هـر گاه در جستجـوی حقیقت و عدالـت باشیم، شـکی نیست به امکانـی عـالـی بـر می خوریم که تزلزل، یاس و نا امیدی در آن راهی ندارد. در دورانی که فرقه گرایی و اندیشه ی بسته و دگماتیک در حیطه ی پـراتیک انسانی و اجـتماعی بـه خشونت و ستیزه جوئی منجر می گردد سخن گفتن از حقوق بشر، معیارهای انسانی و اخلاق مدنی امری ناممکن و دور از ذهن بشمار می آید. زیرا ساخت و بافت فکری فرقه گرایانه، تاب و تحمل طرح افکار، انتخاب ها و ایده های نوین دنیای مدرن و خارج از تار و پود تفکر قرون وسطایی و خشونت طلبانه را ندارد.
در چنین شرایط و در قلمرو مناسبات فرقه ای، افراد تحت سیطره، بشدت تحت کنترل قرار گرفته و عواطف انسانی در مسیر اهداف خاص محو و کمرنگ می گردد. بوضوح آشکار است رهبران فرقه های سیاسی و عقیدتی جز به فداکاری تام و تمام افراد و عناصر نمی اندیشند، فرمان و دستور خودسوزی افراد براحتی صادر می گردد، ترور و کشتار امری طبیعی و از الزامات مبارزه برای کسب قدرت تلقی می شود، خانواده ها و ابراز عواطف و احساسات سرشار همچون طعمه و خصلتی نابهنجار بشمار می آید که بایستی بدان اهمیتی داده نشود.
نوع برخورد و نگرش سران مجاهدین در رابطه با حضور خانواده ها در درب ورودی اسارتگاه اشرف نشانگر ماهیت تفکر دگم و نابالغی ست که از درک ساده ترین رویدادها و مفاهیم ذهنی و عینی عاجز و ناتوان است.
به تاکید سران فرقه ی مجاهدین در ایجاد مرزهای بازدارنده و محدودیت کننده آگاهانه گام بر می دارند و سعی دارند تا وجود و حضور مستمر و مداوم اعضای خانواده ها را در ماههای اخیر فریبکارانه انکار و یا به خواسته های قانونی و مشروع آنان مبنی بر ملاقات و دیدار با عزیزان تحت اسارتشان در اشرف کمترین اهمیتی ندهند.
در این موقعیت سران مجاهدین پارادوکس و تناقض رفتاری آشکاری از خود بروز می دهند که ناشی از نداشتن تحلیل منطقی از مسائل و تحولات جاری است.
همه ی کسانی که در سه دهه اخیر از ساخت ذهنی و فکری رهبر عقیدتی مجاهدین آگاهی و شناخت دارند، می توانند درک کنند تیره روزی مجاهدین و بن بست سیاسی و فکری که در آن گیر کرده اند ناشی و منبعث از تحلیل های باسمه ای و دور از واقعیت رهبر عقیدتی مجاهدین است که این چنین عناصر و کادرهای تشکیلاتی را دچار ناکامی ها، امیدهای بر نیامده و وعده های انجام نشده کرده است.
پر واضح است مقاومت پیوسته و نابخردانه در برابر واقعیت ها، سران مجاهدین را از تعالی اندیشه و عمل انسانی و مثبت، بازداشته و بلند پروازیهای کودکانه ی آنان را مانع شده است. شاید بتوان علت و دلایل هراس سران مجاهدین از ملاقات و دیدار خانواده ها با بستگانشان در اسارتگاه اشرف را نوعی حالت تدافعی ذکر کرد، رفتار انفعالی که ریشه در توهمات و ذهن بیمار رهبر عقیدتی مجاهدین دارد.
اهمیت ندادن سران مجاهدین به خواسته ی خانواده هایی که در هشت ماه اخیر به طور پیوسته و مداوم خواستار دیدار با فرزندان و عزیزانشان در اشرف هستند در حقیقت نمایش یک تراژدی و پایان تراژیک فرقه ی مجاهدین است که سالها به دروغ از مبارزه برای حقوق انسانها و آزادی آدمی سخن می گفت.
آرش رضایی