اگرچه رجوی درزمان اوج قدرت ودیکتاتوری خود بیان می کرد که در سازمان من انشعاب بوجود نمی آید، اما این روز ها نبود رجوی و شرایط موجود عراق و اعضای ناراضی که مدتهاست خواهان خروج از این گروه هستند زمینه های این انشعاب را فراهم کرده اند.
انشعاب اول به رهبری مهدی ابریشمچی با مریم عضدانلوخواهد بود. ضربه ی سال 63 از طرف مسعود به مهدی، درمهدی تا امروز به کینه تبدیل شده است و اینها در درون فرقه تنها خواهند ماند و چون تا امروز تنها گرداننده نیروها و حامی مسعود بوده اند به همین خاطر این دو زوج متضاد دوست ندارند چنین شود. می خواهند با نام مسعود هنوز بر نیروهای فرقه رهبری کنند.
البته بعضی از سران فرقه با این انشعاب با مهدی و مریم خواهند ماند.این ها همان لمپن ها میباشد.
انشعاب دوم: به رهبری محدثین خواهد بود و اینها چون تا امروز در سیستم درونی فرقه نبودند وشخص محدثین سعی کرده در بعضی مسائل از جمله انقلاب درونی،حضوردر عراق،درگیری با کردها و.. درتشکیلات فرقه وبیرون از فرقه خود را آدم میانه رویی نشان دهد و به خاطر همین مسئله، انشعاب به رهبری محدثین شانس بالایی در جذب نیروها ی فرقه درخارج از عراق را دارد و این انشعاب توسط ایشان فقط نیروهای خارج کشور این فرقه و سردفترهای این فرقه در اروپا و آمریکا را همراه خواهد داشت.
انشعاب سوم: توسط عباس داوری خواهد بود و به خاطر حضورش در عراق احتمال اعلام انشعاب از جانب او بسیار بیشتر از دیگر انشعاب ها خواهد بود. او سعی خواهد کرد که با نفی مبارزه مسلحانه و وارد شدن به مشی سیاسی با نیروهای موجود درتشکیلات عراق، جبهه سیاسی راه اندازی کند و با این شعار احتمال جذب نیروها بیشتر خواهد بود.
اگرچه در عراق مسئول اول سازمان حضور دارد اما چون مسئول اول یک نفر ست که به عنوان نماد می باشد و تصمیم گیری در تشکیلات فرقه در عراق با عباس داوری و سران شورای رهبری می باشد من فکر میکنم تا امروز بعد از 6 سال عباس که در قرارگاه حضور دارد و سعی می کند خودش را درحاشیه نگه دارد مشغول زمینه سازی برای جمع وجور کردن طرفداران وفاداری که در کمپ هستند می باشد. به همین خاطر در تصمیم گیری ها یک سیاست واحد ندارند و دو دستگی در خارج و در درون تشکیلات مشاهده می شود. این دو دستگی نشانگر نبود مسعود نیست بلکه هر کدام از سران فرقه درصدد شکل گیری جبهه ای جدید در درون تشکیلات هستند تا بتوانند در ادامه حیات در دنیای امروز خودشان را از مسعود دور کنند و با یک دید جدید وارد عمل شوند، اگرچه این شکل گیری جدید در درون تشکیلات مثبت است ولی باید سران انشعاب به چند نقطه توجه خاص کنند.
هر کدام باید با صدور بیانیه، از گذشته خودشان در کنار مسعود انتقاد کنند وبه علت حضورشان و فریب نیروها اعتراف کنند تا بتوانند در آینده انشعاب، افراد بیشتری را از درون سازمان با خود همراه کنند.
عباس داوری بیشترین شانس را در صحنه انشعاب خواهد داشت و بعضی از ملاقات های مخفی با اردن، عربستان، امارات و حتی با فلسطینی ها، مصری ها و غیره با ایشان بوده و این تنها شانس او بوده وکمک کننده است و انشعاب به رهبری محدثین نفر دوم خواهد بود که در سیستم اروپا و شخصی شناخته شده در نزد غربیهاست. ولی حمایت مالی کمی دارد و مهدی با همسر سابق در خارجه و… شناخته شده هستند. اما به دلیل شخصیت منفورشان در فرانسه تنها خواهند ماند و زن دوم هم شاید به خاطر برادرش موسی خیابانی با عباس داوری همراه شود، و این شکل گیری بعد از ناامیدی ازحمایت آمریکاییهاست. سران فرقه 6 سال منتظرمانده اند تا شاید خود مسعود از رهبری سامان کنار رود ولی او این کار را نکرد وسران انشعاب را وادار کرده است در درون سازمان مجاهدین برای خودشان اشنعاب بزنند.
بعد از تشکیل دولت عراق و اجرایی شدن تصمیم عراق مبنی بر اخراج گروه، انشعاب عباس داوری از بقیه شانس بیشتری دارد. ولی آینده شورای ملی مقاومت در این انشعاب ها با رئیس جمهور و پیشنهاد برقراری یک جبهه خواهد بود که با نام ائتلاف جبهه ملی ادامه خواهد یافت. در آن صورت فقط دو نفر خواهند ماند، مهدی سامع و….. می ماند، بقیه شخصیت های منفرد جدا از این جبهه به حیات پایانی ادامه می دهند.
و این آینده یک گروه است که رهبر آن نیروها را با جدا کردن از همسران خود و زدن مارک دور هم نگه داشته ولی چون امروز دیگر مارک های رجوی کارساز نیست و برای همه روشن شده که مارک ها برای حفظ نیرو بوده و واقعیت بیرونی ندارد به همین خاطر ایدئولوژی ساخته دست رجوی هم دیگر کارساز نیست و چون خیلی از کادرهای قدیمی هم انحراف ایدئولوژیکی سازمان در زمان مسعود را لمس کرده اند و به همین خاطر مسعود سعی داشت هیچ کدام از کادرها در سازمان از نام حنیف استفاده نکنند و پایه ریزی ایدئولوژیک را به پای مسعود بنویسند، بر همین اساس مسعود می گفت در پایه ریزی ایدئولوژی با حنیف با هم بودیم. طوری که حنیف شخصی بود که مسعود به ایشان در آن زمان رهبری می کرده، یعنی مسعود بعد از عضویت در سازمان رهبر این سازمان بود و در حیات حنیف هم رهبری کرده و ایدئولوژی سازمان را تدوین می کرده، به همین خاطر ملاقات ها و غیره را حنیف خودش انجام می داد تا این رهبر راحت تر انجام وظیفه کند و بعد هم مریم ایدئولوژی سازمان را تدوین نموده است و کادرهای قدیمی شاهد تمامی این تناقض گویی ها بوده اند. اما به دلیل سرکوب های درون تشکیلاتی که به پشت گرمی صدام حسین به اوج خود رسیده بود،نمی توانستند و جرأت اظهار نداشتند و اگر دم بر می آوردند مثل علی زرکش و قربان ترابی حذف می شدند. به خاطر سرکوب آن زمان بعد از سرنگونی صدام، به دلیل حضور آمریکایی ها در عراق کادرهای قدیمی فکر کردند دولت آمریکا از رهبری مسعود حمایت می کند و بهتر است اینها در حاشیه قرار بگیرند و مثل قبل در تشکیلات ماندند ولی چون امروز برای همه روشن شده چه کادر قدیمی و چه جدید که آمریکا از این رهبر حمایت نمی کند به دلیل اینکه دارای کش شخصت و دیکتاتور بوده درخط انشعاب افتاده اند که فکر می کنم در 4سال اخیر این جبهه برای حضور در انشعاب هر کدام از رهبران انشعاب آماده شده اند و فقط منتظر شرایط و زمان هستند. و ما هم منتظر اقدام آنها هستیم. سعید