این دومین پیام من است که برای شما می فرستم. محمد رزاقی هستم از پاریس و این پیامی است که برای شما دوستانم می فرستم. خیلی مایل بودم که می توانستم در کنار خانواده هایتان در درب اشرف حضور پیدا می کردم و برای رهایی شما از چنگال این دیوصفتان در این اسارتگاه تلاش می کردم. دوستان باور کنید. هر آنچه را که در داخل این پادگان به شما در رابطه با شرایط بیرون می گویند همه دروغ، فریب و نیرنگ است تا شما را بترسانند که مبادا به فکر فرار و یا جدا شدن از این فرقه بیفتید. آری، مصاحبه هایی که از شما می گیرند خود بیانگر این واقعیت است. فریب، فریب، دروغ. همشهری من! فرقه رجوی تو را به پای مصاحبه ای آورد که میدانم حرفهایی که در رابطه با پسرت زدی حرفهایی است که به آن ذره ای ایمان نداری و خودت هم خوب میدانی که پسرت اینکاره نبوده و نیست و تنها برای دیدار تو به عراق آمده بود. یادت هست بار اول که پسرت آمد، تو یک عکس کوچک از او گرفتی و همیشه آن را در جیب بغلت نگه میداشتی و نگاه می کردی. چه شد که آن شرف و وجدان را کنار گذاشتی و بر علیه پسرت مصاحبه کردی؟ ولی من میدانم که اینها تماما نتیجه فشارهایی است که فرقه رجوی و سران فرقه رجوی به شما وارد می آورند تا شما بر علیه خانواده های خودتان مصاحبه کنید. دوست من علی یوسفی. آیا آنچه در مورد برادرانت گفتی واقعیت دارد؟ آیا به گفته هایت ایمان داری؟ میدانم که در عذاب وجدان هستی. میدانم که هر روز خود خوری، هر روز متناقض، هر روز و هر روز سران فرقه را نفرین می کنی که چرا شما را به پای این مصاحبه ها کشاندند. و همینطور تمامی دیگر کسانی که این مصاحبه ها را انجام دادند. میدانم که اکنون در درون شما نفرت و کینه عمیقی هست نسبت به سران فرقه در پادگان اشرف. ولی مطمئن هستم که در آینده ای نزدیک همین مصاحبه ها چون تف سربالا بر سر و روی سران این فرقه فرو خواهند آمد. دوستان. فرامرز رحیمی. وقتی با هم در اشرف و در یک مقر بودیم و با هم خیلی صحبتها می کردیم آیا همان وقت نبود که می گفتی ما را در عراق جا گذاشتند و خودشان فرار کردند؟… (ترانه ترکی در آخر پیام بیان حال مادری هست ار دوری و جدایی که تقدیم میکنم به مادران متحصن در درب فرارگاه اشرف)