داوود صادقی بیاتی یکی از اعضای جدا شده ی فرقه تروریستی رجوی ضمن مصاحبه، گوشه ای از فریبکاری رجوی را افشاءِ کرد.
"… به ما می گفتند نماز بخوانید، شیعه باشید اما شیعه رجوی، یعنی آنطور که آنها می خواستند باید به دین عمل می کردیم، چند نفری هم لباس روحانیت به تن کرده بودند و باصطلاح برای ما مباحث عقیدتی و دینی درس می دادند؛ اما در واقع وقتی از آنها سؤال دینی می کردیم هیچ چیز بلد نبودند و جواب های بی ربط می دادند و می گفتند اینها را از مسعود یاد گرفتیم و او ما را به خدا رسانده است."
چرا این چنین تفکراتی داشتند؟
برای این که در یک محیط بسیار بسته و محدود بودند و غیر از خودشان و اطلاعات و قوانین ساختگی خودشان از هیچ چیز دیگری در جهان مطلع نبودند، مثلاً یکی از فرماندهان من که مدت 25 سال در قرارگاه اشرف بود و اصلاً از آنجا بیرون نیامده بود در مدت عمرش، هیچ زمان موبایل ندیده بود، وقتی تلویزیون تبلیغ موبایل می کرد می گفت این چه وسیله ای است؟ یا این که کار با دوربین، ویدئو و یا کنترل تلویزیون را بلد نبودند و افراد جدید الورود این کارها را برایشان انجام می دادند.
پس چرا اینقدر ادعا می کنند که به همه چیز اشراف دارند و به اصطلاح با علم روز جلو می روند؟
این تبلیغات مربوط به هواداران ساکن در اروپا است، یعنی آنهایی که خودشان قرارگاه اشرف و وضعیت حاکم بر آن را ندیده اند و هر چه می گویند بر اساس شنیده هایی است که به دروغ برای آنان گفته شده است.
از سوی دیگر آنها چون در اروپا زندگی می کنند بر اساس امکانات و وضعیت خودشان در آنجا موقعیت قرارگاه اشرف را خیالبافی می کنند، از این رو مجاهدین با آمریکایی ها معامله و معاهده ای انجام داده اند تا پای یک نفر از ما که قرار بود از مجاهدین جدا شویم به اروپا نرسد، چرا که می دانستند اگر به اروپا برویم هوادارانشان از دروغ هایی که تا به حال گفته اند مطلع می شوند.
هر چه می گویند ادعا است و دروغی بیش نیست، بخصوص در مورد مسایل اعتقادی و دینی، بعد از 25 سال تازه به فکر ساختن مسجد افتاده اند، آنهم به این دلیل بود که عده ای از عرب های عراق را برای بازدید به قرارگاه آورده بودند.
گفته بودند شما با این همه ادعای مسلمانی پس از این مدت فعالیت چگونه مسجدی برای عبادت ندارید، مجاهدین هم دیدند که آبروی شان از این حیث در خطر است، لذا سریعاً با کانکس های فلزی شروع به ساختن مسجد کردند که البته نمازی در آن خوانده نمی شد و فقط جنبه تبلیغاتی پیدا کرده است.
همچنین در مورد آزادی زن در جامعه، آنها به وضع حاکم بر ایران اشکال وارد می کنند در حالی که آنقدر خودشان در اشرف بسته عمل کرده اند که تمامی زنان آنجا تشنه صحبت کردن و ایجاد ارتباط با مردان هستند.
از یک سو اجازه نمی دهند مردی به تنهایی با یک زن صحبت کند و از سوی دیگر مسئولان رده بالا با زنان خوش و بش می کنند و در حقیقت این قوانین برای رده های پایین است.
از سویی به تفکیک زن و مرد در اتوبوس های شهری ایران اعتراض می کنند در حالی که روزهای استفاده زنان و مردان از پمپ بنزین قرارگاه اشرف متفاوت است، یعنی مردان روزهای زوج و زنان روزهای فرد. با این وجود وقتی در کمپ آمریکایی ها بودیم یکی از سربازان آمریکایی می گفت پنج نفر از زنان مجاهدین باردار شده اند و ما آنها را به بغداد برده ایم تا سقط جنین کنند.
خلاصه اینکه در لایه های بالا روابط زن و مرد به طور مخفی وجود دارد، مثلاً من خودم دیدم جوانی به نام روزبه که خواننده سازمان است و در همان عراق به دنیا آمده است با فهیمه که از لایه های بالا است در اتاقی که دیگران حضور نداشتند شوخی های بدی می کرد و به شانه های فهیمه می زد.
این نوع ارتباطات و برخوردها از سوی زنان برای مردان و لایه های پایین تنها در مواقعی انجام می شد که می خواستند از سازمان جدا شوند و این رفتارها و برخوردها برای این انجام می شد که شخص مورد نظر از سازمان جدا نشود و به طریقی جلب و جذب مجدد گردد.