22 سال از عملیات شکست خورده رجوی به نام فروغ جاویدان (مرصاد) می گذرد عملیاتی که بر اساس نقشه از پیش تعیین شده رجوی قرار بود در کمترین زمان ممکن و با حداکثر سرعت نیروها به تهران رسیده و رژیم ایران را در کمتر از 72 ساعت سرنگون کنند!!
به گوشه ای از توهمات رجوی در رابطه با توجیه این عملیات توجه فرمائید:
این عملیات باید در عرض 2 یا 3 روز انجام شود چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد ؛ چون اصلا به فکرش هم نمیرسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالا نمیتواند هیچ عکسالعمل مؤثری انجام بدهد.
چه عاملی باعث شد که رجوی خود خواه در چنین مقطع حساسی دست به این عملیات بزند که حتی احتمال متلاشی شدن سازمانش هم وجود داشت؟
آیا رجوی به احتمالات شکست و یا هر گونه مشکل دیگر نیروهایش توجه نداشته؟
آیا واقعا رجوی مطمئن بود که نیروهایش به تهران می رسند؟ اگر چنین نبود پس چرا دست به عملی زد که بخش زیادی از نیروهایش را در طول این چند روز به کشتن داد؟
برای پاسخ چرایی عملیات مرصاد ابتدا باید به این موضوع توجه داشته باشیم که رجوی در رابطه با جنگ عراق علیه ایران چگونه می اندیشید و چه استراتژی را دنبال می کرد.
رجوی بعد از ورود به عراق برای اینکه همکاری و وطن فروشی خودش را با صدام توجیه کند استراتژی جدیدی را در پیش گرفته و در توجیه عملکرد خویش به نیروهای خود این گونه القا کرد که ما در گذشته به مقوله جنگ در پارامتر مبارزه با جمهوری اسلامی ایران کم بها داده و حسابی در استراتژی خود در این رابطه باز نکردیم او برای همراه کردن اعضای و هوادارانش چنین توضیح داد که حکومت ایران برای سرکوب و خفقان بیشتر مردم جنگ را سرپوش برای اختناق در جامعه نموده است و این آغازی بود برای حضور نیروهای نظامی سازمان در سنگر نیروهای صدامی در جبهه ها در مقابل سربازان ایران!!!.
البته وطن فروشی و همکاری نظامی رجوی در طول چند سال جنگ در کنار نیروهای صدام که موفقیت های کوچک نظامی را نیز در بعضی از مناطق جبهه ها را در بر داشته باعث توهم برای شخص رجوی و حتی صدام شده بود به طوری که حتی فرماندهان استخبارات صدام نیز از تحلیل های اطلاعاتی و نظامی رجوی برای پیشبرد اهداف و تهاجم به جبهه ایران استفاده می نمودند در حالی که واقعیت امر چنین نبوده و امروزه به راحتی می توانیم قضاوت کنیم که رجوی هم چون دشمنان انقلاب ایران کمر همت بر این داشته که به همراه سایر متحدین خودش (از گروه های ضد انقلاب داخلی تا دولت های غربی و بعضی از کشورهای عربی) ضربه نهایی را به ایران بزند. و به زعم باطل خودشان حکومت ایران را سرنگون کنند.
رجوی در رابطه با جنگ مستمرا چنین تحلیل می کرد:
" جنگ در هر دو شق صلح و یا ادامه آن طناب دار حکومت ایران خواهد بود "
اما پذیرش قطعنامه توسط طرفین درگیر جنگ معادلات و تحلیل های نظامی و استراتژیک آبکی رجوی یک شبه به باد فنا رفت و او به این فکر افتاد که اگر چنانچه دست به اقدام خاص هم چون خودکشی جمعی و سازمانی (عملیات فروغ) در این مقطع حساس نزند برای همیشه نیروها و ارتش به اصطلاح آزادی بخش او در عراق دفن خواهند شد و به عنوان خائنین به خلق و وطن لعن تاریخ را برای خود خواهند خرید.
به گفته های رجوی در رابطه با چرایی انجام این عملیات در نشست توجیه ای آن توجه فرمائید:
تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چارهای جز عمل نداریم و اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم و از هم اکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک میگویم.
البته رجوی در نشست های داخلی خود در اشرف بر این نکته اشاره داشته که رژیم ایران هرگز تحمل صلح را ندارد و اگر چنانچه دست به این اقدام بزند همان روز سرنگون خواهد شد.
اگر فرض را بر این قرار بدهیم که این تحلیل رجوی درست باشد پس چه نیازی به تهاجم نظامی از طرف سازمان بوده که باعث کشته شدن تعداد زیادی از افراد شد؟
اگر قرار بر این بوده که بعد از آتش بس مردم به سمت مراکز قدرت نظام هجوم ببرند پس چرا نیروهای سازمان با مقاومت مردمی در اطراف کرمانشاه زمین گیر شدند؟ واقعیت امر این است که شکست نظامی سازمان در عملیات مرصاد باعث به بن بست رسیدن کامل استراتژی جنگی رجوی متکبر شد و پس از آن علیرغم همه شیطنت های مرزی و تلاش مذبوحانه و وطن فروشانه و پیمان های استراتژیک با دیکتاتور عراق، ارتش به اصطلاح آزادی بخش او راه به جایی نبرده و پس از سقوط صدام توسط نیروهای آمریکایی خلع سلاح شدند
هر چند که گذشت زمان خیلی از واقعیت های پنهان از اقدامات و عملکرد های سازمان در طول چندین سال گذشته را مشخص نموده و ماهیت واقعی رجوی کثیف برای همگان روشن شده است ولی رجوی خائن و مریم قجر در پروسه چندین ساله همکاری با صدام آنچنان ارتقایی در خیانت به مردم یافته اند که امروز وطن فروشی و هرزه گی را به عنوان یک استراتژی جدید خود پیشه نمودند و در تلاشند تا برای جذب حمایت و جلب رضایت مقامات غربی و به ویژه سناتورهای آمریکایی هر گونه خیانت و وطن فروشی را نسبت به مردم شریف ایران انجام دهند.
او که روزی در اصول مبارزاتی سازمان خود چنین ادعا می کرد که دشمن اصلی ما بورژوازی و در راس آن آمریکا می باشد و تا قبل از سقوط صدام با علم کردن پرچم های سرخ مدعی بود که بین خلق و امپریالیسم هیچ رابطه ای جز اسارت یا نبرد وجود ندارد امروز این گونه با خفت و خواری خود و فرقه اش را در راستای اهداف امپریالیسم در اختیار آنان قرار داده تا شاید اینان را از لیست تروریستی خارج کند و افتخار این را داشته باشد که در تهاجم سیاسی و اقتصادی و نظامی به مردم ایران در کنار آنان قرار بگیرد
ولی غافل از این که سران غرب پس از دستیابی به خواسته هایشان هرگز آنان را در تقسیم قدرت شریک نمی کنند و مانند دستمال مصرف شده آنان را دور می اندازند.