هنگامی که در دهه ی چهل شمسی سازمان مجاهدین خلق توسط جمعی از دانشجویان ایرانی بنیان نهاده شد، ایدئولوژی آن متمرکز بر جامعه ی بی طبقه ی توحیدی بود که همه ی نهادهای سرمایه داری غربی و صهیونیسم اسرائیلی ـ یهودی را رد می کرد. همین اندیشه ها آن ها را به سوی کشتارهایی سیستماتیک یا به عبارت بهتر تروریسم، کشاند. مایکل روبین کارشناس آمریکایی مستقلی است که در سال 2009 مدیریت گروه تحقیقاتی در کنفرانس AIPAC (کمیته ی امور عمومی آمریکا و اسرائیل ـ لابی اسرائیل گرای دولت آمریکا) در واشنگتن را به عهده داشت. وی در سایت فرانت پیج مگزین مقاله ای نوشت با عنوان ” دیوهـای چپ ” و در آن اذعـان کرد کـه ” مجاهیدن خلق موج بمب گزاری هایی علیه ” انجمن ایـران ـ آمریکا “، ” دفتـر اطلاعـات آمریکا “، ” هتـل اینترنشنـال “، ” پپسی کولا “، ” جنرال موتورز ” و ” کمپانی نفتی دریایی ” به راه انداخت ]…[ در سلسله بمب گزاری هایی که تا سال 1975 ادامه داشت، گروه مجاهدین خلق به باشگاه ها، فروشگاه ها، ساختمان های پلیس، دفاتر بازرگانی مربوط به اقلیت های مذهبی، کارخانه هایی که بنا به اتهام مجاهدین با اسرائیل رابطه داشتند و نمادهای سرمایه داری، حمله کرد ” در حال ارتکاب به این حملات، مجاهدین نه تنها از اسرائیل تبری می جستند بلکه از سازمان آزادی خواه فلسطین (فتح) حمایت می کردند و در حقیقت در دهه ی 50 اعضای هسته مرکزی گروه به کمپ های نظامی فتح جهت آموزش نظامی اعزام شدند. خصومت مجاهدین علیه اسرائیل و صهیونیسم چنان شدید بود که باعث شد آن ها در سفارت اردن در تهران بمب گزاری کنند تا به گفته ی مایکل روبین از ” ملک حسین انتقام بگیرند زیرا در سپتامبر 1970 به اربابانشان در فتح حمله کرده بود ”
اگر چه زمانی اسرائیل دشمن مجاهدین بوده است اما امروز روابط گرم و قوی دارند چرا که ایدئولوژی مجاهدین دچار تحولاتی شده است و اسرائیل هم ممکن است مجاهدین را برای بهره برداری های خود لازم بداند.
در حال حاضر مجاهدین از هم دستان دیگری نیز می توانند بهره ببرند زیرا از زمان حمله ی آمریکا به عراق و قرارگاه اشرف، مجاهدین از آینده ی خود بیم دارند زیرا دیگر از حفاظت صدام حسین برخوردار نیستند و معلوم نیست که حکومت عراق با آن ها چه خواهد کرد. به علاوه از نظر حکومت آمریکا دیگر اعضای مجاهدین در عراق از شرایط افراد حفاظت شده که در سال 2003 به آنها اعطا شد، برخوردار نیستند و به طور ویژه ای حامی حکومت عراق در جهت تشویق ساکنان اشرف به ترک کردن خاک عراق است.
هر چند که در انقلاب اسلامی ایران، آن ها نقش داشتند و در این راه آمریکائی ها را کشتند و شاه را محکوم کردند، اما در سال های پس از انقلاب ثابت کردند که شدیداً تشنه ی قدرت در نظام ایران هستند. در حرکتی که طراحی شده بود تا آنها را از جمهوری اسلامی دور کند و جلب حمایت کند، آن ها ایدئولوژی خود را تغییر دادند و در دهه ی 60 به صدام حسین پیوستند. در سال های همکاری شان با صدام در جنایات وی علیه شهروندان عراقی شریک شدند و علیه حکومتی که خود از به ثمر رسیدنش حمایت کرده بودند اسلحه به دست گرفتند و هم وطنان خود را مورد کشتار قرار دادند. بنابراین مجاهدین حمایتی را که از سوی ایرانی ها نیاز داشتند از دست دادند. هم اکنون مردم ایران مجاهدین را مسئول حملات مرگ بار علیه شهروندان و مقامات در کل چهار دهه ی گذشته می دانند. برای سران مجاهدین به ویژه مسعود و مریم رجوی، سناریوی بدتری هم ممکن است و آن هم برگردانده شدن به ایران است چرا که آن ها فرقه گرایانی فاشیست و بدتر از آن خیانتکار تلقی می شوند. با این نوع سوابق، روابط میان مجاهدین خلق و اسرائیل به نحو عجیبی منحرف و اسرار آمیز است.
مجاهدین حمایت غرب را تنها امیدشان برای ادامه ی موجودیت خود می بینند و برای ایجاد فرصت مناسب در چارچوب همین امید، دیگر به تخطئه امپریالیسم و صهیونیسم نمی پردازد و به عنوان آخرین حربه برای حفظ حمایت رو به افولش در میان اقلیت بسیار کوچکی از ایرانیان رو به سوی دشمنان صهیونیست آقای احمدی نژاد و ملت ایران کرده اند، اسرائیل بله، علیرغم گذشته ی خرده گیر مجاهدین در برابر صهیونیسم، اسرائیل از مدت ها پیش همواره متعهد بوده است به کارکردن مخفیانه با مجاهدین برعلیه ایران. مجاهدین برای آنکه اتحاد خود را با غرب رسانه ای تر کنند در سال 2003 اعلام کرد که ایران کلاهک هسته ای دارد که برطبق گزارش های آژانس بین المللی انرژی اتمی، این اطلاعات غلط از آب درآمد. نه تنها اطلاعات اشتباه بودند بلکه توسط حکومت اسرائیل ساخته شده بودند. در ژوئن سال 2009، گرث پرتر، کارشناس امنیت ملی آمریکائی مقاله ای منتشر کرد با عنوان ” گزارش ها مدارک مشکوک هسته ای ایران را با تحلیل های اسرائیلی مرتبط می داند “. پرتر فاش می کند که ” سازمان های اطلاعاتی اسرائیل منبع جمع آوری اسناد جاسوسی که برای متهم کردن ایران به پنهان کردن تحقیقات تسلیحات هسته ای به کار رفت، بوده است. ”
وی با تکیه بر منابع بسیار معتقد است که ” مدارک جمع آوری شده که آژانس ” آن را ” مطالعات ادعایی ” می خواند، در واقع از اسرائیل منشاء می گیرند و در حقیقت سازمان جاسوسی اسرائیل این مدارک را سرهم کرده اند. ” به نوشته ی پرتر “مقامات آلمانی گفته اند که مجاهدین خلق اسناد جمع آوری شده را به آگاهی سازمان های اطلاعاتی آمریکا رساند. روابط اسرائیل با شاخه ی سیاسی مجاهدین شورای ملی مقاومت به اوایل دهه ی 90 بازمی گردد و شامل کمک به سازمان برای سخن پراکنی در ایران از طریق پاریس بوده است. ” آلمانی ها همواره درباره مجاهدین بسیار محتاط بوده اند و دفتر حفاظت از قانون اساسی آلمان اذعان کرده است که کمپین های تبلیغاتی مجاهدین غالباً در پی ارتباط گیری با نمایندگان پارلمان این کشور برای آگاه ساختن آن ها از اهداف کذائی مجاهدین و جلب حمایت سیاسی و اثر گذاشتن بر مباحثات پارلمانی درباره ی ایران هستند.
روابط مخفیانه ی مجاهدین خلق با اسرائیل با اسناد هسته ای ایران آغاز نشد و پایان هم نمی یابد. آن ها همچنین به نحو گستاخانه ای در عملکرد های ایپاک دخالت می کنند. در واقع مجاهدین همکاری بسیار مستقیم و گسترده ای با ” کمیته ی خط مشی ایران ” (IPC)، شاخه ای از ایپاک دارد.
ماهان عابدین، روزنامه نگار آسیا تایمز اشاره می کند که گزارش هایی چند در رسانه ها درباره روابط مستقیم اسرائیل و مجاهدین وجود دارد. وی در یکی از مقالات خود با یکی از اعضای سابق سازمان به نام مسعود بنی صدر مصاحبه می کند. بنی صدر توضیح می دهد که ” مجاهدین منحصراً با انگیزه های فرقه ای مواضع خود را تعیین می کند و در این ر اه با هر حوزه سیاسی همکاری می کند.
اگر تردیدی در این روابط وجود داشته باشد از بی میلی اسرائیلی ها ریشه می گیرد، زیرا سازمان مجاهدین خلق به دلیل روابط نزدیکش با جنبش فتح PLO کاملاً قابل اعتماد اسرائیلی ها نیست. از سوی دیگر، از نگاه اسرائیلی ها، مجاهدین تنها وسیله ی مناسب علیه ایران است. ”
در سال 2006، کانی بروک نویسنده ای در نشریه ی نیویورکر با یک دیپلمات اسرائیلی صحبت کرد. وی نپذیرفت که درباره ی روابط اسرائیل ـ مجاهدین توضیحی بدهد اما دست کم به بروک گفت که ” اسرائیل مجاهدین را مفید یافته است. ”
ریچار سیلورشتاین اشاره می کند که لابی اسرائیل در واشنگتن (ایپاک) طرفدار سیاست های آمریکائی خشن تری در برابر جمهوری اسلامی است و مجاهدین گزینه خوبی برای آن ها هستند. در تلاششان برای شروع جنگی دیگر علیه ایران، لابی اسرائیل و نومحافظه کاران به دو گروه تبعیدی ایرانی یاری می رسانند: سلطلنت طلبان و اعضاء و هواداران مجاهدین خلق. سیلورشتاین یادآور می شود که ” اسرائیل چه آشکار و چه پنهان در مرکز یک کمیپین عظیم دیپلماتیک، سیاسی و اطلاعاتی است و می تواند، اگر مقامات در پس آن راه را پیدا کنند، پیشر و حمله ی نظامی به ایران باشد. این جنگ می تواند علیه قلب ها و مغزهای آمریکائی ها باشد. یا حتی جنگی پیش از جنگ اصلی باشد. در محافل اطلاعاتی، این پروژه اسرائیلی، مدیریت آگاهی نامیده می شود و وزارت دفاع آمریکا آن را چنین معنی می کند: حرکاتی برای رساندن یا تکذیب اطلاعات برای مخاطبان خارجی در جهت تأثیر گذاشتن بر عواطف، انگیزه ها و استدلال های علمی آن ها و همچنین سامانه های اطلاعاتی و رهبران آن ها که نهایتاً به رفتارهای خارجی و حرکات رسمی مطلوب اهداف (آمریکا) منجر می شود. ” مجاهدین خلق نیز به موازات این سیاست همواره شاخه ی سیاسی خود شورای ملی مقاومت را هماهنگ با آمریکا و اسرائیل حفظ می کنند به این امید که مریم رجوی تبدیل به عروسک خیمه شب بازی آمریکا شود. وب سایت های شورای ملی مقاومت موج تشویق ها و تحسین های خود را روانه ی آمریکا می کنند برای هرآنچه علیه ایران و مردم ایران بگوید یا انجام بدهد. (همانند آنچه در وب سایت های سازمان برای خوشامدگویی به تحریم ها علیه ایران منتشر شد: ” مریم رجوی رئیس جمهوری منتخب مقاومت ایران، از تحریم های جدید علیه رژیم ایران استقبال کرد “.) رابطه با آمریکا، تحریم ها و دلایل متضمن آن برای تحمیل تحریم ها باید برای رجوی ها پیچیده تر دیده شود چرا که در حالی که مجاهدین و رجوی ها در رأس آنها خود را ایرانی می پندارند، ایرانی ها بسیار زیرک هستند و می دانند که تحریم ها تنها یک اقدام تلافی جویانه و ساده لوحانه هستند. رفتار رجوی و سرسپردگی کورش به سیاست آمریکا به همراه حمایتش از لابی اسرائیل نشان می دهد که چقدر مجاهدین از حال و هوا و احساسات ایرانی های واقعی دور هستند. ایرانی رفتار و منش اسرائیل را نمی پسندند و سرسپردگی کور به اسرائیل و کمک به گسترش قدرت اسرائیل را نمی پذیرد. برای ایرانی ها، اسرائیل نماد غولی است که هرگز با آن از درآشتی وارد نمی شوند و سیاست اسرائیل در قبال ایران در واقع فشار بر آمریکا برای انجام آنچه اسرائیل می خواهد است.
پس از حمله ی یازده سپتامبر ایران ابراز همدردی با آمریکا کرد و پیشنهاد معاوضه ی تروریست های القاعده با تروریست های مجاهدین را ارائه کرد. اما پس از آنکه اسرائیلی ها با منوچهر قربانی فر (منبع اطلاعاتی غیر قابل اعتماد برای آمریکا که در رسوائی ایران کنترا دست داشت) دیدار کرد، نومحافظه کاران دولت بوش این پیشنهاد را رد کردند. ” اورشلیم پست ” افشا می کند که دست کم یکی از دیدارها کاملاً مخصوص به تلاش برای تخریب روابط بهتر میان ایران و آمریکا بوده است. ” هدف از دیدار با قربانی فر تحلیل بردن معامله ای بود که کاخ سفید بر سر آن در حال مذاکره با دولت ایران بود. در آن زمان ایران قصد داشت پنج عامل القاعده را تحویل واشنگتن دهد تا آمریکا در قبال آن دست از حمایت از مجاهدین خلق در عراق بکشد “.
بنا بر اظهارات پروفسور ژوان کول، کارشناس خاورمیانه، ” نومحافظه کاران روابط مشکوکی با مجاهدین خلق دارند. احتمالاً سران مجاهدین به طور پنهانی به اسرائیل قول داده اند که در صورت سرنگون کردن آیت الله ها در ایران، اسرائیل را به رسمیت بشناسند. هنگامی که چند وقت پیش وزارت خارجه، مجاهدین را دوباره سازمانی تروریستی اعلام کرد، ” پژوهشگران ” وابسته به ” مؤسسه خط مشی خاور نزدیک ” فریادهای اعتراض سردادند که از جمله ی آن ها می توانند نیوتروتسکیت هایی چون پاتریک کلاوسون و دانیل پایپس را نام برد. ”
به هرحال روابط مجاهدین با مقامات آمریکا و اسراییل ممکن است منافعی کوتاه مدت برای آن ها در پی داشته باشد اما مطمئناً به شهرت حامیان فعلی آن ها بسیار ضربه خواهد زد.
بنا به نظر مسعود بنی صدر علیرغم همه ی کوشش های کمپین تبلیغاتی و لابی مجاهدین برای جلب حمایت ایپاک که ” وزنه سنگینی در کنگره ی آمریکا است “، ” مجاهدین هنوز نتوانسته است قطعنامه اساسی در حمایت از سازمان در کنگره به امضاء برسانند. همچنین حکومت آمریکا کماکان مجاهدین را یک سازمان تروریستی خارجی می داند و نمی خواهد که القاعده ای دیگر بیافریند ” در حال حاضر این هم بسترهای عجیب و غریب باید مخفی بمانند.
مزدا پارسی
Israel’s Secret Relationship with MKO