استراتژی غلط سال های گذشته رجوی نتیجه ای جز بن بست رسیدن تمام عیار فرقه در صحرای عراق نداشته و تبعات آن ذوب شدن بدنه و تشکیلات سازمان در اشرف می باشد و رجوی با تمام توان و قوا و با همه حربه و ترفند و دروغ در صدد فریب بیشتر افراد و تشکیلات است تا بتواند حتی چند ماه و روزی بیشتر از اعضا و اسرای در بند خود وقت بخرد تا شاید بتواند نابودی کامل این تشکیلات فرقه ای و تروریستی را به تاخیر بیندازد.
اما اگر مسیر حرکت رجوی در سنوات گذشته را بررسی کنیم مملو از اشتباهاتی است که نتیجه خیانت و وطن فروشی رجوی است.
بارز ترین وطن فروشی و خیانت پیشگی رجوی در طول سالهای گذشته ورود به عراق در سال 65 و همکاری تمام عیار با صدام در جنگ علیه مردم ایران بوده است که شاخص ترین خیانت آن همکاری اطلاعاتی و حمله به شهرهای مرزی و مردم بی دفاع و به اسارت بردن سربازان ایرانی بود. که به عنوان نمونه می توان تهاجم به نیروهای ایرانی مستقر در منطقه عمومی مهران و مدافعین آن شهر را نام برد.
در این میان تعدادی از سربازان ایرانی توسط فرقه رجوی وطن فروش به اسارت برده شدند و با شستشوی مغزی و با حیله و فریب و تهدید گروهی از آنان به اسارت تشکیلات فرقه در آمدند. برخی از این اسرا حدود 23 سال در اسارت ذهنی و فیزیکی رجوی وطن فروش در قرارگاه اشرف قرار دارند.
از جمله کسانی که با این شیوه به دام فرقه رجوی گرفتار و تاکنون در اسارت آنان بسر می برد آقای حسن شعبان پور می باشد. بهره کشی غیر انسانی رجوی پلید از این اسرا سبب گشته است که او در طول مدت 23 سال گذشته هیچ تماسی با خانواده اش نداشته و تاکنون نیز درخواستهای مستمر خانواده او از مجامع بین المللی و صلیب سرخ به دلیل پای بند نبودن فرقه رجوی به مبانی حقوق بشر هیچ نتیجه ای نداشته است.
پس از شنیدن خبر حضور تعدادی از خانواده ها در جلوی درب اشرف برای ملاقات و تعیین تکلیف عزیزانشان و هم چنین موضع گیری رجوی دیکتاتور و توهین و اهانت به خانواده ها، خانواده های اسرای گرفتار در اشرف از این پیام و نحوه برخورد با مسئولین فرقه با خانواده ها به خشم آمده و با برقراری تماس با دفتر انجمن در صدد پاسخگویی و یا اعلام حضور خود در جلوی درب اشرف شدند تا کار تشکیلات رجوی را در عراق یکسره کرده و عزیزانشان را از چنگال او نجات دهند.
در این جلسه آقای شعبان پور ضمن ابراز خوشحالی از حضور افراد بازگشته در منزلش، برای رهایی فرزندش از چنگال رجوی خون آشام و بازگشت به آغوش خانواده دعا کرد. در ابتدای این ملاقات مسئول انجمن برای اشراف بیشتر خانواده از وضعیت حسن و دیگر افراد اسیر در قرارگاه و حضور خانواده ها در جلوی درب اشرف و هم چنین از نتیجه کار حضور خانواده در جلوی اشرف و فرار 5 نفر از اعضای در بند توضیحاتی داد. او هم چنین از موضعگیری و عکس العمل فرقه در مقابل این درخواست خانواده و مزدور و سگ زنجیری خواندن آنان توسط رجوی با آنان صحبت نمود
پس از این توضیحات آقای شعبان پور پرسید آیا امکان اعزام مجدد خانواده ها به اشرف وجود دارد؟ سپس وی به تشریح چگونگی برخورد نیروهای سازمان با خودش وقتی که چند سال پیش برای ملاقات با پسرش به اشرف رفته بود پرداخت و گفت بعد از این همه سال برای ملاقات با پسرم به درب اشرف رفتم ولی مسئولین قرارگاه به من اجازه ملاقات ندادند و همین امر باعث جر و بحث ما با افراد درب ورودی شد و مسئولین فرقه با هدایت سربازان آمریکایی ما را با زور سلاح از جلوی قرارگاه راندند.
او که از عدم وجود هر گونه رابطه عاطفی با پسر اسیرش شدیدا رنج می برد و سعی داشت تا بعض گلویش را فرو برد ناگهان از چشمانش اشک جاری و با گریه ادامه داد:
به نفر دم درب گفتم مادر حسن از فراغ او مرده است حداقل بگذارید من او را قبل از مرگم ببینم و فکر می کردم که دل نگهبان با این حرف به رحم می آید اما او هیچ توجهی نکرد و جوابی نداد چون او هم از خودش اختیاری نداشت!!
این مرد که ظلم رجوی دیکتاتور کمرش را خم کرده و سنگینی این فراغ او را خانه نشین نموده بود، سفره دل شکسته اش را باز کرد و گفت:
الان 23 سال است که هیچ خبر و یا تماسی با او ندارم. من آن چنان وابستگی به فرزندانم دارم که حتی یک ساعت بدون آنها و نوه هایم نمی توانم باشم، حالا ببینید در طول 23 سال گذشته از نبود و فراغ حسن چه کشیدم و می کشم.
او سپس به نوه خود که در کنار او ایستاده بود اشاره کرد و گفت برای آرامش دلم اسم این نوه ام را حسن گذاشتم.
نمی دانم رجوی از چه تخم و تباری است که این قدر بی رحم است و نمی گذارد که ما پدر و مادر ها بچه هایمان را ببینم و یا تماسی با هم داشته باشیم.
حسن در طول این 23 سال فقط یکبار تماس گرفت و با بچه هایم صحبت نمود و مشخص بود که تحت فشار مسئولین سازمان است زیرا که فقط در مورد حرف ها و اهداف رجوی صحبت می کرد. آنها حتی اجازه ندادند که او با من تماس بگیرد زیرا که می ترسیدند او تحت تاثیر قرار بگیرد. مطمئنا حسن در منگنه است، وقتی فردی در چنین حالتی باشد نمی تواند کاری کند و به همین دلیل نمی تواند با پدرش تماس بگیرد.
آقای شعبان پور در پاسخ این سوال که چرا رجوی فریب کار مانع دیدار خانواده ها با عزیزان شان می شود؟ بیان داشت:
چرا رجوی از خانواده ها و دیدار آنها گزیده است مگر من پدر پیر چه چیزی جز دیدار عزیزم را می خواهم که اینگونه ممانعت می کند و به خانواده ها توهین می کند؟
من از رجوی می پرسم که در طول این 23 سال نگه داشتن پسر مان در عراق چه کاری برای مردم ایران کردی و چه کاری اصلا برای عزیزان اسیرمان در عراق کردی جز به کشتن دادن و اسیرکردن آنان؟!!
او سپس. ادامه داد:
آقای شعبان پور ضمن اصرار بر اعزام او به درب قرارگاه اشرف ادامه داد:
اگر این بار به قرارگاه بروم آن قدر در جلوی درب قرارگاه می ایستم تا پسرم را ببینم و آزاد کنم و می گویم "یا مرگ یا پسرم " و کار را یکسره می کنم
وی در پایان صحبتش با لعنت بر رجوی و آرزوی آزادی فرزندش گفت " امیدواریم که در آینده ای نزدیک همراه با کلیه خانواده ها به قرار گاه اشرف رفته و عزیزان مان را آزاد کنیم".
در پایان این ملاقات پسران آقای شعبان پور ضمن تشکر از اعضای انجمن به دلیل پذیرفتن درخواست پدر شان برای ملاقات و کمک به تغییر روحیه پدرشان، آمادگی خود را برای همکاری بیشتر با انجمن نجات تا آزادی برادرشان حسن اعلام کردند.