مهدی ابریشم چی عضو کادر رهبری فرقه ی رجوی در مورخه 26/9/72 طی یک سخنرانی در میان کادرهای رده بالای مجاهدین در شهر پاریس به آغاز درگیری مسلحانه و شروع عملیات ترور از سوی مجاهدین در سی خرداد سال شصت اعتراف می کند و دلیل آنرا انسداد سیاسی و یک پایه کردن تضادهای داخلی رژیم می داند. او در بخشی از سخنرانی خود می گوید: "… بایستی که سی خرداد مبارزه مسلحانه را شروع می کردیم که کردیم، عملیات "مسلحانه" سازمان شروع شد…" سالها بعد خانم مریم عضدانلو رئیس جمهور خود خوانده ی مجاهدین در مقاله ای تحت عنوان راه حل سوم که در سال 84 و بعد از خلع سلاح مجاهدین در عراق و فرار کادرهای رده بالا و مخفی شدن رهبر عقیدتی مجاهدین!!!، در روزنامه ی هرالد تریبیون به چاپ رسید در کمال ناباوری از تغییر دموکراتیک رژیم سخن گفت؟!! در واقع خانم مریم عضدانلو با این مقاله مخاطبین خود را با پارادوکس حیرت آور و غریبی در استراتژی و موضعگیریهای اتخاذ شده و متضاد به وسیله سران و رهبری فرقه مواجه کرد که بسیار قابل توجه و مهم جهت بررسی و واکاوی بود. اما آن چه که خانم عضدانلو در این مقاله و سالها پس از آن به امر ناگفته و مهم هرگز اشاره نکرد ضرورت و لزوم بازنگری در استراتژی ترور در بیش از دو دهه و محکومیت کشتار شهروندان ایرانی بود.
شاید رئیس جمهور خود خوانده جهت همخـوانی و سازگاری با شرایـط بوجــود آمده به نوعی می خواست با طرح راه حل ســــوم، مجاهدین را از بن بست دهشتناکی که بعد از سرنگونی حامی مستبد و فاشیست فرقه یعنی رژیم صدام درآن گیرکرده بود، رهایی بخشد و تصویری معقول و قابل پذیرش از دارودسته ی تروریست رجوی به جهانیان نشان دهد. اما آیا موفقیتی برای ایشان حاصل شد؟
همه ی تحولات و معادلات منطقه ای پس از طرح راه حل سوم از سوی خانم عضدانلو نشان داد که مجاهدین به مثابه ی یک فرقه ی تروریستی و خطرناک برای حتی سیاستمداران نئومحافظه کار و میلیتاریست امریکایی که سعی داشتند پس از اشغال عراق از مجاهدین چون حربه ای و فاکتوری برای فشار بر ایران استفاده کنند، بشمار می آیند و برای مقامات امریکایی تاریخ مصرف دارند.
ایجاد تیف و محلی برای خروج عناصر ناراضی مجاهدین از سوی مقامات ارتش امریکا در جنب اشرف و سپس واگذاری مسئولیت محافظت و کنترل قرارگاه اشرف به ارتش و پلیس عراق علیرغم همه ی امیدهایی که سران مجاهدین به امریکائیها بسته بودند و غوغاسالاری و پروپاگاندایی که در این رابطه به راه انداختند، آیا جز این بود که مجاهدین برای امریکائیها نیز اهمیت و ارزشی نداشتند و جز استفاده تاکتیکی در زمینه ی جمع آوری اطلاعات و مزدوری آن هم در مقاطعی خاص، سودی برای آنان نخواهند داشت؟
به نظر می رسد انزوا، بایکوت، تحقیر و نیز طرد و انکار مجاهدین از سوی همه نیروها و جریان هایی که در تحولات منطقه ی خاورمیانه نقش بازی می کنند ناشی از اتخاذ خط مشی خشونت آمیزی است که سر آغاز آن سی خرداد می باشد. البته سی خرداد نقطه ی عطفی بود که واقعیت ناکامی جنگ مسلحانه و تحلیل های آبکی و غیر علمی رهبر عقیدتی مجاهدین مسعود رجوی را برای همگان کاملا آشکار کرد و مشخص شد رهبر عقیدتی مجاهدین چگونه در دام بیماری چپ روی کودکانه افتاد و در شرایط حساس تاریخی از درک تفکر انتقادی به مفهوم راستین و دموکراتیک و سازنده ی آن عاجز ماند اما او سعی داشت با ذهنی بیمار و تحت تاثیر امیال روانی و کمپلکس برای کسب قدرت به آگراندیسمان رویدادها آنگونه که خودش می پنداشت بپردازد و بدینسان در توهمی شگفت و دهشتناک گیر کرد.
در واقع مسعود رجوی در سی خرداد از تحلیل آن چه که در جامعــه ایـــران می گذشت به تمام معنا ناتوان بود او سعی داشت در نامعقول جلوه دادن ویژگی های " خردمندانه ی " موجود در جامعه کوشش کند و در این مسیر دچار مطلق انگاری نابخردانه شد. رهبر عقیدتی مجاهدین با سوق دادن عناصر و کادرهای تشکیلاتی به خشونت، کشتار تمام عیار هم میهنان و شهروندان و بکارگیری تروریسم ضد مردمی و افسار گسیخته ثابت کرد که " مفهوم بنیادین خرد " برای او هنوز نیروئی ناشناخته است و تاکنون که عناصر مجاهدین در اسارتگاه اشرف به حالتی از بی آیندگی، پریشانی و سر در گمی افتاده اند، نیروی "خردورزی و عقلانیت انتقادی " هنوز نقش تاریخی و حقیقی خود را برای رهبر عقیدتی مجاهدین ایفاء نمی کند. چرا که او همچنان در پیام ها و مواضع خود مرده ریگ های کهن را پاس میدارد و از تابوها و دگم های مشمئز کننده ذهنی رهایی نیافته است.
چه خوب بود رهبر عقیدتی مجاهدین در می یافت که برای درک درست و اصولی مسائل و رویدادها بایستی از مرزهای جهان ذهنی که برای خویش ساخته ایم گامی فراتر بگذاریم تا بتوانیم جهانی دیگر برای خویش بسازیم، جهانی بر بنیـاد پذیرش ها و نفی مطلق انگاری نابخردانه.
آرش رضایی