موضوع گیری شتابزده، و البته ذوق زدگی ناشیانه سیمای آزادی در بازتاب مقاله نشست های درون تشکیلاتی مکانیزم بازدارنده تعیین تکلیف که به قلم اینجانب(امید پویا) در سایت مجاهدین درج شده، پیش از آنکه زمینه سوء استفاده برای سازمان رجوی را فراهم کند، دلالت بر ناگزیری به اذعان ماهیت فرقه ای مجاهدین دارد. علیرغم اینکه گوینده سیمای آزادی تلاش می کند محتوای مقاله را در همسویی با نقطه نظرات رجوی و به عنوان دلیلی بر حقانیت آن مناسبات به مثابه یکی از پایه های اساسی و ارکان انقلاب ایدئولوژیک مورد تاکید قرار بدهد، اما ظاهرا گوینده سیما فراموش می کند و یا تعمدا خود را به تجاهل می زند که مقاله مورد نظر در راستای اثبات و برملا کردن یکی از مولفه های فرقه ای است. اگر ذوق زدگی و شعف سیمای آزادی به مفهوم پذیرش این معنا باشد که مجاهدین بدل به یک فرقه سیاسی شده اند، باید اذعان داشت مقاله مورد نظر خوب فهم شده است، والا ذوق زدگی ایشان را در خوش بینانه ترین حالت می توان به نوعی فرافکنی و فرار به جلو و در بدبینانه ترین حالت به جهالت محض نسبت به پیام کانونی مقاله تعبیر کرد. اهمیت موضوع آنجا مضاعف می شود که سیمای آزادی در تائید محتوای مقاله به فحوای سخنان مسعود رجوی استناد می کند که از نشست های مورد نظر به مثابه یکی از دستاوردهای گرانقیمت انقلاب ایدئولوژیک یاد و آن را آنچنان که در مقاله نیز مورد تاکید قرار گرفته به رگ حیاتی مناسبات و حفظ تشکیلات خود تعبیر می کند. اما تاکید سیمای آزادی بر اینکه این رگ حیاتی به خوبی فهم شده و پادزهر آن را در گسست راس از بدنه و سطح تشکیلات دریافته، به معنی بها دادن به رجوی و مجاهدین و احتمالا نتیجه گیری نهایی از این بحث نیست و بر عکس می تواند توجه و دقت بیشتر مخاطبان را به اهمیت موضوع و نقش عوامل مکمل در ایجاد شرایط موجود مضاعف کند. اتفاقا تمام بحث و فحص ما با مجاهدین و مخاطبان بیرونی و درونی توجه دادن به این معنا است که مجاهدین با اهرم هایی از جمله همین نشست های درون تشکیلاتی و البته توامان اهرم های زور و تعمیق و تهدید به انواع مقابله جویی های روانی، خشونت آمیز و شخصیتی و… توان تعامل با دنیای آزاد، مقایسه، فکر کردن و تصمیم گرفتن را از اعضای خود سلب نموده است. گواه این ادعا اظهاراتی است که پیوسته از سوی اعضای جدا شده و مشخصا از سوی آخرین فراریان قرارگاه اشرف مورد تاکید قرار گرفته است. وقتی فردی از کوچکترین روزنه ها و کمترین زمان ها و امکانات برای فرار از مناسبات نهایت استفاده را می کند، به خودی خود گواه این ادعا است که بجز اهرم نشست های مورد نظر، چه اهرم ها و عوامل مکملی در صورت ظاهر حافظ ظرف ایدئولوژیکی رجوی است. تاکید نگارنده بر ضرورت قطع رابطه میان راس و بدنه و سطح دقیقا از اینجا ناشی می شود که با ماده شدن فضای مورد نظر یعنی ارتباط گیری و تعامل با فضای بیرون تشکیلات آن نشست های مورد نظر فی النفسه کارکرد خود را از دست خواهند داد. نگارنده منکر این رابطه و نفس این نشست ها نیست، اما بر خلاف تصور و نتیجه گیری سیمای آزادی بر این اعتقاد است که این رابطه از اساس تحمیلی است. برای بر هم زدن رابطه ایی که اساس اش را موازنه مثبت بنا کرده، چاره ای جز توسل به همان شیوه نیست و نخواهد بود. این قاعده بر اساس همان راه حل های خاص رجوی کاملا قابل فهم است. با این حال با فرض پذیرش صددرصدی ادعای مجاهدین مبنی بر حقانیت چنین مکانیزمی جای طرح این سوال همیشه بوده و خواهد بود که چرا مجاهدین به افراد خود مجال و فرصت انتخاب آزاد را نمی دهند. اگر به زعم مجاهدین همین نشست های درون تشکیلاتی و نوعیت رابطه مسعود با اعضای مجاهدین راز سر به مهر ماندگاری اعضاء در اشرف است، دلیلی ندارد رجوی از مخیر گذاشتن اعضاء به ملاقات در چند متر آنطرف تر با والدین شان با هزار بهانه دروغ و واهی طفره برود. دلیلی ندارد رجوی در کمال وقاحت و به صراحت والدین افرادش را به باد تهمت و افترا بگیرد. دلیلی ندارد منکر ارتباط خونی آنها با فرزندان شان بشود. اگر رجوی صرفا متکی به همین نشست ها است، قاعدتا نباید از حضور هیچ حائلی نگران و بیمناک باشد، چه برسد به اینکه بخواهد رابطه ها و نسبت های ژنی و خونی را از اساس انکار کند. اگر چنانچه رجوی در پیام 24 بهمن مورد تاکید قرار می دهد تسلیم درخواست ساکنین اشرف مبنی بر تحریم و بخوانید اظهار تنفر و نفرت از والدین شان شده اند، دلیلی ندارد که اجازه ندهید این احساس را رودررو و چشم در چشم به والدین خود منتقل کنند. چه بسا رجوی حتی بتواند از این فرصت طلایی در جهت جلب و جذب خانواده ها به سمت خود نهایت استفاده و بهره برداری را بکند. نگارنده ضمن اذعان به تاثیر این مناسبات اما پیشتر بر این اعتقاد است که اگر رجوی فقط کمی از اهرم فشار و تهدید های درونی و کنترل های فیزیکی و آن محاط تشکیلاتی بکاهد و صرفا بدون اتکا به این اهرم ها به همین نشست ها و فی النفسه اتکا داشته باشد، در آن صورت درخواهد یافت که چگونه شیرازه ظرف ایدئولوژیکی و استراتژیکی اش از هم خواهد پاشید. آنچه در مقاله و در تبیین رابطه میان راس و بدنه و سطح تشکیلات مورد اشاره قرار گرفت، تاکید بر این معنا بود که باید این رابطه تحمیلی و فرقه ای بین راس و بدنه همانگونه که با اهرم هایی از قبیل زور و تهدید و تطمیع و… تعمیق و نهادینه شده، با ایجاد فضای آزاد و انتخاب گر شکسته تا معلوم شود پشت این به ظاهر کشف تاریخی رجوی چه اهرم های دیگری تعیین کننده و دخیل هستند. رجوی اگر صادق است که هر چه می کند و هر چه به دست آورده و می آورد معطوف و محدود به نشست های مورد نظر است، برای یکبار هم شده تن به این آزمایش و آزمون حساس بدهد و فقط اهرم زور و فشار را از روی مناسبات اش بر دارد. همان اهرمی که چند فراری روزهای اخیر بر روی آن تاکید داشتند. آنچه باعث ذوق زدگی سیمای مجاهدین شده، نادیده گرفتن عامدانه نیمی و مصادره به مطلوب کردن نیمه دیگر مقاله است.