نیروهای آمریکائی مستقر در اردوگاه عراق نوین یا پادگان خالص (اشرف سابق) نهایتا در روز جمعه 11 تیر 1389 برابر با 2 ژوئیه 2010 طی مراسمی تمامی مواضع خود را به ارتش و پلیس عراق تحویل دادند و از این پس رسما دولت عراق عهده دار مسئولیت مقر فرقه رجوی در عراق می باشد. دولت عراق طی سالهای متمادی مکررا اعلام نموده است که بر طبق قانون اساسی این کشور سازمان مجاهدین خلق یک سازمان تروریستی است و جائی در خاک عراق ندارد و باید این کشور را ترک کند و عناصری که مرتکب جرم و جنایت شده اند در دادگاه های صالحه عراق محاکمه شوند. همچنین همانطور که در گذشته اشاره کردیم روز پنجشنبه 3 تیر ماه 1389 برابر با 24 ژوئن 2010 تعدادی از عناصر مغزشوئی شده فرقه رجوی در برابر خانواده های متحصن در برابر دروازه پادگان اشرف قرار گرفته و از ساعت 1130 الی 1630 به دادن شعارهای تحریک آمیز و دشنام و تهدید علیه خانواده ها پرداختند. سؤال اینست که فرقه رجوی به کجا میرود؟ چرا از چند عضو خانواده که افراد عادی جامعه هستند و فقط برای دیدار با عزیزانشان از اقصا نقاط جهان به عراق آمده اند اینقدر وحشت دارد و چرا بن بست فعلی خود را تنها از چشم آنها می بیند. رجوی چه آینده ای را برای فرقه اش در عراق متصور میداند و چرا دست از لجاجت بر نمی دارد و به رنج و حرمان انسان هائی که سالیان سال است در اسارت ذهنی و عینی خود نگاه داشته است پایان نمیدهد؟ خودخواهی و تکبر کودکانه رجوی همچون برخی از رهبران فرقه ها که همه چیز و همه کس را متعلق به خود می دانند حد و اندازه ندارد و حاضر است هر کس و هر چیز را قربانی جاه طلبی های خود کند. واضح است که رجوی در عراق هیچ آینده ای ندارد و دیر یا زود باید بساط خود را بطور کامل جمع کند. اما این تلاش های مذبوحانه برای سرپا نگاه داشتن جسد یک مرده به چه دلیل انجام میشود؟ چرا رجوی تمامی بیش از 3000 نفری که در پادگان فرقه ای خود حبس کرده است را روبروی خانواده ها قرار نمیدهد تا خانواده ها بدانند حرفی که تعدادی معدود می زنند حرف همه اشرفیان است و همه آنها با رجوی همصدا هستند. واقعیت اینست که به غیر از تعداد اندکی (همانها که رجوی مقابل خانواده ها آورده بود) همه ساکنان پادگان از شرایط خود ناراضی بوده و خواهان ترک محل هستند ولی طی سالهای سال چنان فضائی در ذهن آنها نسبت به شرایط خارج از پادگان ساخته اند که بالاجبار به ماندن در آنجا رضایت داده اند. چرا رجوی که ادعای شجاعت و ریسک پذیری دارد اینقدر جربزه ندارد و این ریسک را نمی پذیرد که امکان دیدار آزادانه خانواده ها با عزیزانشان را در خارج از پادگان فرقه ای خود بدهد؟ از چه می ترسد؟ آیا واقعا بن بست را حس کرده و ناقوس مرگ فرقه خود را شنیده است؟ مریم رجوی بدون دغدغه نسبت به بن بستی که در عراق گرفتار آنست در تاورنی در پاریس برنامه جشن و سرور راه می اندازد و برای عناصر شناخته شده لابی های اسرائیلی ژست میگیرد و نطق میکند؛ و خانواده های دردمند اما در زیر آفتاب سوزان عراق در سخت ترین شرایط و بدون امکانات در خارج از پادگان اشرف ماههاست که به انتظار دیدار عزیزان خود نشسته اند. آیا میشود باور کرد این زوج خودپرست درد ایران را داشته باشند و سر سوزنی عاطفه نسبت به خلق و ذره ای مسئولیت در برابر خالق احساس کنند؟ از صمیم قلب از درگاه خداوند متعال مسئلت می نمائیم تا رجوی ها به راه راست هدایت شوند و عقل سلیم به آنها عطا گردد. از خدا می خواهیم دعای مادران و پدران و برادران و خواهران و فرزندان اعضای گرفتار در فرقه رجوی را استجابت نماید و به رنج دوری آنان پایان دهد. الهی آمین