در لابلای روزنامه های قدیمی چشمم به اخبار دستگیری و متلاشی شدن حزب توده بعد از سال 32 افتاد. بی اختیار به زمان بعد از انقلاب رفتم آنزمان من در دبیرستان درس میخواندم. پس از انقلاب فضای سیاسی فعال بود و احزاب نیز روی دانش آموزان بسیار کار میکردند و سعی داشتند تا خود را هر چه بیشتر مطرح کنند. دانش آموزان نیز هر کدام که از فضای سیاسی آنزمان به شر و شور افتاده بودند هر روز مشغول بحث های سیاسی بودند یک روز در کلاس تاریخ بحث میکردیم چون کتاب مربوط به زمان قبل از انقلاب بود و برای درس دادن مناسب نبود کلاس تبدیل به بحث آزاد شد. بحث به اینجا رسید که سازمانهای سیاسی قبل از انقلاب را یک به یک مورد مطالعه قرار میدادیم گفتیم حزب توده در زمان مصدق اشتباه کرد یا خیانت؟ در بین جوابها یکی از بچه ها حرف قشنگی زد و گفت… ببین یکی با دوستش میره بالای پشت بام اگه دوستش رو از قصد هل بده و اون بیفته پایین این دیگه اشتباه نیست اون به دوستیش خیانت کرده! حزب توده هم با مردم ایران همین کار رو کرد. واقعا حرف درستی بود و به همین دلیل حزب توده بعد از انقلاب هر چه سعی کرد نتوانست پایگاهی مردمی داشته باشد چون همه میدانستند این حزب از روسیه کنترل میشود و از طرف کا گ ب فرامین به آنها میرسد حزب از خودش دارای اختیاری نیست به عبارتی صلاح مردم و یا ضرر آنها اصلا مد نظر حزب و رهبرانش نیست این کاملا شناخته شده بود. همچنین با توجه به بافت مذهبی و فرهنگی ایران کمونیسم جایی نداشت و قابل هضم نبود. خب اما گروههای سیاسی و مذهبی از جمله سازمان به صورتی برای مردم دارای تصویری مبهم بودند. آیا اجانب و بیگانگان این دفعه اگر میخواستند سرمایه گذاری کنند باید به سراغ چه کسی میرفتند؟ سازمان دارای بافت مذهبی بود و تعدادی از اعضای آن اعدام شده بودند این خود ادعایی بود تا از جانب عده ای از مردم مورد اعتماد قرار گیرد. اما غافل از اینکه این سازمان بر اساس تعالیم اسلامی عمل نمی کند و ملغمه ای از مارکسیسم و دیگر مکاتب را نیز در خود دارد که در واقع ایدئولوژی شخص رجوی بود. این فرد اولا به ایرانی بودن خودش اعتقاد نداشت یعنی اصرار میکرد که ایدئولوژی خود ساخته اش بالاتر از همه چیز است و دیگر اینکه عاشق به قدرت رسیدن بود و برایش مهم نبود چگونه به همین دلیل از بدو انقلاب سازمان از یک طرف سعی میکرد با تمام احزاب داخل کشور تماس داشته باشد و سعی کند تا هژمونی خود را بر آنها تحمیل کند و از طرف دیگر با تمامی دولتهایی که به نحوی اوضاع آشفته بعد از انقلاب ایران را محل مناسبی برای ماهیگیری خود میدانستند تماس حاصل کند. از طرفی سنگ فلسطینیان را به سینه میزد اما با سرویسهای جاسوسی که علیه فلسطینیان کار میکردند روابط حسنه داشت و اطلاعات رد و بدل میکرد. در ماجرای دستگیری سعادتی و تماس او با روسها کمی از این موضوع لو رفت اما در اخبار و اطلاعات درونی سازمان معلوم بود که با بسیاری از کشورها این رد و بدل کردن اخبارو اطلاعات وجود داشته است.
پس از خرداد سال 60 این موضوع دیگر برای این سازمان به صورت قانونی و مشروع در آمد. چون از رسیدن به حکومت باز مانده بود و هر کاری را بی پرده انجام میداد تا آنجا که خیانت به کشور در مرام سازمان امری عادی بود و نمونه های بسیاری است که سر فرصت به آن خواهم پرداخت زیرا بسیار خوب است حقایقی که در قلب و درون ما خفه شده را بازگو کنیم اما باید در اینجا اضافه کنم اگر خیانت حزب توده را به شماره 10 نشان دهیم خیانت رجوی را باید به 100 نشان داد. پس به خاطر همین است که سازمان بعد از رفتن به عراق ایزوله شد و دیگر آن مکش نیرویی را که در جامعه داشت نتوانست انجام دهد زیرا تمامی مردم به خیانت رجوی پی بردند و برای همیشه این سازمان به عنوان ستون پنجم دشمن و ایرانی فروش و خائن به خدا و خلق و تروریست و… در ذهن مردم باقی خواهد ماند و در تاریخ به ثبت خواهد رسید.
اصغر فرزین