" وصول بدین مقصد یعنی آرامش حقیقی در جامعه وقتی میسر است که میل ها، نیازمندیها و روح تکامل انسان از امیال و منافع شخصی تبعیت نکند و در حوزه ی اقدامات ویرانگر و خشونت آمیز ناشی از انگیزه پیروزی و تسلط بر حاکمیت به معنای عام آن، محدود نگردد." – هربرت مارکوزمقدمه
در فرهنگ اصطلاحات و مکتب های سیاسی ترور و خط مشی تروریستی به معنای به کارگیری روش و شیوه ای غیر اخلاقی است که دسته های راست و یا چپی یا فرقه های مذهبی و سکت های سیاسی بـــرای برافکندن نظام سیاسی یا هراساندن مخالفین، به آدمکشی و خرابکاری دست می زنند.
در تاریخ ایران و شرق اسلامی فرقه هایی چون اسماعیلیان نزاری یا پیروان حسن صباح و در دهه های اخیر مجاهدین و القاعده از ترور و خشونت سازمان یافته به صورت یک روش دائمی استفاده می کنند.
البته فرقه ی مجاهدین تحت رهبری مسعود رجوی از ویژگی های خاصی برخوردار است که آن را از سایر فرقه ها و سکت های سیاسی و عقیدتی متمایز می کند. یکی از ویژگی های حیرت انگیز فرقه ی مجاهدین تسخیر عرصه ی خصوصی افراد و کادرهای تشکیلاتی ست، به طوری که اراده ی آزاد افراد و عناصر تشکیلاتی و حق انتخاب آزادانه آنان حتی در موضوعات کم اهمیت و پیش و پا افتاده نیز نادیده و به سخره گرفته می شود. از ویژگی شاخص و منحصر به فرد فرقه ی مجاهدین تلاش برای تربیت افراد و کادرهای درون تشکیلاتی ست تا با ابراز سرسپردگی تمام عیار به "رهبر عقیدتی و پدرگونه " سر از پا نشناسند و بدون کمترین امکان و یا نیاز برای تعقل و اندیشه ورزی به رفتارهایی دست زنند که از دیدگاه انسان مدرن به نوعی بیماری روانی و نبود سلامت ذهنی تعبیر می گردد. عمل به خود سوزی و یا انتحار کادرهای تشکیلاتی چون مجاهدین و القاعده از نکات بحث بر انگیزی ست که در حوزه ی علوم تربیتی و روانکاوی می بایست بدان پرداخت و مورد بررسی و واکاوی علمی و روانشناختی قرار داد.
عمیقا بر این باورم که رابطه ی شگفتی بین دو مقوله و گزینه ی مطرح یعنی جایگاه رهبری عقیدتی، اسطوره ای و ماورائی در جمعی یا گروهی انسانی با میزانی از عمل غیر اخلاقی ترور و نیز فداکاری نابخردانه همچون خودسوزی یا عملیات انتحاری عناصر تشکیلاتی، وجود دارد. لذا رویکرد خشونت آمیز و ستیزه جویانه، بی شک منبعث از پیشزمینه های شکل گیری و تکوین شخصیت افرادی ست که در ساختار و تاروپود فرقه هایی چون مجاهدین پدید می می آیند. تروریسم و استراتژی ترور یا هر گونه عمل خشونت آمیز هیچگاه امکان تحقق ندارد مگر اینکه در زمینــه و حوزه ی شکل گیری شخصیت و از طریق فشار سیستماتیک روانی و ذهنی نامحسوس، افراد و کادرهای تشکیلاتی را آماده ی اعمال و رفتار قهر آمیز کرد. لازمه چنین امر مهمی رسوخ تابوها و دگم های عقیدتی به ذهن افراد و پیروان، تحت عناوین مقدس و مفاهیمی ست که هاله ای از تقدس بر آن کشیده شده است تا در ضمیر ناخودآگاه عناصر و کادرهای تشکیلاتی جاخوش کند و به مثابه ی انگیزه ی نیرومندی برای عمل ستیزه جویانه و تروریستی قلمداد گردد.
به عبارتی بایستی گفت هر استراتِژی منجر به خشونت و یا اقدام به عملیات تروریستی از سوی فرقه هایی چون مجاهدین نیازمند افرادی ست که از طریق دگردیسی ذهن و روان به سرسپردگی کامل و تمام عیار تن در دهند و رهبر عقیدتی را چون موجودی الهی و ستایـــش برانگیز بشمار آورند. در این صورت " مرزهای عقلانیت انتقادی وخـــرد ورزی " در ذهن عناصر فرقه و پیروان رهبر عقیدتی خدشه دار خواهد شد و هیچگاه آنان نخواهند توانست درک کنند رهبر عقیدتی آنان مثل سایر انسانها در معرض نقد و بررسی است و مصداقی عینی از یک اصطلاح انگلیســی ست (Feet of Clay) به معنای " پدیدار شدن شگفت انگیز نقطه ضعف یک رهبر، اسطوره و یا یک قهرمان "
ادامه دارد…
آرش رضایی↑