دو روز پیش خبرمرگ مسعود رجوی از قول دکتر خزعلی در وبلاگ ایشان درج گردید خبری که به سرعت در وبلاگستان فارسی منتشرشد_ واکنش ایرانیان درجوامع مجازی به این خبر تائید نشده بسیار مثبت و گسترده بود _ آن چنان که گویی افکارعمومی ایرانیان بسیار آماده و مشتاق پذیرش چنین خبرهایی می باشد. اینکه چنین خبری تا چه حد موثق و تا چه اندازه شایعه باشد چندان تفاوتی ندارد زیرا مسعود رجوی دست کم از سال 2003 پس از شکست سقوط رژیم صدام و به تبع آن اجبار به تحویل سلاح به نیروهای امریکایی و فرار شتاب آلود از عراق به آخر خط شکست کامل ایدئولوژیک رسیده و دچار " مرگ شخصیتی " شده است _ چنین مرگی بی گمان پیش درآمد مرگ بالینی و در ادامه به مرگ فیزیکی منجر خواهد بود – که طبعا دیر و یا زود به سراغ او آمده و یا خواهد آمد. مرگ ها درتداوم هم – مرگ شخصیتی – مرگ بالینی – مرگ فیزیکی.
……….. افراد مشهور و یا معروفی که به قدرت سیاسی دست یافته اند و یا درراه بدست گرفتن قدرت سیاسی در قالب حزب و گروه و تشکیلات فعالیت نموده و به شهرتی دست یافته اند هرگاه نتوانند به آرزوها و یا خواست های خود علیرغم تلاشی که به غلط و یا درست انجام می دهند دست پیدا کنند قبل از مرگ فیزیکی به مرگ شخصیتی و مرگ بالینی دچار می گردند – فاصله مرگ شخصیتی با مرگ بالینی و فیزیکی البته چندان زیاد هم نیست – برای نمونه می توانیم مرگ شاه سابق ایران را یاد آوری نمائیم – محمدرضا پهلوی که پس از کودتای 28 مرداد رژیم مشروطه سلطنتی را تبدیل به یک رژیم خودکامه واستبدادی سلطنتی کرده بود درسال 1357 پس از اینکه با هلی کوپتربرفراز تهران گشت وسیل عظیم مردم معترض را در راه پیمایی علیه خود دید دچار " مرگ شخصیتی " گردید – پیام او بعد از پی بردن به این واقعیت که مردم به هر دلیل دیگر اورا نمی خواهند درجمله معروف " مردم صدای انقلابتان راشنیدم " نشان سکته ومرگ شخصیتی " نامبرده بود – شاه قدر قدرت که درمقام یک پادشاه مستبد بر ایران حکومت می کرد مدتی پس از دادن این پیام ایران رابا اندوه واشک ترک نمود و بعداز این خروج نامبرده ابتدا به مرگ بالینی (شدت یافتن بیماری) دچار گردید و پس از مدت کوتاهی مرگ فیزیکی نیز به سراغ او آمد – لازم به یاد آوری است که آن گونه که بعدها مشخص شد شاه از سالها پیش از رخدادهای 57 دچار بیماری سرطان بود. بنابراین طی این نمودار شاه درسال 57 درمواجه با قهر مردم ابتدا دچار مرگ شخصیتی و پس از خروج از ایران به مرگ بالینی و درادامه تسلیم مرگ فیزیکی گردید. دراین مورد نمونه های تاریخی دیگری هم وجود دارند از جمله مرگ و یا خودکشی هیتلر و یا مرگ درگوشه تنهایی و انزوای پل پوت رهبر خمرهای سرخ را می توان نام برد… حال چنین الگویی را اگر بر دوران حیات ونوع فعالیت ومیزان شکست و یا موفقیت مسعود رجوی رهبر کاریزماتیک فرقه مجاهدین بیاندازیم به درستی درخواهیم یافت که اگر مسعود رجوی هنوز درقید حیات باشد ازمرحله مرگ شخصیتی گذرکرده و دوران مرگ بالینی خود را طی می کند و طبعا طولی نخواهد کشید که با مرگ فیزیکی خبر واقعی فوت او را خواهیم شنید. مسعود رجوی کیست؟ نگاهی کوتاه به زندگی نامه ایشان… مسعود رجوی درسال 1327 در شهر کوچک طبس دراستان خراسان بدنیا آمد _ در سال 1346 در دوران نوجوانی (19) سالگی به سازمان مجاهدین پیوست – درسال 1350 دررابطه با همین سازمان دستگیر شد وتا سال 1357 درزندان بود – درسال 1358 دوباره سازمان مجاهدین را که از سال 1350 کاملا منهدم ومتلاشی شده و از بین رفته بود را با کمک تنی چند از دوستانش دوباره بازسازی نمود – بااین تفاوت که خود را در مقام رهبری انفرادی بجای رهبری جمعی تثبیت نمود – درسال 1358 کاندیدای مجلس خبرگان -ریاست جمهوری ومجلس شورای اسلامی گردید – که دراولی ناموفق و در دومی نامش توسط آقای خمینی خط خورد و در سومی نیز نتوانست موفقیتی کسب کند – مسعود رجوی سخت و با شتاب در آرزوی رسیدن به قدرت حتی درحد یک نماینده مجلس بود ولی متاسفانه تمایل عمومی به نام برده بسیار اندک و ناچیز بود – ازسال 1359 به رئیس جمهور بنی صدر نزدیک گردید – درتاریخ 28 خرداد 1360 درواکنش به عدم موفقیت در رسیدن به قدرت و به بهانه پشتیبانی از آقای بنی صدر که بخاطر نزدیکی با او که بوسیله آقای خمینی از فرماندهی کل قوا معزول شده بود اعلامیه سیاسی – نظامی شماره 25 سازمان را متتشر کرد وطبق آن خود و سازمانش را درفاز نظامی و درگیری با رژیم اسلامی معرفی نمود. درمرداد 1360 از ایران به فرانسه گریخت – درسال 1365 به دلیل رهبری فعالیت های گسترده تروریستی درایران از خاک فرانسه اخراج و مرکز فعالیت خود به عراق منتقل نمود.. درسال 1382 با حمله نیروهای ائتلاف به عراق به افراد خود دستور داد تسلیم نیروهای امریکایی گردیده و در ادامه سلاح های خود را تحویل دهند – پس از سقوط رژیم بعث باشتاب از عراق گریخت وبنا برشواهد ودلایل مستند طی هفت سال کنونی درخانه ای متعلق به صدام حسین بگونه ای مخفی وتحت نظارت دولت اردن زندگی کرده است. شخصیت شناسی مسعود رجوی (شناسه های فردی – سیاسی – ایدئولوژیکی) یکم – فردیت و آمیزه های شخصی: مسعود رجوی عاشق وشیفته داشتن قدرت کاریزماتیک فردی است و طی سی سال اخیر برای رسیدن به قدرت و معروفیت و شهرت درمقام رهبری عقیدتی این سازمان (ولی فقیه) تقریبا بر تمامی مشخصه ها ومولفه های یک انسان سالم (از جهت فکری ومغزی) خط بطلان کشیده وهمه مرزهای شرافت و انسانیت و راستی و صداقت را پشت سرنهاده است و لذا به موجودی سرشار از عقده های روحی روانی توام با بغض و کینه و بی شرمی و نفرت مبدل گردیده است که به سادگی دستور قتل و کشتار و شکنجه و زندان معترضان به کیش ومنش و رفتار خشونت گرایانه خود راصادر می کند. او برای اثبات ادعاها و توهمات مالیخولیایی خود هیچ حد ومرزی قائل نیست و همچنان بولدوزری بی احساس حاضر است هرکه را با او سرسوزنی به مخالفت برخیزد به سادگی ازبین ببرد و در این راه حتی از قربانی کردن نزدیک ترین دوستانش نیز ابایی ندارد.مسعود رجوی را در صدور دستورات سرکوب گرایانه هیچ سدی مانعی نیست و حاضراست صدور دستور قتل صدها مخالف خود حتی درقد و قواره یکی از نزدیکان بسیار مورد اعتمادش یعنی فردی که از او قبلا بعنوان معاون و جانشین خود معرفی یاد نموده (علی زرکش) را امضا نماید. مسعود رجوی عاشق دیوانه زنان نیز هست او درحد یک بیمار مبتلا به مازوخیسم، قصد تجاوز به زنان را دارد و درهمین راستا به تعداد قابل توجهی از زنان عضو تشکیلات خود مانند یک حیوان تجاوز جنسی نموده است (نگاه کنید به اعترافات تلخ خانم بتول سلطانی عضو گریخته و جداشده تشکیلات فرقه ای رجوی). دوم – شخصیت سیاسی: اگر جامعه کوچک امروز اردوگاه اشرف را ملاک بررسی قرارداده و در بعدی بزرگتر آنرا تعریف و ترسیم کنیم جامعه مورد علاقه مسعود رجوی را می توان کشوری چون کره شمالی فرض نموده و شخص رجوی را بجای " کیم یونگ ایل " (رهبرعقیدتی مردم کره) بنشانیم _ جامعه ای کاملا تحت مراقبت نیروهای امنیتی که مردم را شبانه روز زیر نظر دارند واین خیل استبداد زده ایدئولوژیکی (مردم کره شمال) هم مجبورند همانند اسیران اشرف خواب های شبانه خود را هر روز به مسئولین گزارش دهند (عملیات جاری وغسل هفتگی و…)…… بنابراین در جهان بینی مسعود رجوی مردم همان گله های گوسفندان هستند که چوپانی بنام " رهبری عقیدتی " باید با رهنمود ها ودستورهای خود آنها را از حمله گرگ ها! درامان دارد. مسعود رجوی با این مشخصه های فکری به مقولاتی چون حقوق بشر- حقوق زنان – دموکراسی و مشارکت مردم در زمینه اداره کشور و… کوچکترین اعتقادی ندارد واین دست آوردهای متمدنانه بشر را ضد انقلابی- تحفه های بورژوازی وسرمایه داری می داند که جامعه ایده آل ذهنیت بیمار او باید به شدت از این علائم به دور و بی خبر بماند…… سوم – باورهای ایدئولوژیکی: جهان بینی مسعود رجوی تعریف مشخصی ندارد وایدئولوژی او ترکیبی از چندین و چند جهان بینی مختلف وگاها متضاد جمع شده دریک معجون بی مزه و بو وخاصیت است که رفتارها وعقاید و موضع گیری ها ودستورات سرکوب گرایانه این فرد تنها می تواند آنرا تعریف و ترسیم کند _ ایدئولوژی مسعود رجوی ترکیبی است از مارکسیسم – لنینیسم – استانیلیسم -اسلام شیعیسم- ماکیاو لیسم -مائوئیسم وچه گوارا ایسم وپول پوت ایسم میباشد….. این لحاف چهل تکه را البته تنها این فرد دیوانه وبی سواد و کند ذهن وفاشیست مسلک می تواند بهم دوخته ودرکنارهم قراردهد وگرنه نگرش های تاریخی بالا در تعریف وعملکرد وتوضیح خود درفکر وعمل باهم خوانایی نداشته و باهم هم ساز نیستند……….. باورها و تئوریهای اسلام وشیعه درجهان بینی مسعود رجوی تنها یک پوشش و روکش هستند تا اوبتواند به خواست های خود رنگ مذهبی بزند تا عامه پسند جلوه نماید وگرنه درعمل برداشت های این شخص از دین ومذهب نه همه آن بعنوان یک کل بلکه فرازهایی از آنست که این فرد آنها را سوا و جدا و گزینش می کند تا بتواند ویترین ایدئولوژیکی خود را تزئین نماید – برداشت های رجوی ازاسلام و شیعه تفسیر شخصی و انتخابی است و این فرد تا آنجا به این باورها اعتقاد دارد که بتوانند بعنوان کاتالیزور تئوری های تخیلی ومن درآوردی خود را با روغن اسلامی – شیعی جلا بخشیده و روان سازد! اگر بخواهم مسعود رجوی را با توجه به سن و میزان دانش وآگاهی و بانگرش به اعمال و رفتار و کردار و منش دوران 62 ساله زندگی اش دریک جمله کوتاه معرفی کنم چنین خواهد شد… مسعود رجوی از نظرمن فردیست بی سواد – کودن – دجال – شیاد- دروغگو- تبهکار- خلافکار – بی شرم – فریب کار – آدمکش- خائن – مزدور اجاره ای – جاسوس – هرزه و زنباره – بیمار روانی – معلول ذهنی – دغلکار- شرور- رذل – پست فطرت – خودشیفته تروریست پاچه خوار ترسو وبزدل – بیمارجنسی – هرزه گرد – فاحشه سیاسی – دلال محبت – زن ستیز – بی عار وبیکار وسربار -قدرت طلب – نادان و احمق – سارق – قاچاقچی – برده دار – گروگانگیر- سمبل وقاحت – کلاهبردار- سفله – درنده خو-عقده ای -کلاش و خلاصه کلکسیونی از عناوین زشت و ناپسند است که می توان همه آنها را تنها در وجود این جانور درنده خو و نابکار جستجو و پیدا نمود. شخصی با این همه نقطه منفی شخصیتی تنها درتاریخ گذشته ومعاصر ایران و جهان تنها یکی است وآن کسی نیست به جز مسعود رجوی جنایتکار قرن………… ولی آیا وجود چنین موجود حقیری با واقعیت های جامعه مدرن و متمدن امروز سازگاری دارد؟ طبیعی است جواب منفی است وبه همین دلیل است که این بیمارذهنی 7 سال است از شرم وخجالت وبی آبرویی ودرنهایت خفت وخواری درکنجی مخفی وبه دوراز آدمیزاد زندگی گیاهی – جانوری خود را با ترس و لرز می گذراند و طبعا وجود چنین موجود ناقص الخلقه ای برای اکوسیستم جامعه بشریت بسیار مضراست. سرانجام مسعود رجوی به کجا ختم می شود و پایان راهش کجاست؟ مسعود رجوی به نظر بنده اگر تاکنون دچار مرگ فیزیکی نشده باشد درآینده ای نه چندان دور درمخفی گاه خود درنهایت بدنامی وتنهایی به درک واصل خواهد شد وجسد متعفنش گوشه ناشناخته ای از این کره خاکی را آلوده خواهد کرد که چنین نقطه ای هیچ گاه خاک پاک ایران زمین نخواهد بود. مسعود رجوی شایستگی ولیاقت آنرا ندارد که حتی درگوشه گم نامی از خاک ایران چال ومدفون گردد بنابراین باید درهمان مخفی گاهش ترسان ولرزان بماند ودررختخواب تنهایی دق مرگ شود. نام این خائن مزدور درسیاه ترین نقطه تاریخ معاصرایران به بدنامی خواهد ماند و نسل های آینده با خواندن تاریخ درخواهند یافت که چگونه یک جانور موذی ازجنس کثافت ولجن فرمان کشتار وقتل عام و شکنجه و زندان ده ها هزار ایرانی وعراقی راتحت نام " مبارزه برای سرنگونی!" صادرکرده وبا آینده وهستی چند هزار انسان ساده وناآگاه وهستی باخته بازی کرده است… اسیران ذهنی – فیزیکی- احساسی – جنسی مقیم قلعه متروک اشرف که چند دهه است مثل آدم های عصر سنگی دراین غار زندگی کرده اند بهترین گواه شناخت مسعود رجوی خائن به ایران وایرانی است.. مسعود رجوی سالهاست مرده است – خبر مرگ فیزیکی اش هم تاهمیشه نمی تواند پنهان بماند و دیر یا زود به گوش همه خواهد رسید……..