اصول و شرایط عینی به تروریسم ضد مردمی و خشونت همه جانبه روی آوردند. اتخاذ استراتِژی ترور و سپس جنگ مسلحانه آزادیبخش از سوی رهبران مجاهدین در بیش از دو دهه بدون تکیه بر اهرم و عنصر اجتماعی و با حمایت کامل بیگانگان و رژیم مستبد بعثی در حقیقت نمادی از رفتارهای ماورای چپ مجاهدین بود. شاید به تعبیری بتوان اذعان کرد که مجاهدین گونه ای از پوپولیسم فاشیستی ماورای چپ را در بیش از دو دهه به نمایش گذاشتند. به این خاطر رهبری عقیدتی مجاهدین و سایر سران دارودسته ی رجوی دارای ایده هایی با تعاریف روشن، واقع بینانه و مشخص نبودند. ایده های آن ها به نوعی یک روش برخورد با نظریه ها و پراتیک سیاسی بود که در عمل آنها را دچار پراگماتیسم محض و ندیدن اصول و واقعیت های پیرامونی کرد. آگراندیسمان نامتعارف عوامل ذهنی و ستیزه جویی غیر منطقی در عمل سیاسی و اجتماعی به نفطه ای منجر شد که رهبران مجاهدین را در توهم کسب قدرت در کمترین زمان ممکن دچار کند و عملیات های مسلحانه ی کور و بی سر انجام آنان را به شکست فاحش بکشاند. این تمایل همان موضوعی و نکته ی مهمی ست که لنین آن را بدرستی " بیماری چپ روی کودکانه " می نامد. پر واضح است رهبران مجاهدین و به خصوص مسعود رجوی خواسته ها و رفتارهای ایدئولوژیک و سیاسی نابخردانه ی خود را به اشتباه واقعیت های عینی فرض کردند. ذهنی گرایی فوق العاده ی سران دارودسته ی رجوی به تلقی ناصحیح از معادلات، تحولات سیاسی و منطقه ای آنان منجر شد تا جائی که حتی خانواده های نیروهای تحت سیطره ی خویش را " دشمن، مزدور و خائن " قلمداد می کنند که بی تردید ذهنگرایانه و توهمی بیش نیست و از درک نادرست نشات می گیرد.
بر آیند این ذهن گرایی سران مجاهدین منجر به بی توجهی و نادیده انگاشتن عوامل عینی در شرایط موجود اجتماعی و سیاسی است. نوعی اراده گرایی کور که از منطق روشن تبعیت نمی کند. پیامد چنین روندی به آن جا منجر می شود که شرایط و مرحله ی موجود که رویارویی با بن بست تمام عیار است را درک نمی کنند. برای سران مجاهدین همه چیز یا سیاه است یا سفید، یا همه یا هیچ. این به نوبه ی خود به اعوجاج های بسیار زیادی منجر می گردد، آنارشی و ماجراجویی مدام و مستمر در رفتار و مواضع مجاهدین مشخصه ی بارز آنان در بیش از دو دهه است و در نهایت شکست ها و تحلیل رفتن های پی در پی همچنین وجود خوش بینی مفرط در کوتاه مدت و به دنبال آن افسردگی از خیانت ها و مردم فروشی ها در میان مدت و درازمدت از عواقب اجتناب ناپذیر آن است.
سران مجاهدین بواسطه ی درک مبالغه آمیز از وضعیت تشکیلاتی و گروهی و نیز واقعیت ها به ورطه ی "نفی مطلق دیگران " و "خشونت فراگیر " می افتند و این سیکل معیوب همچنان ادامه دارد. ناتوانی عام در درک واقعیت ها و آنچه که " روی داده است و یا در حال اتفاق افتادن است " همراه با عدم حل تناقض های استراتِژیک و تاکتیکی با ریزش تدریجی و مستمر نیروهای تشکیلاتی و چند پارگی بی پایان همراه است.
در چنین شرایطی مجاهدین از مواضع ماورای چپ در تئوری و عمل سیاسی به راست روی و مزدوری برای "امپریالیست ها " و پادوئی برای " راه سرمایه داری " در می غلطند. مواضع سران مجاهدین در همسویی آشکار با سیاستمداران جنگ طلب و امپریالیست امریکایی، آن چنان که در مقاله ی تحت عنوان " آخرین وضعیت بحران اتمی آخوندها " در سایت همبستگی متعلق به دارودسته ی رجوی در تاریخ 2/12/1389 درج شده است، دلیلی روشن بر تناقض های شگفت انگیز مجاهدین در تئوری و عمل سیاسی ست.
آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا